امام ابوحنیفه میگوید: برای استنباط احکام، نخست به کتاب خدای تعالی مراجعه میکنم، اگر نتوانستم از کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) حکمی استنباط کنم از گفتههای صحابه بهره گرفته و بقیه را رها مینمایم و به قول دیگری عمل نمیکنم. سپس اضافه میکند:اگر حدیثی از پیغمبر (ص) به ما برسد آن را به کار میبندیم و اگر از صحابه باشد در پذیرفتن آن مختاریم و اگر از تابعین باشد با آن مقابله میکنیم.[۳]
ابوحنیفه را یکی از فقهای اصلاحگر میدانند. وی در راه استخراج احکام فقهی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. نقل است که میگفت: «اگر رسولالله در زمان ما میزیست همینها را میگفت که من میگویم». پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی مینامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد «این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافتهایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیکتر است»[۴] او با اهل حدیث مخالف بود و تنها در شرایطی اقدام به قبول احادیث متواتر میکرد که از اصحاب نقل شده باشد و حدیث و خبر مفرد را قبول نداشت. به نقل از ابن خلدون میگویند که از مجموع احادیث منتسب به پیامبر او فقط به درستی ۱۷ حدیث باور داشتهاست. این شیوهٔ او میتواند به خاطرمتکلم بودن او و تأثیرش در روش فقهی وی باشد. همچنین او قیاس و استحسان را هم به عنوان اصول در اجتهاد پذیرفت. در کنار آن دسته از شاگردان ابوحنیفه که عمدهٔ همت خود را در ترویج فقه ابوحنیفه مصروف داشتهاند، گروه دیگری نیز بودند که او را به عنوان یک متفکر دینی مطرح میساختند. قراینی در دست است که نشان میدهد حماد فرزند ابوحنیفه بدون این که در تاریخ، شخصیت پرجنجالی از خود بر جای نهاده باشد، عامل انتقال افکار ابوحنیفه بوده و شاید خود نیز تفسیرها و افزودههایی بر آن افکار داشتهاست، چنان که میتوان به قرار گرفتن نام حماد در سند روایات الفقه الا کبر[۵] و مهمتر از آن به ردهٔ یمان بن رئاب متلکم خارجی بر حماد بن ابی حنیفه اشاره کرد.[۶] ابو معاویه ضریر، قدید بن جعفر و ابراهیم بن طهمان از دیگر شاگردان ابوحنیفه در مذهب، «مرجی» دانسته شدهاند و از آن میان قدید آثاری در کلام داشتهاست.[۷] به هر روی عقاید حنفی مخالف اصحاب حدیث هرگز در عراق و در مغرب آن دیار شکوفا نگردید و رونق آن در مشرقزمین، به ویژه در بلخ در ایران و ترکستان باید جستجو کرد. مردم خراسان که در زمان حیات ابوحنیفه از مهمترین دوستداران و مراجعان او بودند،[۸] پس از درگذشت وی همچنان هواداری خود را حفظ نمودند. به گفتهٔ صفی الدین بلخی[۹] رابطهٔ سهگانه بین ابوحنیفه، مذهب ارجاء و مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن رو که کانون دوستداران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجیآباد میخواندند. ابوبکر خوارزمی نیز در[۱۰] از عشق مفرط بلخیان به ابوحنیفه شکوه نمودهاست. گفتهاند که بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند[۱۱] و در زمرهٔ آنان باید ابو مطیع بلخی، قاضی بلخ، سلم بن سالم بلخی، از بزرگان صاحبنفوذ در خراسان و ابواسحاق زَیات بلخی را برشمرد که همگی از سوی اصحاب حدیث «مرجی» لقب یافتهاند[۱۲] ابوحنیفه در این میان ابومطیع بلخی نظریهپرداز شاخص این مکتب بوده و اطلاعاتی که در منابع گوناگون دربارهٔ عقاید وی به دست داده شدهاست، میتواند چهرهٔ کلی این مکتب را در دورهٔ آغازین خود ترسیم نماید. از آن جمله باید به نزدیکی ابومطیع با معتزله در مسألهٔ قدر[۱۳] و عقیدهٔ او به فناپذیری بهشت و دوزخ[۱۴] اشاره کرد. همچنین در کنار ابومطیع باید از ابومقاتل حفص بن سلم سمرقندی، یکی از شاگردان خراسانی ابوحنیفه نام برد که راوی نخستینِ کتاب العالم و المتعلم است. کتابی که ابومطیع بلخی آن را از ابومقاتل روایت کرده و مندرجات آن با تعالیم مکتب حنفی عدلگرا سازگار است.[۱۵]
پاورقی
- ایرانیکا
- پرش به بالا↑ پژوهشی درباره امامان اهل سنّت ص ۶۳ – تألیف: فریدون سپهری
- پرش به بالا↑ خطیب، ۱۳/۳۵۲
- پرش به بالا↑ (نک: GAS,I/۴۱۲)
- پرش به بالا↑ (نک: ابن ندیم، ۲۳۳)
- پرش به بالا↑ (نک: ابن سعد، ۶/۲۷۳-۲۷۴؛ ابن ندیم، ۲۵۸؛ خطیب، ۱۳/۴۲۳)
- پرش به بالا↑ (صفی الدین، ۲۸-۲۹؛ نیزنک: ابی عبدالبر، ۱۵۴)
- پرش به بالا↑ همان جا
- پرش به بالا↑ یکی از رسائل خود (ص ۴۲)
- پرش به بالا↑ (صفیالدین، همانجا)
- پرش به بالا↑ (نک: ابن سعد، ۷ (۲) / ۱۰۵-۱۰۹؛ ابن ابی حاتم ۱ (۲) /۱۲۲).
- پرش به بالا↑ (ابوالقاسم بلخی، ۱۰۴-۱۰۵)
- پرش به بالا↑ (احمد بن حنبل، ۳/۲۹۹-۳۰۰)
- پرش به بالا↑ (نک: العالم و المتعلم، ۷۴، جم)