تازه ها
خانه »» اخبار جهان اسلام »» ذکر و یاد خداوند (ج) آرام بخش دلها
ذکر و یاد خداوند (ج) آرام بخش دلها

ذکر و یاد خداوند (ج) آرام بخش دلها

ذکر

حقیقت ذکر بیرون آمدن بود از یاد هر چه غیر حق است به اختیار، چنان که به وقت مرگ بیرون آمدن باید به اضطرار، و کلام باری تعالی فرمود: وَاذْکُررَبَّکَ اِذا نَسِیتَ (کهف، ۲۴)، یعنی ذکر پروردگار، بعد از فراموشی اغیار باید کرد، تا دلْ از شرک جلی و خفی خلاص یابد.

بر ذاکر واجب است که دل خود را که آیینه جمالْ نمای جناب مطلق و مُظْهِر وَ مَظهَرِ جملگیِ صفات حق است به صیقل ذکر اللّه از زنگار ماسوی و کدورت تعلقات ماعدا بزداید تا جمال حضرت شاهی را در این آیینه الهی تواند مشاهده کردن.
جلای آینه دل

اگر مشاهده جمال باکمال پادشاه حقیقی، و محبوب اصلی را که هفتاد هزار حجابِ نور و ظلمت فرو گذاشته است، به حقیقت طلب می کنی، و تمنّای لقای او داری، آیینه دل را که به زنگار تعلقات ماسوی [اللّه [تیره کرده ای به ذکر حق مُصَیْقَل و مُصَفّی ساز.
;هم چو آهن گرچه تیره هیکلی ;صیقلی کن، صیقلی کن، صیقلی

و چون آیینه دل صقالت و صفا پذیرفت، آن را در مقابل دریچه هر صفتی [نگه دار] تا پادشاه از قصر مجد و علاء و عظمت و کبریا نظر در آیینه دل تو اندازد تا از مشاهده پرتو آفتاب جمالش در حرکت آیی.
;گر تو می داری جمال یار دوست ;دل بدان کآیینه دیدار اوست
;دل به دست آور جمال او ببین ;آینه کن دل، جلالِ او ببین
;پادشاه خویش را در دل ببین ;عرش را در ذره ای حاصل ببین
;گر تو را پیدا شود یک فتح باب ;در درون ذره بینی آفتاب
جمال دلدار

حق تعالی چون نظر در آینه دل عاشق کند، و آینه صافی بودْ جمال با کمال خود در آن آینه مشاهده کند. عاشق جمال خود شود دیگر نظر از آیینه دل عاشق باز ندارد. عاشقانی که آیینه دل، به ذکر الهی صیقل کرده اند و جمال معشوق در او دیده اند این گفته اند:
;ما فتنه بر توایم تو فتنه بر آینه ;ما را نگاه در تو، تو را اندر آینه

جامع جمیع این اشارات، کتاب خداوند حکیم است، که: در «یَومَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَی اللّه َ بِقَلْبٍ سَلیم چه سلامت دل عبارت از صقالت اوست.
;اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام ;چون روی آینه که به نقش و نگار نیست
;چون ساده شد ز نقش همه نقش ها در اوست ;آن ساده رو، ز روی کسی شرم سار نیست
;چون روی آهنین ز صفا این هنر نیافت ;تا روی دل چه باید گو را غبار نیست
جمال توحید

از فواید ذکرْ این قدر دان که: چون ذکر در دل افتد، زمینِ بدنْ بدان نورْ روشن گردد که: وَاَشْرَقَتِ الاَْرضُ بِنُورِ رَبِّها ظاهر گردد. بر مقتضای [آیه شریفه] فَاذْکُرُونی اَذْکُرْکُمْ ذاکریت بر مذکوریت مبدل شود. بل وجود ذاکر چون سایه در پرتو آفتاب وجود مذکور متلاشی گردد و حقیقت توحید وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُم جمال نماید.
حقیقت توجه

حقیقت توجه تولاّست بر خدا و تبرّاست از ماسِوای از آن که تا خلیل آسا بر جمیع غیر خدا از سر غیرت، پُشتِ پا نزند و از غیر [خدا [اعراض نکند، توجه حقیقی دست ندهد. مقصود از این توجه آن است که دیده ظاهر را از مظاهر [حق تعالی [بدوزد بل باید که اختلاف مظاهر خلایق را به نور احدیّت حضرت خالق بسوزد، لاجرم گوید.
;مرا غیرت بر آن دارد که چشم از غیر بر دوزم ;ز عشقت آتشی سازم خیال ماسوا سوزم

باری سالک باید در جمیع مراتب مقامات و مراتب، باید که روی دل بدان حضرت دارد، و علاقه قلبی نگرداند و گوید:
;به هر دیار که باشم ملازم تو بود دل ;رقیب اگر نگذارد که در دیار تو باشم
صبر

حقیقت صبر بیرون آمدن بود از لذات جسمانی و حُظوظ نفسانی ثبوت قدم بر مجاهدات. زیرا که [اگر [سالک، نفس اماره را در بوته مجاهدت نگدازد و از برای تزکیه و تصفیه با سوز آتشِ صبر نسازد، هر آینه در الوان عذاب نار که عبارت از فراق پروردگار است بایدش سوخت. پس صبر بر محبوبات فانی اَولی است از صبر بر عذاب جاودانی. آری زر که در بوته نگدازد، از کدورت غش صفا نیابد و گندمِ رنج آسیا ناکشیده و آلام بسیار ندیده اصل سرمایه انسانی نگردد. پروانه که با سوز آتش نسازد از دولت وصالِ شمعْ صفا نیابد.
;با سوز غمش اگر نسازم چه کنم؟ ;جان در ره عشق اگر نبازم چه کنم؟
;گویند چو پروانه چرا می سوزی؟ ;من عاشق آن شمع طرازم چه کنم؟
فرحِ امن

میان درد و درمان پیوستگی است. هیچ دردی بی دوا نیست، و هیچ گرهی بی گره گشایی [نه]، هیچ درِ مرادی بی کلید صبر نگشاید و هیچ درخت امیدی بی نسیم صبر به بار نیاید. صبر دوا فرمایِ هر رنجی است، طلسم هر گنجی. بلکه عاشقان [حق [را عین دردِ معشوقْ دواست و نفسِ رنجِ محبوبْ شفا، و شکستگیْ محضِ دوستی است.
;منگر جور و جفا، بنگر امن و امان را ;منگر درد و بلا را، بنگر صد نگران را
;غم او لطف لقب کن، ز غم و درد طرب کن ;هم از این خوف طلب کن فرحِ امن و امان را
زورق صبر

بی زورق صبر، در دریای بلای عشق نتوان نشست و از این غرقاب بی آشنایی شکیبایی نتوان رَست، صبر مفتاح ابواب فرج است و نردبان اوج. صابران دردمند و خستگان مستمند که سینه ها، سِپَر ناوک بلا ساخته اند و تیغ صبر بر لشکر غم انداخته و تیر تدبیر در کیش و مرهم صبر بر جگر ریش نهاده اند دانند بلای دوستْ عینِ وِلاست و جفای یار محض وفا و به دیده دل و جان بینند که در ضمن هر الَمی، کَرمی است و در هر رنجی، گنجی و در هر اهانتی، اعانتی و [در] هر ملامتی کرامتی، چنان که در هر جلالی جمالی است.
صبر بر صبر

باید که از قول مشایخ که: الصَّبْرُ اَن تَصْبِرَ فی الصَّبر یعنی صبر آن است که در خود صبر هم صبر کنی، غافل نباشی یعنی صبر را از خود نبینی و در صبر به انتظار فرج نشینی، چه کار از برای اجرت کردن مزدوری، و مزدوری از بندگی خواجه دوری است. بنده صابر آن که گوید:
;ز بهر چیدن درد تو دیده می خواهم ;وگرنه دیده نیاید به هیچ کار مرا
;اگر نه در ره عشق تو خرج گردد جان ;چه حاصل است از این جانِ بی قرار مرا
رضا

حقیقت رضا خروج است از خواست خود و دخول در خواست محبوب به اختیار. و خواست از میانه برداشتن و بی غرضْ با دوست صحبت داشتن، مراد مطلوب را مراد خود انگاشتن، و به یکبارگی ترک اختیار خویش کردن، رضا از خویشتن فانی شدن است و به دوست باقی گشتن و چون در مقام رضا و منزل فنا، بنده خواستِ [خود] از میان بردارد و کار به ارادت مطلوب گذارد و خطرات قلبی را بر خود راه ندهد لاجَرم هر فیضی که از حضرت مُلکِ وَهّاب برسد، بر قدر کرمِ بی غایت آن جناب بود.
ظلماتِ بشریت

کسی که از ظلمات اوصاف نفسانی و تمتُّعات جسمانی مرده باشد و به انوار تجلیات رحمانی و آثار صفات ربانیْ حیات ابدی و سعادت سرمدی دریافته، برابر نباشد با کسی که در ظلمات بشریت و کدورت انیّت فرو رفته بود. لاجرم این طایفه گویند:
;ما زنده به نور کبریاییم ;بیگانه سخت آشناییم
;مه توبه کند زخویش بینی ;گر ما رخ خود بدو نماییم
;در سوزد پر و بال خورشید ;چون ما پر و بال برگشاییم
وصول

وصول بی اتصال و انفصال با حضرت ذوالجلالْ این جا [رضا] دست دهد، افتادگی که موجب ارتقاست و فنایی که سرمایه بقاستْ این جا روی نماید، لقای اَز کی در این جا مشاهده افتد، عاشقان سرمست و رِندان رفته از دستْ صَهبای تجلیات جمال حق در این جا نوشند و عارفان، خلعت صافی سلطنت در این جا پوشند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

رفتن به نوار ابزار