تازه ها
خانه »» اخبار جهان اسلام »» جریانهای تکفیری، چیستی و علل شکل گیری
جریانهای تکفیری، چیستی و علل شکل گیری

جریانهای تکفیری، چیستی و علل شکل گیری

چیستی و چرایی شکل‌گیری جریان‌های تکفیری و دلایل قدرت‌یابی آن‌ها در دهه اخیر

ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام و فروپاشی امپراتوری عثمانی، بازتاب فراوانی در جامعه اسلامی داشت. مسئله خلافت از اساسی‌ترین مسائلی است که در صد سال گذشته، ذهن مسلمانان اهل سنت را مشغول کرده و در همین راستا صدها کتاب از سوی متفکران اسلامی نوشته و ده‌ها گروه سیاسی تشکیل شده است. خلافت اسلامی از دست رفته و جهان اسلام گرفتار فرهنگ غرب شده و هیچ بارقه امیدی دیده نمی‌شود، اکنون چه باید کرد؟

آیا باید دست روی دست گذاشت و منتظر ماند یا برای برون‌رفت از این وضعیت کاری انجام داد. جواب تعداد کثیری از متفکران اهل سنت به این سؤال، بازگشت به سلف بود.[۲] عده‌ای که دغدغه دین داشتند، راه حل اصلی را، بازگشت به سلف دانسته و خود را سلفی نامیدند. بازگشت به سلف، اولین بار در مصر طنین‌انداز شد و سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمد عبده، عبدالرحمان کواکبی، محب الدین خطیب و سید محمد رشید رضا اولین افرادی بودند که  شعار بازگشت به سلف را مطرح کردند، اما این شعار مورد سوءاستفاده وهابیت قرار گرفت و آن‌ها نیز خود را سلفی نامیدند و افکار ابن تیمیه را به عنوان افکار سلف ترویج کردند و این‌چنین عده‌ای از دردمندان مسلمان به دام افکار ابن تیمیه افتاده و خشونت و تکفیرِ برگرفته از افکار وی را تبلیغ کردند.

این گروه‌ها برای احیای خلافت اسلامی و یا لااقل تأسیس حکومت اسلامی، به فتواهای ابن تیمیه متمسک شدند و گاه با حکم جهاد، تکفیر را در جهان اسلام نهادینه کردند. بنابراین می‌توان با قاطعیت بیان داشت که همه جریان‌های تکفیری از دل گرایش‌های فکری سلفیه بیرون آمده و سلفیان تحت تأثیر ابن تیمیه اند؛ به عبارت دیگر، امروزه جهان اسلام با پدیده‌ای به نام ابن تیمیه روبه‌رو است که به اسم سلف و سلفی گری، خشونت را ترویج می‌کند و به کفر دیگر مسلمانان فتوا می‌دهد.

چیستی جریان‌های تکفیری

از آن جا که تمام جریان‌های تکفیری از دل سلفیه بیرون آمده‌اند، بنابراین شناخت آن‌ها، بدون شناخت سلفیه امکان‌پذیر نیست و چون تمام افکار سلفی گری وابستگی کامل به آرای ابن تیمیه دارد؛ به همین جهت ابتدا باید تفکرات ابن تیمیه را شناخت و سپس درباره جریان‌های تکفیری سخن گفت.

ابن تیمیه رهبر علی الاطلاق تکفیری ها:

یقیناً رهبر تمام جریان‌های تکفیری ابن تیمیه است و بدون او این جریان‌ها، بی‌معناست. وی در سال ۶۶۴ قمری در خانواده‌ای حنبلی – اصحاب حدیثی متولد شد. او در خاندانی  بزرگ شد که از قدیم مخالف فلاسفه و عرفا و صوفیان بودند و تاریخ اصحاب حدیث پر است از کشمکش‌های آنان با اشاعره و صوفیان.[۳] بنابراین مخالفت ابن تیمیه با آنان تازگی نداشت؛ آنچه تازگی داشت اجتهادهای جدید او بود. وی با تضییق در مفهوم سلف و تفسیر جدید از حدیث خیرالقرون، مکتب سلفیه  را تأسیس کرد.

ابن تیمیه با توسعه مفهوم عبادت، بسیاری از عقاید و اعمال مسلمانان، به ویژه احترام به قبور را از مصادیق شرک دانست و فاعلانش را از مسلمانی خارج و متهم به کفر و شرک کرد.[۴] ابن تیمیه در آثارش صدها بار، بلکه هزاران بار از الفاظ تداعی‌کننده تکفیر استفاده کرد. بر اساس بررسی مجموعه آثار ابن تیمیه، وی ۹۱۷ بار از لفظ کافر، ۸۹۲ بار از لفظ  یقتل، ۸۲۹ بار از لفظ مرتد، ۲۱۹ بار از لفظ یستتاب، ۹۷ بار از لفظ حلال الدم و ۹۷ بار از لفظ «وجب توبته و الا قتل» استفاده کرده است و اگر به صورت دستی جست‌وجو شود، موارد بسیار بیشتری یافت می‌شود.[۵]

وی با حرام دانستن تقلید از ائمه اربعه و اعتقاد به انفتاح باب اجتهاد، خود را مجتهد مطلق دانست و حتی فتوا داد که تقلید از ائمه اربعه کفر و ارتداد است.[۶] همین مسئله باعث گردید که امروزه، در نگاه پیروانش، تقلید حرام باشد و مجتهدانی، مثل: اسامه بن لادن و زرقاوی ظهور کنند که از اسلام چیزی نمی‌دانند، اما به راحتی فتوا به کفر و قتل می‌دهند. در کنار حرمت تقلید، فتاوای نادرِ دیگری از ایشان صادر شد که باعث تفرقه در جهان امروز است. یکی از آن‌ها، جواز مقابله با غازان خان حاکم مغولِ مسلمان‌شده، بود که با اندیشه سیاسی اهل سنت ناسازگار است، همین فتوا امروزه مستمسک گروه‌های جهادی برای مقابله با حاکمان سرزمین‌های اسلامی و ترور مخالفان شده است.[۷] به عبارت دیگر اولین فردی که مجوز جهاد علیه حاکم مسلمان را صادر کرد، ابن تیمیه است و امروزه جهادی‌ها با تمسک به فتواهای جهادی ابن تیمیه به کشتار مسلمانان دست می‌زنند.

جریان‌های تکفیری در عصر حاضر

در سی سال اخیر، گروه‌های متعدد و متنوعی از جریان‌های تکفیری در کشورهای اسلامی به وجود آمده‌اند که آقای دکمجیان در کتاب جنبش‌های اسلامی در جهان عرب به صورت گسترده به صدها گروه از آن‌ها اشاره کرده است، که غالباً به یکی از سه جریان اصلی تکفیریِ وهابیت، سپاه صحابه و طالبان و سلفیه جهادی (القاعده) وابسته‌اند. بیشتر این گروه‌ها تابع مقتضیات زمان به سلفیه جهادی پیوسته؛ اگرچه قبلاً از طیف‌های دیگر و گاه اصلاً سلفی نبوده‌اند؛ بنابراین مهم‌ترین گروه، سلفیه جهادی است که جهاد را واجب دانسته و صدها گروه به آن متعلق است.

وهابیت و تکفیر مسلمین

وهابیت تحت تأثیر افکار ابن تیمیه، مسلمانان را به سبب، توسل به ارواح بزرگان و احترام به قبور اولیای الهی، مشرک به شرک جلی و کافر به کفر اکبر می‌داند و معتقد است این شرک، از شرک مشرکان زمان رسول خدا (ص) بیشتر و بزرگ‌تر است. بنابراین مسلمانان باید دوباره اسلام آورده و شهادتین را به زبان جاری کنند و از اجداد خود تبری جویند؛ در غیر این صورت مهدورالدم بوده و کشتن آنان در صورت امتناع از پذیرش دوباره اسلام واجب است و اموال و زنان و فرزندانشان به عنوان غنیمت جنگی گرفته می‌شود.[۸] در نگاه وهابیت یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان – به غیر از هم مسلکان ایشان – همگی کافر و مشرک و مهدور الدم هستند و حتی سلفیانی مثل: اخوان المسلمین و طالبان اگر چه مشرک نیستند؛ بدعت‌گذارند و باید از بدعت دست‌بردارند.[۹]

با مراجعه به تاریخ وهابیت به این نتیجه می‌رسیم که این فرقه حتی به هم مسلکان فقهی و اعتقادی خود نیز رحم نکرده و بیشتر کشته‌شدگان دوره اول وهابیت، که با فتاوای محمد بن عبدالوهاب به قتل رسیده‌اند، اهل سنت حنبلی مذهب با رویکرد اصحاب حدیث بوده‌اند.[۱۰]  تکفیر مسلمانان در آثار محمد بن عبدالوهاب به وضوح دیده می‌شود و نیز در رفتار وهابیان در دوره ظهور مجدد؛ در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

محمد بن عبدالوهاب در رساله نواقض الاسلام، ده چیز را ناقض اسلام دانسته و به کفر مرتکب آن فتوا داده است:

یکم: شرک در عبادت خدا، مانند: ذبح  کردن برای غیر خداوند، که به عقیده او بسیاری از مسلمانان مشمولش هستند! و حال آن‌که تمام مسلمانان نذر را مخصوص خدا می‌دانند و ثوابش را به اولیای الهی هدیه می‌کنند.

دوم: کسی که میان خود و خداوند واسطه‌ای قرار دهد و از وی طلب شفاعت کند، به اجماع علما کافراست! البته معلوم نیست که منظور محمد بن عبدالوهاب از اجماع یادشده، اتفاق نظر فقهای اسلامی است یا فقط خودش منظور است! چرا که این مطلب، به هیچ‌وجه مورد اجماع فقهای اسلام نیست، بلکه قول به عدم تکفیر و جوازش، صدها برابر شهرت بیشتر از نظر محمد بن عبدالوهاب دارد.

سوم: کسی که مشرکان را تکفیر نکند یا در کفر آن‌ها تردید کند یا عقایدشان را درست بپندارد، کافر است! بنابراین، به عنوان نمونه کسی که در کفرِ توسل کنندگان به رسول خدا(ص) تردید داشته باشد، خودش هم کافر خواهد بود! …..

……

هشتم: کمک به مشرکان و یاری‌رساندن آنان علیه مسلمانان، کفر است. البته ظاهراً منظور محمد بن عبدالوهاب از مشرکان،مسلمانان غیر وهابی و به ویژه صوفیان و شیعیان است که به پیامبر(ص) توسل می‌کنند! …..   وی در همه این موارد، تنها به مسلمانان نظر داشته است! [۱۱]

آن فتاوای محمد بن عبدالوهاب و این عملکرد آل سعود در دوره اول وهابیت است که پیش‌روی ماست و همین، روش وهابیت در عصر حاضر است که در آثار بن باز و ابن عثیمین و بن جبرین از علمای بزرگ وهابیت در دهه اخیر دیده می‌شود، اما به خاطر مقتضیات زمان و مکان، توانایی عمل کردن این روش را ندارند و خشونت و تکفیر را به بیرون از عربستان برده و افکار تکفیری را در جوامع دیگر پخش می‌کنند و در موقع مقتضی از آن استفاده می‌کنند.

سپاه صحابه و تکفیر شیعه                  

پیشینه فکری سپاه صحابه به جریان فکری دیوبندیه[۱۲] بازمی‌گردد. در قرن دوازده هجری در هند فردی ظهور کرد که حامل برخی از افکار ابن تیمیه بود. شاه ولی‌الله دهلوی با تلفیق تصوف، ماتریدیه با سلفیت، مکتبی ایجاد کرد که بعدها با عنوان «مکتب دیوبندیه» شناخته شد.دیوبندیه را به هیچ‌وجه نمی‌توان سلفی، یا یکی از جریان‌های آن دانست؛ زیرا هیچ‌گاه دیوبندیه به برتر بودن فهم سلف بر فهم خلف معتقد نیست، اما از آن جهت که برخی از افکار تکفیری ابن تیمیه را قبول دارد، از روی تسامح، از دیوبندیه، به عنوان یکی از جریان‌های سلفی، یاد می‌شود.

از تفکرات دیوبندیه، در سال ۱۹۸۵ جریان تکفیری سپاه صحابه در پاکستان به وجود آمد، که به تکفیر شیعه می‌پردازد و کاری به غیرِ شیعه ندارد؛ زیرا بزرگان دیوبندی قائل به تکفیر مسلمانان نبوده و شاه ولی‌الله دهلوی در عین اعتقاد به شرک دانستن برخی از اعمال مسلمانان، بر خلاف وهابیت، مسلمانان را به خاطر این اعمال کافر نمی‌داند. برخی از فتواهای بزرگان دیوبندیه مبنی بر کفر شیعه، مستمسکی برای سپاه صحابه بر تکفیر شیعیان و به شهادت رساندن آن‌ها شده است.[۱۳] در بیانیه‌های سپاه صحابه آمده است: پاکستان باید از حضور شیعیان خالی گردد و پاکستان بدون شیعه می‌خواهیم. در همین راستا در ایام عزاداری اباعبدالله الحسین به دسته‌های عزاداری حمله کرده و شیعیان را به شهادت می‌رسانند.[۱۴]

در سه دهه اخیر در کنار سپاه صحابه، چندین گروه افراطی و تکفیری دیگر نیز در پاکستان شکل گرفته است: لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و جیش محمد از مهم‌ترین گروه‌های تکفیری در پاکستان هستند که لشکر جهنگوی در مورد شیعیان سخت‌گیرتر و تندتر از بقیه است.[۱۵]

یکی از عوامل گسترش گروه‌های تکفیری علیه شیعه در پاکستان و کشورهای دیگر، رفتار برخی از شیعیان در اهانت به مقدسات و بزرگان اهل سنت است؛ مثل آقای الهیاری در شبکه اهل‌بیت، آقای یاسر الحبیب در لندن و آیت‌الله سید صادق شیرازی در شبکه‌های مختلف ماهواره‌ای. مقام معظم رهبری فرمودند: تشیع آمریکایی و لندنی، تشیع واقعی نیست؛ که اشاره به شبکه‌های ماهواره‌ای پخش شونده از آمریکا و لندن است که مصداق اتم آن شبکه اهل‌بیت آقای اللهیاری است که توهین را به حد اعلی رسانده و کسی دیگر -اعم شیعه و سنی- نمانده که مورد اهانت ایشان قرار نگیرد. بهترین تعبیر برای این‌گونه شبکه‌ها این است که این‌ها را «طبل‌های جنگ مذهبی» بنامیم که بر طبل جنگ می‌کوبند.

سلفیه جهادی و گسترش خشونت و قتل به اسم اسلام

سومین و مهم‌ترین جریان تکفیری، جریان سلفیه جهادی است که از آن، القاعده و داعش بیرون آمد. پیدایش سلفیه جهادی، بازگشت به کتابی از سید قطب به نام معالم فی الطریق می‌کند. سید قطب با نگارش این کتاب بیان داشت که ما در دوران جاهلیت قرن بیستم که بدتر از جاهلیت زمان پیامبر است زندگی می‌کنیم و باید این جاهلیت را که همان فرهنگ غرب است از بین ببریم. تا ‌ سخنان سید قطب اشکالی نداشت، اما دومین مسئله‌ای که ایشان در این کتاب مطرح کرد و جهان اسلام را به تلاطم انداخت. این بود که: هر کس به این جاهلیت راضی باشد او هم کافر است و تمام شهرهای اسلامی، شهرهای جاهلی است. این‌چنین شد که تمام مسلمانان و شهرهایشان به حکم سید قطب کافر شدند! سید قطب به پیروانش توصیه کرد که همچون پیامبر از مکه جاهلی به مدینه النبی هجرت کرده و یک شهر اسلامی تشکیل دهند و سپس با جهاد، برای تشکیل حکومت اسلامی بکوشند.[۱۶]

در همان زمان، تعدادی از جوانان تندرو و افراطی اخوان المسلمین به تفکرات سید قطب پیوسته و گروه‌های تکفیری متعددی را در مصر و کشورهای عربی تأسیس کردند؛ مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

جماعه المسلمین یا گروه التکفیر و الهجره به رهبری شکری مصطفی و گروه الجهاد به رهبری محمد عبدالسلام فرج.

عبدالسلام فرج مؤلف یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌ها در گسترش تفکر جهاد در بین جوانان مصر است. وی در کتاب الفریضه الغائبه، جهاد را فریضه‌ای می‌داند که مسلمانان قرن‌ها آن را فراموش کرده‌اند، از این رو باید آن را دوباره احیا کرد. ایشان جهاد را مثل نماز، واجب عینی برای هر مسلمان، اعم از زن و مرد دانسته و تمام حاکمان اسلامی را به حکم آیه «فمن یحکم بغیر ما انزل الله فاولئک هم الکافرون» کافر معرفی می‌کند و جهاد علیه آن‌ها را واجب اعلام کرد. ایشان در این اثر بیان داشت که جنگ علیه دشمنان داخلی یعنی حکّام مسلمان بر دشمنان خارجی یعنی غرب و استکبار جهانی مقدم است و تا مدافعان تفکر غرب را در داخل، از بین نبریم، پرداختن به دشمن خارجی بی‌معناست و این‌چنین، فضای مخالفت با غرب، به داخل جهان اسلام برگشت و جنگ میان مسلمانان شکل گرفت.[۱۷] ژیل کوپل در کتاب پیامبر و فرعون به خوبی این فضا را ترسیم کرده و با گزارش از کتاب معالم فی الطریق، اثر آن را در گسترش سلفیه جهادی نشان داده است.[۱۸]

جنگ افغانستان فرصت خوبی برای سلفیان جهادی بود. شوروی کافر به کشوری اسلامی حمله کرده و دفاع از اسلام و مسلمانان با فتواهای جهادی علمای اهل سنت و وهابیت واجب گردید. این تحلیل باعث گردید که بسیاری از سلفیان جهادی به افغانستان رفته و با عنوان «افغان العرب» یا عرب – افغان مشغول جهاد علیه شوروی شوند. فتاوای جهاد علمای وهابیت و دیوبندیه در این زمینه، رغبت این افراد را دوچندان کرد و اسامه بن لادن با آشنا شدن دکتر عبدالله عَزّام، رهبر افغان العرب‌ها، و حکم جهاد علمای وهابی، راهی افغانستان شد و در آن جا به عنوان معاون عبدالله عزام مشغول به کار شد و رشادت‌هایی از خود نشان داد.[۱۹]

بعد از جنگ افغانستان و ترور عبدالله عزام از سوی سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، افغان العرب‌ها پراکنده‌شده و اسامه بن لادن به سودان رفت. در سال ۱۹۹۴ بار دیگر سلفیان جهادی، دورِ هم جمع شده و اسامه بن لادن را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند و این‌چنین گروه تکفیری القاعده در پیشاور پاکستان تأسیس شد، البته برخی تأسیس القاعده را به سال ۱۹۸۸ ، یعنی بعد از اتمام جنگ افغانستان بازمی‌گردانند که شواهد کافی برای آن وجود ندارد.[۲۰] با تأسیس القاعده که مهم‌ترین هدفش، مبارزه با آمریکا بود، پایگاه‌ها و سفارت‌خانه‌های آمریکا، در آفریقا مورد حمله موشکی و انتحاری القاعده قرار گرفت و ده‌ها نفر از نظامیان آمریکایی از سوی القاعده به قتل رسیدند.  با بمب‌گذاری در سفارت‌خانه‌های آمریکا در کنیا و تانزانیا و حمله به کشتی آمریکایی در خلیج عدن، القاعده به عنوان گروه تروریستی از سوی آمریکا معرفی شد. در این زمان طالبان در افغانستان ظهور کرده و از بن لادن برای حضور در افغانستان دعوت به عمل آورد و اسامه بن لادن از سودان به افغانستان رفت. آمریکا از طالبان، اسامه بن لادن را به عنوان رهبر گروه تروریستی القاعده، درخواست کرد، که با مخالفت طالبان مواجه شد. یازده سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد و حمله به برج‌های دوقلوی تجارت جهانی به اسم القاعده تمام شد و آمریکا به افغانستان و سپس عراق حمله کرد. آمریکا تا سال ۲۰۱۰ موفق به کشتن بن لادن نشد، زیرا اسامه بن لادن پنج سال تحت حمایت اطلاعات ارتش پاکستان در منطقه نظامی ابوت آباد اسلام‌آباد زندگی می‌کرد و کسی از این مسئله خبر نداشت. با اطلاعات به دست آمده، در سال ۲۰۱۰ آمریکا شبانه به «ابوت آباد» حمله کرد و اسامه بن لادن را کشت؛ بعد از وی ایمن الظواهری، پزشک جراح مصری و رهبر گروه الجهاد مصر، رهبر القاعده شد.[۲۱]

با حضور آمریکا در خلیج‌فارس و حمله به عراق، گروه جدیدی در عراق شکل گرفت که رهبری آن را ابو مصعب زرقاوی به عهده داشت. زرقاوی بیش‌ترین حملاتش به سمت شیعیان بود و در بیانیه‌های خود استدلال می‌کرد: از آن جهت که شیعۀ کافرِ مشرک با آمریکای کافر هم‌دست شده و به قتل مسلمین پرداخته و برای نهادینه کردن فرهنگ جاهلی در کشور عراق تلاش می‌کند، از این رو بیش‌ترین حملات ما باید متوجه حکومت شیعه در عراق باشد تا نه آمریکا به هدفش برسد و نه شیعه بتواند در عراق جای پایی پیدا کند.[۲۲] با ظهور بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی و اتفاقات سوریه، گروهی با عنوان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) از جبهه النصره که زیرمجموعه القاعده بود، خارج شد و دیگر از دستورهای ایمن الظواهری تبعیت نکرد و گروه تکفیری جدیدی به وجود آمد که مهم‌ترین هدفش تشکیل حکومت در عراق و شام است و مهم‌ترین مخالفان خود را شیعیان عراق و شام  می‌داند و با دولت سوریه و عراق می‌جنگد.[۲۳]

این سه جریان، مهم‌ترین جریان‌های تکفیری جهان اسلام هستند، خود هر کدام به صدها گروه کوچک‌تر تقسیم‌شده و در هر کشوری با نام خاصی ظهور یافته‌اند. هم‌چنین بسیاری از افراد یک گروه به گروه‌های دیگر پیوسته و تفکیکشان را دشوار ساخته است؛ فی‌المثل با حمله آمریکا به افغانستان، گروه‌های تکفیری، سپاه صحابه و طالبان به القاعده نزدیک شده و القاعده یارگیری خود را از جوانان افراطی طالبان در کنار یارگیری از جوانان تند اخوان المسلمین انجام می‌دهد.

چرایی شکل‌گیری جریان‌های سلفی

عدم حضور یک تفکر اسلام‌گرای بدیل در صحنه جهان اسلام

بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، جهان اهل سنت به دنبال ایجاد جایگزینی برای آن بود و در این راستا تلاش فراوانی کرد. از راه‌اندازی جنبش خلافت در هند، نگارش آثاری، همچون الاسلام و اصول الحکم علی عبدالرزاق مبنی بر انکار خلافت اسلامی، پیشنهاد رشید رضا مبنی بر پذیرش خلافت حاکم قریشی و زیدی مذهب یمن از سوی مسلمانان تا تأسیس اخوان المسلمین و حزب التحریر همگی در راستای احیاء خلافت اسلامی بود. مرحوم حمید عنایت در دو اثر معروفش درباره اندیشه سیاسی مسلمانان و تلاش متفکران و مصلحان اهل سنت برای راه‌اندازی مجدد امپراتور اسلامی، به خوبی نشان داده است که علمای اهل سنت در زمینه اندیشه سیاسی با وضعیت فعلی جهان اسلام چه راه‌حل‌هایی داده‌اند، اما مسائل جهان اسلام پیچیده‌تر از آن بود که این راه‌حل‌ها جواب دهد و  تلاش‌های عالمان اهل سنت شکست خورد و روزنه امیدها به یاس تبدیل شد.

جریان‌های فکری متعددی در جهان اسلام شکل گرفت تا عقب‌ماندگی و تحقیر مسلمانان را جبران کند، اما هیچ، یک نتوانستند برای جهان اسلام کاری انجام دهند. جریان روشنفکری که بیشتر افکار و  فرهنگ غرب را پذیرفته بود، به جای این که فکری برای اسلام کند، خود جذب مدرنیته شد و اصول اومانیسم را پذیرفت و اسلام را به نفع غرب تفسیر کرد. جریان اصلاح‌طلبی با فرو کاستن مسائل جهان اسلام به مسائل فقهی، عملاً کاری از پیش نبرد و جهان اسلام فرومانده‌تر از قبل به راه خود ادامه داد.

در این جا بود که شعار بازگشت به سلف که از سوی سید جمال و محمد عبده در جهان طنین‌انداز شده بود، از سوی عده‌ای، مثل وهابیت و سید محمد رشید رضا به نفع ابن تیمیه مصادره شد و بازگشت به سلف تفسیری ابن تیمیه‌ای یافت. چرخش فکر جهان اسلام که  به سمت اصلاح‌گری محمد عبده سرعت می‌گرفت، به وسیله شاگردش رشید رضا به سمت ابن تیمیه چرخید جهان اسلام در دام افکار ابن تیمیه، به عنوان تنها راه رهایی از بن بست به وجود آمده، افتاد.

در این زمان برخی از مسائل سیاسی و فکری جهان اسلام، به وهابیت برای گسترش فکر ابن تیمیه کمک کرد. پنج کشور مهم عربی، یعنی مصر، سوریه، اردن، عراق و لیبی به سمت بلوک شرق گرایش یافته و جریان چپ در کشورهای اسلامی گسترش یافت. عربستان و شاه ایران با کمک آمریکا برای جلوگیری از گسترش جریان چپ در کشورهای خاورمیانه، کنفرانس اسلامی را تأسیس کردند و آمریکا دست عربستان را برای گسترش وهابیت و سلفی گری در جهان اسلام باز گذاشت و این‌چنین، سیاست آمریکا برای مقابله با کمونیست در خدمت وهابیت قرار گرفت و موجب گسترش سلفی گری در جهان اسلام شد.

شعار، بازگشت به سلف

نزد اهل سنت کلمه سلف قداست خاصی دارد و یادآور دوران اوج خلافت خلفا و صحابه است. در نگاه اهل سنت دو چیز در قدرت سیاسی مهم است: اول امپراتوری و اقتدار خلافت و دیگری گسترش سرزمین‌های اسلامی و فتح کشورهای مشرک و تبدیل آن به کشور توحیدی. مهم نیست که حاکم ظالم باشد یا نه، بلکه مهم اقتدار خلافت است؛ حتی اگر خلیفه هم کاره‌ای نباشد و بازیچه دست دیگران باشد مهم نیست، اگر قریشی باشد بهتر و اگر نباشد مهم نیست، اقتدار امپراتوری وجود داشته باشد، کافی است. در نگاه اهل سنت این اقتدار در دوره خلفا و سپس در دوره بنی‌امیه بیش از دیگر خلافت‌ها تجلی یافته است. از این‌رو بازگشت به سلف، یعنی بازگشت به اقتدار گذشته.

همگرایی رویکرد توحیدی سلفیان با دستگاه فکری اهل سنت

دلیل دیگر گسترش تفکر سلفی، رویکرد توحیدی سلفیان است که با دستگاه فکری اهل سنت سازگار است. تمام اهل سنت اعم از اشاعره، ماتریدیه و اصحاب حدیث قائل به نظریه «خلق افعال عباد» یا «کسب» هستند؛ یعنی تمام اهل سنتی که تحت تأثیر تصوف نیستند، قائلندکه تمام افعال اختیاری اولیاءالله، همگی خلق خدا و کسب عبد است. با این تفسیر، پیامبری که نمی‌تواند حتی افعال اختیاری خود را بیافریند، چگونه می‌تواند مرده زنده کند و مریض را شفا دهد. بنابراین بر اساس تمام مکاتب اهل سنت، آیاتی که خلق و شفاء را به اولیاءالله نسبت می‌دهند، مَجاز است، نه حقیقت و آیه (خلق کل شی) بر تمام آیات قرآن، حاکم است؛ به همین سبب استغاثه به ارواح اولیای الهی بنا بر نظریه کسب، نزد همه اهل سنت، بوی شرک می‌دهد، مگر این که رویکرد صوفیانه داشته باشد و ولایت تکوینی اولیاءالله را بپذیرد.

رویکرد نفی هرگونه توسل به غیر خدا، نه تنها برای بسیاری از روشنفکران اهل سنت، بلکه برای روشنفکران شیعه هم  جاذبه دارد و این رویکرد را در افرادی مثل محمد عبده می‌بینیم که این‌گونه توسلات را نه از مقوله مصادیق شرک، بلکه از مقوله خرافات جایز نمی‌داند و در این راستا با وهابیت و سلفی گری هم‌نوا می‌گردد. عقل‌گرایی برخاسته از غرب به این تفکرات نه از باب شرک، بلکه از باب خرافات به وهابیت و سلفی گری کمک می‌کند. شاید روشنفکران با تخریب قبور مخالف باشند، اما با این نوع توسلات هم مخالف‌اند. بنابراین تفکر تاریخی خلق افعال عباد و جریان روشنفکری، زمینه مساعدی برای پذیرش افکار سلفی گری را به وجود می‌آورد، مگر آن‌که آن فرد تفکر صوفیانه داشته باشد و مبحث انسان کامل و ولایت تکوینی مانع پذیرش افکار سلفی باشد. بنابراین تفکر اهل سنت پتانسیل‌های زیادی برای پذیرش افکار سلفی گری دارد، ولی به شرط آن که با رویکرد ملایم و ضد تکفیری باشد.

تفکر اموی

عامل دیگر گسترش سلفی گری، حضور تفکر اموی گری در سلفیان است که بر تاریخ، رجال، حدیث، فکر و کلام اهل سنت سایه افکنده است و اگر جریان تصوف از اهل سنت رخ بربندد، یقیناً رویکردهای عثمانی در اهل سنت رشد می‌کند. رفتار اشتباه گروهِ مخالفان تقریب در شیعه، مثل: آیت‌الله شیرازی و وابستگان به این طیف فکری در اهانت به مقدسات و بزرگان اهل سنت، به شدت در گسترش تفکر عثمانی اموی تأثیرگذار است. گسترش تفکر اموی، باعث گسترش تفکر ناصبی گری در جهان اسلام است که نشان‌هایی از آن در جهان‌دیده می‌شود. دعوای شیعه – سنی به شدت می‌تواند به گسترش سلفی گری در میان اهل سنت تأثیر گذارد.

قدرت یافتن شیعیان در ایران

عامل دیگرِ گسترش سلفی گری، به قدرت رسیدن شیعه در ایران و سپس در دیگر کشورهاست. از نظر یک سنی، خلافت اسلامی، به مراتب بیشتر از یک شیعه، اهمیت دارد. اهل سنت در طول تاریخ همیشه دارای امپراتوری و خلافت بوده‌اند. اکنون یک سنی می‌بیند که شیعۀ بدعت‌گذار به حکومت رسیده، اما سنی‌ای، که حق است، نتوانسته به حکومت برسد. در نگاه یک فرد سنی، مشکل از کجاست که خدا از اهل سنت روی‌گردان شده و شیعه کافر را قدرت داده است. در نگاه آنان، مهم‌ترین دلیل روی‌گردان شدن خدا از اهل سنت، دور شدن آن‌ها از ایمان و عمل سلف است. لذا بازگشت به سلف که فقط از سوی سلفی‌ها مطرح می‌شود و به شدت تحت تأثیر ابن تیمیه است، تنها راه‌حل برون‌رفتِ جهان اسلام از این وضعیت است که مورد پذیرش جوانان نیز قرار می‌گیرد.

به عبارت دیگر، اکنون همه عوامل سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی آماده‌اند تا تفکر سلفی گری در جهان اسلام گسترش یابد و هر روز نیز گسترده‌تر شود، مگر آن‌که جریانی معتدل، از اهل سنت به قدرت رسد و فضای تکفیر در جهان اسلام فروکش کند.

دلایل قدرت گرفتن جریان‌های تکفیری در دهه اخیر

مهم‌ترین عامل قدرت‌یابی جریان‌های تکفیری بدون شک و شبهه‌ای، حضور نظامی آمریکا در منطقه در دهه اخیر است. بر اساس تفکر سید قطب، همه مشکلات ما از جاهلیت قرن بیستم است و جاهلیت قرن بیستم چیزی به غیر از فرهنگ غرب و دمکراسی و اومانیسم نیست. یک دهه است که آمریکا با تمام توان – حتی به صورت نظامی – آمده است تا این فرهنگ را در منطقه نهادینه کند. حال وظیفه یک مسلمانِ متدین غیرتمند چیست؟ جهاد علیه آنان و مسببان و کمک‌کنندگان به آنان در منطقه.

در نگاه القاعده، آل سعود هم مثل بقیه حاکمان اسلامی، کافر است و فرقی میان آل سعود و دیگر حکومت‌ها نیست، اما حکومت شیعه عراق رسماً با کمک آمریکا به سرکار آمده و باید با او مخالفت کرد. ثانیاً در طول تاریخ همیشه حکومت عراق در دست اهل سنت بوده و امروز مانند زمان حمله هلاکوخان مغول به بغداد، به همراهی خواجه نصیر الدین طوسیِ شیعه، بارِ دیگر آمریکای کافر با هم‌دستی شیعه کافر و مشرک به فتح بغداد دست زده و وظیفه هر مسلمانی است که نگذارد این پیمان میان شیعه و آمریکا تحقق عملی پیدا کند، از این رو مسلمانان – حتی  با عملیات  انتحاری – باید جلوی این هم پیمانی را گرفته و از تکرار تاریخ جلوگیری کنند.

حضور آمریکا در افغانستان باعث شد که بسیاری از جوانان جماعه التبلیغ که به تبلیغ مذهب دیوبندی مشغول بودند و کاری به سیاست نداشتند، جذب گروه‌های تکفیری شده و احساس کنند امروز دیگر با تبلیغ نمی‌توان جهان اسلام را از ورطه سقوط نجات داد، به همین سبب به جریان‌های تکفیری پیوسته و وزنه این جریان‌ها را سنگین‌تر می‌کنند.

سقوط مرسی از حکومت در مصر، باعث گردید که گروه‌های جهادی عزم خود را بیشتر جزم کرده و تصور کنند تنها راه باقیمانده برای احقاق حق خود، فقط جهاد و مبارزه مسلحانه است. یقیناً سقوط مرسی به گسترش افکار سلفیه جهادی و گروه‌های تکفیری کمک خواهد کرد. اگر این اتفاقات در کشورهای دیگر مثل تونس و لیبی هم بیفتد و افراد سکولار در رأس امور قرار گیرند، یقیناً به قدرت‌یابی جریان‌های سلفی کمک خواهد کرد

مسئله سوریه از دیگر اموری است که باعث گسترش تفکر تکفیری‌ها گردید. با فتواهای جهاد از سوی افرادی، مثل دکتر یوسف قرضاوی که به رهبر معنوی اخوان المسلمین یا فقیه اخوان معروف است، بسیاری از جوانان تند اخوانی و غیر اخوانی به سوریه رفته و جذب گروه‌های تکفیری در سوریه شدند و بعد از اختلاف داعش با جبهه النصره، عده‌ای از همین جوانان، اکنون در کنار داعش به مبارزه مسلحانه با حکومت عراق می‌پردازند و نمی‌دانند که به جنگ مذهبی دامن زده و در زمین آمریکا بازی می‌کنند. بنابراین می‌توان به صراحت بیان کرد که علت اصلی قدرت‌یابی جریان‌های تکفیری در دهه اخیر، حضور آمریکا در منطقه است. پس بلندتر از قبل باید فریاد زد: مرگ بر آمریکا.

مهدی فرمانیان[۱] [۱] . استادیار و رئیس دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم.

[۲] . البته سه جریان مطرح در جهان اسلام شکل گرفت که عبارت‌اند از: اصول گریان (بنیادگرایان یا سلفیان)، اصلاح‌طلبان (جمع بین سنت و تجدد) و روشنفکران (پذیرنده اکثر مبانی غرب  و تفسیر دین بر اساس فرهنگ مدرنیته)، اما از آن جهت که این مقاله به تکفیری‌ها اختصاص دارد از جریان‌های دیگر ذکری به میان نیامد.

[۳] .یوسف قرضاوی، الصحوه الاسلامیه، ص۲۰۱

[۴] . بنگرید: ابن تیمیه، زیاره القبور و همو، قاعده جلیله فی التوسل و الوسیله.

[۵] . نگاه کنید: عبدالحکیم ابواللوز، الحرکات السلفیه فی المغرب، ص ۱۱۳، مرکز دراسات الوحده العربیه، ۲۰۰۹٫ پایان نامه دکتری دانشگاه مغرب.

[۶] . مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج۴، ص ۱۲۴٫

[۷] . بنگرید: محمد عبدالسلام فرج (رهبر گروه الجهاد مصر)، الفریضه الغائبه، ص ۲۱

[۸] . در این زمینه بنگرید به آثار متعددی که در نقد وهابیت نوشته شده است: کشف الارتیاب تالیف سید محسن امین؛ آیین وهابیت تالیف آیت الله سبحانی؛ رویکرد عقلانی به باروهای وهابیت نگارش استاد نجم الدین طبسی؛ وهابیت اثر فقیهی؛ پاسخ به شبهات وهابیت و سلفی گری نوشته استاد علی اصغر رضوانی و دیگر آثار مربوطه.

[۹] . بنگرید: اضواء السلفیه عند جماعه الاخوان، تمام کتاب و مقدمه ربیع مدخلی بر آن. در این زمینه می‌توان به آثار ربیع مدخلی از بزرگان وهابیت مراجعه کرد که همه را مشرک و کافر و یا حداقل بدعتگذار می داند.

[۱۰] . بنگرید به: تاریخ ابن غنام و کتاب المجد فی تاریخ النجد که هر دو توسط  وهابیان طرف‌دار و هم‌زمان محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است.

[۱۱] – محمد بن عبدالوهاب، مجموعه الرسائل، رساله نواقض الاسلام، ج۱، ص ۲۳۱- ۲۴۳٫

[۱۲] . درباره دیوبندیه بنگرید: مهدی فرمانیان، «مقاله دیوبندیه»، مجله طلوع، شماره ۱۳؛ علیزاده موسوی، مکتب دیوبند؛ محمد طاهر رفیعی، نقد وبررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد موسسه امام خمینی.

[۱۳] . بنگرید: علیرضا میرزائی، «سپاه صحابه نماینده افراط گرائی دیوبندیه»، مجله سراج منیر، شماره ۱۱٫

[۱۴] بنگرید: محمد طاهر رفیعی، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، فصل آخر

[۱۵] . علی جمالی، افراط گرایی در پاکستان، فصل لشکر جهنگوی و طیبه

[۱۶] بنگرید: محمد مسجد جامعی، زمینه‌های سیاسی حکومت اسلامی در تشیع و تسنن، ص ۱۶۰ – ۱۶۹٫

[۱۷] . بنگرید: محمد عماره، الفریضه الغائبه عرض و نقد، تمام کتاب.

[۱۸] . این کتاب توسط دکتر حمید احمدی ترجمه و توسط انتشارات کیهان به چاپ رسیده است.

[۱۹] . درباره افغان العرب‌ها بنگرید به کتاب ابوولید المصری با عنوان  بر بام جهان و سلسله مقالات وحید مژده (بیست مقاله) در خبرگزاری آوای افغان.

[۲۰] . درباره القاعده آثار فراوانی نوشته شده است. یکی از این آثار کتاب مفید القاعده و اخواتها است که توسط کمیل الطویل نگارش یافته و نویسنده با بیش از بیست نفر از سران القاعده مصاحبه کرده و این اثر را تالیف کرده است.

[۲۱] . در این زمینه بنگرید به خبرگزاری جمهوری اسلامی و دیگر خبرگزاری‌ها در زمان قتل اسامه بن لادن در سال ۲۰۱۰٫

[۲۲] . بنگرید: کتاب سلفیه حال و آینده، بخش القاعده عراق.

[۲۳] . بنگرید به مقاله جالب و خواندنی « جبهه النصره لاهل الشام من التاسیس الی الانقسام»، تالیف حمزه مصطفی مصطفی، مجله دراسات السیاسیه، مرکز العربی للابحاث و دراسات السیاسات، ش ۵ ، نوامبر ۲۰۱۳٫

منبع مقاله

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

رفتن به نوار ابزار