تشکیل دولت دست نشانده توسط بریتانیا
برای درکِ سیاست استعمارِ بریتانیا در قبالِ خلافت عثمانی، باید در بهترین چشمانداز ایستاد و دورنمای اقدامات آن را بهتمامی دید و باهم دید؛ چراکه سیاستِ بریتانیا در هر یک از مناطقِ عراق و حجاز و فلسطین و مصر و سایر نواحی جهان اسلام، بخشی از یک برنامه کلان دراز مدّت بوده است که با وعده بالفور در ۲ نوامبر ۱۹۱۷ میلادی آشکار شد و کلید فهم اقدامات بریتانیا، کنارِ هم دیدن و باهم دیدن آن وقایعِ ظاهراً نامربوط است.
پس از جنگ جهانی اوّل، سرزمینهای خلافتِ عثمانی (فروپاشی در ۱۹۲۲ میلادی) میان دولتهای بریتانیا و فرانسه تقسیم شدند؛ البته کارزار فرهنگی بزرگی از مدتها قبل از آن در تبلیغ مذمت خلافت (واحدِ سرزمینی بزرگی) و باوراندن اینکه قومگرایی عامل ترقی و پیشرفت است، در جوامع اسلامی تدارک دیده شده بود.
بریتانیا در حجاز ملیتگرایی را با تحریک شریف حسین آغاز کرد و یکی از افرادی که عهدهدار این مسئولیت شد، کلنل سر آرتور هنری مک ماهون بود که ایرانیان با او که مُجری سیاستِ نابودی سیستان بود، بهخوبی آشنایند. او در نامهای که به شریف حسین، حاکم وقت حجاز نگاشت، مینویسد: «ما آشکارا اعلام میکنیم که پادشاهی بریتانیا از انتقال خلافت به یک عرب حقیقی منسوب به خاندان پیامبر، استقبال میکند.» بریتانیا کلنل لاورنس را در جناح شریف حسین؛ و جان فیلبی (یا با نام مسلمانیاش: حاج عبدالله) را که معدن شناس و نقشهکش ماهری بود، در جناح ابن سعود قرار داد و از طریق این دو، شبکه اطلاعاتی را به وجود آورد و به اطلاعات ذیقیمتی درباره سرزمینهای اسلامی و مسلمانان آن دیار دستیافت.
در آن زمان، حکومت در منطقه غربی (مکه، جده، مدینه، طائف) در دستِ شریف حسین و در منطقه مرکزی (نجد و اطراف آن) در دست خاندان آل رشید بود که تابع دولت عثمانی بودند. منطقه شرقی (احساء و قطیف) نیز در کنترل ترکها بود. این را هم در نظر بگیریم که در آن زمان مناطقی از جنوبِ شبه جزیره، به دلیلِ اهمیت راهبردی تنگه باب المندب (یمن) و نیز سرزمینهایی از جنوب عراق، کویت و بحرین شاهد جولان سربازان ارتش بریتانیاست. در بررسی پیدایش حکومتِ وهابی علاوه بر سطح تحلیل عقاید؛ باید سطح تحلیل سیاستها و راهبردهای بازیگران منطقهای و جهانی را دید و بیاعتنا از کنارِ آنها نگذشت. از این زمان به بعد، رد پای بریتانیا در تمامی تحرکاتِ نظامی آل سعود، به اشکال مختلف (کمکهای مالی، کمکهای تسلیحاتی، کمکهای اطلاعاتی و صدور اجازه حملات و یا رها کردن متحدان سابق و …) دیده میشود؛ تا جایی که میتوان تاریخ شکلگیری دولت آل سعود (دوره سوّم) به دست عبدالعزیز آل سعود را در ذیل تاریخ استعمار بریتانیا در منطقه تعریف کرد.
سیاست بریتانیاییها موجب شد تا زدوخوردهایی خونینی میان سپاه شریف حسین و سپاهیان عثمانی به رهبری فخری پاشا رخ دهد که تنها بریتانیا و آل سعود از آن سود میبردند. بریتانیا در نجد و پیرامون آن در جذب حاکمان آل رشید ناکام ماند، سیاست حمایت تسلیحاتی از آل سعود را در ذیل برنامه فروپاشی کامل خلافت عثمانی دنبال کرد. آنان در سال ۱۹۱۳ م، از طریق کاپیتان ویلیام شکسپیر نمایندهشان در کویت، موفق به استخدام عبدالعزیز آل سعود (پدر ملک سلمان پادشاه کنونی سعودی) شدند. شکسپیر به تربیت سربازان وهابی و تنظیم سپاه معروف اخوان وهابی همّت گمارد و جالب توجه است که او در جنگ جراب به تاریخ ۲۵ ژانویه ۱۹۱۵ در زمانی که سپاه وهابی عبدالعزیز آل سعود را علیه آل رشید (همپیمان عثمانیها) رهبری میکرد، به همراه منشیاش کشته شد. کمی پیش از آن جنگ، به موجب معاهدهای موسوم به معاهده «دارین» یا «قطیف» که میان عبدالعزیز آل سعود و سر پرسی کاکس امضا شد، بریتانیا متعهد به حمایت از آل سعود با پرداخت سالانه پنجاه هزار لیره، در کنار تجهیز سپاه وهابی شده بود که با توجه به نتیجه جنگ جراب، به سرعت به تعهدات خود عمل کرد و به بازسازی سپاه وهابی پرداخت. بر اساس آن معاهده، روابط خارجی حکومت سعودی باید با نظر دولت بریتانیا تنظیم میشد و عبدالعزیز آل سعود متعهد شد که به هیچیک از سرزمینهای تحت سیطره بریتانیا تعدی نکند، که تاییدی بر سلطه کفار بر سرزمینهای اسلامی بود و شامل سرزمین فلسطین نیز میشد. شرح کامل کمکهای بریتانیا و بیان نقش جان فیلبی در شکلگیری دولت سعودی خارج از حوصله این نوشتار است و ان شاء الله جزئیات و تفصیل وقایع مذکور در کتاب نویسنده با عنوان «قبله واحد مسلمانان» (مرکز اسناد فرهنگی آسیا وابسته به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) خواهد آمد.
بر اساس طرح بریتانیاییها بندر عقبه باید از حجاز جدا میشد؛ سرزمینهای پیرامونی فلسطین به واحدهای کوچک و رقیب یکدیگر تقسیم میشدند؛ و سرزمین حجاز مهد تفرقه مذهبی میشد؛ زیرا حج ابراهیمی میتوانست در پرتو بیداری اسلامی، به تزلزل پایههای استعمار در هندوستان و آسیای غربی بینجامد؛ چنانکه مسلمانان و بهویژه فلسطینیها از حج ابراهیمی به مثابه موقعیّتی بینظیر برای مبارزه با اعلامیه بالفور و ایجاد حلقههای مقاومت استفاده میکردند.
از آنجا که حضور مستقیم بریتانیا در حجاز امکانپذیر نبود، برای اداره آن نیازمند تشکیل دولتی دستنشانده بودند.
تا پیش از سیطره آل سعود بر شهر مقدس مکّه (۱۹۲۴ م) حاجیان با راهپیمایی و تظاهرات و سخنرانیهای عمومی، از مشرکان برائت جسته و اعتراض خود را نسبت به سیاستهای بریتانیا در فلسطین ابراز میداشتند. در (تصویر تاریخی شماره ۱) شیخ عبدالقادر مظفر (۱۸۸۰ – ۱۹۴۹ م) امیر الحاج کاروان فلسطینیها در حال ایراد خطبه برای حجاج در شهر مکه در سال ۱۹۲۰ میلادی است و در طی آن مسلمانان را از اوضاعواحوال فلسطین و توطئههای بریتانیا و صهیونیستهای اشغالگر آگاه میسازد و (تصویر تاریخی شماره ۲) گوشهای از تظاهرات حاجیان بر ضد مشرکین و سیاستهای استعماری بریتانیا را نشان میدهد. یادمان باشد که سالها بعد شیوخ وهابی با صدور فتاوی تکفیری، تظاهرات مسلمانان حتی برای برائت از کفار را تشبه به کفّار! دانستند و زمانی هم آمد که حاجیان را در مراسم برائت از مشرکان به رگبار گلوله بستند و به شهادت رساندند.
تصویر ۱ – سخنرانی شیخ عبدالقادر مظفر در جمع حاجیان (برائت از مشرکین) – ۱۹۲۰ میلادی / عکّاس محمد علی عبده
تصویر ۲ – راهپیمایی حاجیان در مکه مکرمه – ۱۹۲۰ م / عکّاس محمد علی عبده
در تاریخ وهابیّت معمولاً گفته میشود که وهابیان حملات متعددی به عراق (۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ م) و اردن (۱۹۲۴ م) داشتهاند؛ اما کمتر به این موضوع توجه میشود که کارکرد مطلوبِ آن حملات هدفمند برای بریتانیا، دامن زدن به فرقهگرایی و ناامن کردن سرزمینهای اسلامی بود که در طرفی با خطر صهیونیسم و در طرف دیگر با تهدید آل سعود مواجه بودند. حملههای سپاهیان آل سعود متوجه قبایل مسلمان عرب بود و نه ارتش بریتانیا؛ و این بریتانیا بود که هر بار سر میرسید و با معاهدهای همان مشکلی را که خودش آفریده بود. مدیریت میکرد. در حقیقت اعلامیه بالفور تنها با درگیری درونی مسلمانان با یکدیگر امکان تحقق مییافت و پیشتر اشاره شد که سربازان بریتانیایی در مناطقی از عراق و کویت و یمن حضور نظامی داشتند ولی درون حجاز در آتش جنگ مسلمانان با یکدیگر (و نه استعمار) میسوخت. این شیوه دخالت استعمارگران در جهان اسلام همچنان ادامه دارد.
حال برگردیم به کارزار فرهنگیای که در آن روزگار به راه افتاده بود. بریتانیاییها در تمام کشورهای اسلامی منطقه درگیر شده بودند و میکوشیدند تا با ملیت سازی تصنعی، «سرزمین فلسطین» را از جهان اسلام جدا کنند و جریانهای جهادی را که بهمنظور دفاع از قدس وارد فلسطین میشدند، بهمنزله «متجاوزان بیگانه» تلقی کنند. از همین رو، دولتهای غربگرایی مانند پادشاهی فاروق در مصر، مانع ورود مجاهدان اخوان المسلمین به رهبری حسن البنا به فلسطین میشدند و درست در همان زمانی که سلاحها برای جنگ حجاز به دست آل سعود میرسید، مجاهدان دفاع از فلسطین تحت تعقیب بودند.
نیز باید توجه داشت که مردم فلسطین در اعتراض به سیاست بریتانیا در جدایی آنان از سایر سرزمینهای اسلامی، طی راهپیماییهای بسیاری، بهویژه در «قدس شریف»، خواهان وحدت در چارچوب کشور سوریه بزرگ بودند. (تصویر ۳)
تصویر ۳ – تظاهرات سال ۱۹۲۱ م در قدس شریف به رهبری موسی کاظم پاشا حسینی در اعتراض به جدایی فلسطین از سوریه بزرگ
همزمان با آنچه در حجاز در جریان بود، عملیات روانی پیچیدهای، در راستای عادیسازی حضور صهیونیسم در جهان اسلام در جریان بود که اینگونه وانمود میکرد که حضور یهود در فلسطین، به سود اعراب و مسلمانان خواهد بود. نمونهای از مواردِ بیشمار آن را میتوان در کتاب «کلمه حق و سلام فی خوف العرب من الصهیونیه» تألیف دکتر «یوسف کلاوزنر» مشاهده کرد (تصویر شماره ۴) که توسط «نسیم افندی ملول» (۱۸۹۲ – ۱۹۵۹ م) به عربی ترجمه شد و در سال ۱۹۲۴ میلادی در چاپخانه همان روزنامه در شهر قدس منتشر شد. نسیم ملول از رهبران جنبش صهیونیسم جهانی و رییس جمعیت «جنبش اسرائیل» و جمعیت «الإخوه الیهودیه» در قاهره و صاحب روزنامه صهیونیستی «السلام» بود که مأموریت اصلی او هدایت افکار عمومی اعراب جهت عادیسازی حضور صهیونیستها در سرزمینهای اسلامی بود. کلاوزنر هم در آن اثر درصدد بیان این مطلب بود که فلسطینیها نباید از جنبش صهیونیسم نگران باشند؛ بلکه باید هجرت یهود به فلسطین را به فال نیک بگیرند که برای اعراب موجد رفاه اقتصادی و اجتماعی خواهند شد. درواقع «نسیم ملول» و همقطارانش در فلسطین و قاهره، یک جریان فرهنگی بزرگی را به راه انداخته بودند تا بزرگترین تهدید علیه جهان اسلام را بهمثابه بزرگترین فرصت تاریخی برای مسلمانان جلوه دهند. آنها این عمل را از طریق مطبوعات، ملاقات با افراد ذینفوذ عرب و اقناع افکار عمومی اعراب دنبال میکردند. در سال ۱۹۱۳ میلادی دکتر شمعون مویال روزنامه «صوت العثمانیه» را پایهگذاری کرد که با شعار ایجاد تعاون و همکاری بین یهودیان و مسلمانان، پوششی برای صهیونیسم ایجاد میکرد و مواردی از این دست بسیار زیاد است.
تصویر ۴ – جلد کتاب کلمه حق و سلام ترجمه نسیم ملول
مسلمانان باید درباره حلقههای پیدا و پنهان گسترشدهنده نفاق در میانشان آگاه باشند. نیازی به سخن درباره «سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن» نیست، بسیاری از اختلافات مذهبی توسط دشمنان اسلام به مسلمانان القاء میشود.
در مطلب بعدی به جنگ روانی فوق در بستر اقداماتِ آل سعود خواهیم پرداخت …