تازه ها
خانه »» اخبار جهان اسلام »» سیره مسلمین در مورد نذر برای صالحین
سیره مسلمین در مورد نذر برای صالحین

سیره مسلمین در مورد نذر برای صالحین

سوال

آیا در سیره مسلمین در طول تاریخ نذر برای اموات و صالحین نمونه‌هایی وجود دارد؟

پاسخ

با مطالعه در تاریخ به نمونه های متعددی از نذرهای مسلمانان برای انبیای الهی، اولیا، عالمان و صالحان برمی خوریم که نشان می دهد نذر درهم و دینار، مواد غذایی و ذبح حیوانات برای انبیا، اولیا، علما و صالحان امری رایج و شایع بوده و معرف سیره مسلمانان در این مساله است. برای اطلاع و آگاهی خوانندگان عزیز از این سیره به مواردی از نذرهای مسلمانان برای انبیا و اولیای الهی و قبور آنان و اماکن مقدسه به عنوان نمونه اشاره می کنیم.
نذر برای عبیدالله بن محمد معروف به نذور

خطیب بغدادی شافعی در معرفی مقابر بغداد می نویسد: در نزدیکی مصلای نماز عبید قبری است که به قبر نذور معروف است. گفته می شود این قبر مربوط به عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) می باشد. مردم به زیارت این قبر می ایند و به آن تبرک می جویند. کسانی که حاجتی دارند به زیارت این قبر می آیند و در کنار آن از خداوند می خواهند تا حاجت و خواسته آنان را برآورده سازد.

قاضی ابوالقاسم علی بن محسن تنوخی به نقل از پدرش ماجرای مفصلی را درباره این قبر و علت شهرت آن به قبر نذور، این گونه نقل می کند: در سمت شرقی بغداد و در نزدیکی مصلای عبید خیمه زده بودیم و قصد رفتن به همدان را داشتیم. در حالی که در محضر عضدالدوله دیلمی[۱] نشسته بودیم. ناگهان نگاه عضدالدوله به قبر و بارگاه نذور افتاد و از من پرسید: این ساختمان مربوط به چیست؟

پدر قاضی تنوخی می گوید: چون از اخلاق و اعتقادات عضدالدوله آگاه بودم و می دانستم اگر بگویم این بنا مربوط به قبر نذور است، فال بد می زند، گفتم این بنا محل شهادت و بارگاه نذوراست.

عضدالدوله پاسخ مرا پسندید و از نحوه جواب دادنم اظهار خوشحالی کرد و پرسید: می دانم این ساختمان مربوط به قبر و بارگاه نذور است، اما می خواستم توضیح بیشتری بدهی.

در توضیح و معرفی بیشتر قبر و بارگاه نذور به عضدالدوله گفتم: برخی معتقدند این بارگاه و بنا مربوط به عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طا لب (ع) است و عده ای این بارگاه و بنا را مربوط به عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب (ع) می دانند. حاکم وقت تصمیم گرفته بود ایشان را مخفیانه به قتل برساند. به همین منظور به دستو ر حاکم در محل فعلی قبر، گودالی حفر کردند و روی آن را پوشاندند و ایشان را از آن محل عبور دادند. وی نیز چون از توطئه حاکم و وجود گودال اطلاع نداشت، درون گودال افتاد و به دستور حاکم، گودال را پر کردند و ایشان در حالی که زنده بود، زیرخاک دفن شدند. علت شهرت و معروف شدن این بنا و بارگاه به قبر نذور این است که هر کس به هر نیتی برای این قبر و صاحب آن نذر کرده است، حاجتش برآورده شده و به خواسته اش رسیده است. من نیز بارها و برای اموری که غیر ممکن به نظر می رسید، برای ایشان نذر کرده ام و به خواسته خود رسیده ام و به نذرم وفا کرده ام.

پدر قاضی تنوخی می گوید: وقتی سخن به اینجا رسید و من این مطالب را برای عضدالدوله گفتم، عضدالدوله سخنان مرا نپذیرفت و معتقد بود مردم درباره قبر نذور مطالب غیر واقعی و اغراق آمیزی را می گویند. عضدالدوله همه مطالب مربوط به قبر نذور را نفی نمی کرد، اما معتقد بود شاید به طور اتفاقی برخی خواسته ها و حاجات کسانی که برای قبر نذور نذر کرده اند، برآورده شده است، اما مردم (از باب یک کلاغ و چهل کلاغ) همان موارد نادر و اتفاقی را با اضافاتی برای یکدیگر نقل کرده اند و باعث معروف شدن و اهمیت پیدا کردن قبر نذور شده اند.

پدر قاضی تنوخی می گوید: وقتی از مواضع و دیدگاه عضدالدوله نسبت به قبر نذور مطلع شدم، ساکت ماندم و سخنی نگفتم. چند روز بعد در حالی که هنوز در همان لشگرگاه بودیم و به سمت همدان حرکت نکرده بودیم، عضدالدوله مرا احضار کرد واز من خواست تا سوار مرکب شوم و همراه او به بارگاه و قبر نذور برویم. سوار مرکب شدم و عضدالدوله نیز به همراه چند تن از همراهانش سوار شدند و به بارگاه نذور آمدیم. عضدالدوله داخل ساختمان و بارگاه نذور شد و قبر را زیارت کرد و در کنار قبر نذور دو رکعت نماز خواند و بعد از نماز به سجده رفت و مدتی را در سجده به مناجات پرداخت. سپس به خیمه و لشگرگاه برگشتیم. چند روز دیگر نیز در لشگرگاه ماندیم و سپس همراه عضدالدوله به سمت همدان حرکت کردیم و چند ماه در همدان ماندیم. روزی عضدالدوله مرا احضار کرد و پرسید: آیا مطالبی را که در بغداد درباره قبر نذور به من گفتی، به یاد داری؟

گفتم: بله.

عضدالدوله گفت: روزی که با هم درباره قبر نذور سخن می گفتیم به حسن معاشرت و هم صحبت شدن با تو اعتماد نداشتم و معتقد بودم آنچه مردم درباره قبر نذور می گویند، دروغ است؛ اما چند روز بعد، مشکلی برایم پیش آمد. از بین رفتن زندگی و ریاستم مرا به وحشت انداخته بود. برای رهایی از مشکل و برطرف شدن آن، به فکر فرو رفته بودم. حاضر بودم برای نجات از مشکل، تمام اموال و دارایی هایم را هزینه کنم وتمامی سربازان رانیز به کار گیرم؛ اما هیچ چاره ای پیدا نمی کردم. ناگهان به یاد سخنانی که درباره قبر نذور گفته بودی، افتادم و با خود گفتم: چرا یک بارهم که شده آن را تجربه نکنم؟ لذا نذر کردم که اگر خداوند مشکلم را برطرف کند، ده هزار درهم سالم و کامل برای صندوق و ضریح قبر نذور بفرستم. آن روز که تو را احضار کردم و با هم به زیارت قبر نذور رفتیم، خبر حل شدن مشکلم را به من داده بودند. من نیز به شکرانه بر طرف شدن مشکل، تو را احضار کردم و به زیارت قبر نذور رفتم و به ابوالقامس (کاتب عضدالدوله) دستور دادم به ابوالریان (نماینده عضدالدوله در بغداد) نامه ای بنویسند تا از طرف من ده هزار درهم برای قبر و بارگاه نذور بفرستد.

پدر قاضی تنوخی می گوید: عضدالدوله برای اطمینان از انجام شدن دستور و وفا کردن به نذرش، به یکی از حاضران به نام عبدالعزیز نگاه کرد و عبدالعزیز در پاسخ عضدالدوله گفت: به نماینده شما در بغداد نامه نوشته شده است و او نیز ده هزار درهم را برای قبر و بارگاه نذور فرستاده است.[۲] نذر برای حماد بن مسلم دباس (متوفای ۵۲۵ هـ.ق)

ابوعبدالله حماد بن مسلم در رحبه به دنیا آمد و در بغداد بزرگ شد. در حدود سی سالگی در یک روز پدر و مادرش را از دست داد و در شب شنبه پنجم رمضان ۵۲۵ هجری قمری در بغداد از دنیا رفت و در شونیزیه به خاک سپرده شد.

در جایگاه علمی او نزد اهل سنت همین بس که عبدالقادر گیلانی یکی از شاگردان او به شمار می رود. هرچند برخی همچون ابن جوزی از راه و رسم حماد بن مسلم انتقاد کرده اند. اما بزرگانی مانند ابن اثیر جزری و ابوالمظفربن قزغلی معروف به سبط بن الجوزی به دفاع از حمادبن مسلم و راه و رسم او پرداخته اند.

علمای اهل سنت او را با عناوینی همچون: «الزاهد»، «المعارف»، «الورع»، «الناطق بالحکمه»، «علم السالکین»، «الشیخ الکبیر»، «الولیّ الشهیر»، «المعارف بالله»، «الخبیر»، «ذو الکرامات الکریمات والأحوال العظیمات والمقامات العلیه و الطریقه السنّیه»، «شیخ العارفین فی زمانه»، «کان من الأولیاء أولی الکرامات»، «کان مکاشفاً یتکلّم علی الخواطر»، « کانت المشایخ إذا جاءت إلیه کالمیت بین یدی الفاسل»، «کان من الأبدان الصالحین»، « صار قدوه للمشایخ الکبار»، «کبرت به الأصاغر» و «الشیخ الذی خضعت له رقاب الشیوخ الأکابر» معرفی کرده اند.[۳]

وی یکی از عالمان و صالحانی است که مردم حتی در زمان حیات نیز برای او نذرهای فراوانی می کردند و رزق و روزی او از راه همین نذرها بود.[۴] نذر برای عبدالقادر گیلانی (متوفای ۵۶۱ هـ.ق)

عبدالقادر بن ابی صالح معروف به عبدالقادر جیلانی (گیلانی) در سال ۴۷۱ هجری قمری در جیلان به دنیا آمد و در سال ۴۸۸ هجری قمری در سن جوانی وارد بغداد شده و در دهم ربیع الاخر ۵۶۱ هجری قمری در حدود ۹۰سالگی در بغداد از دنیا رفته و در رواق مدرسه اش به خاک سپرده شده است.

علمای اهل سنت از وی با عناوینی همچون: «الزاه»، «شیخ الحنابله»، «شیخ العصر»، «شیخ المسلمین والاسلام»، «قطب الأولیاء و الکرام»، «رکن الشریعه»، «صاحب الکرامات والمقامات»، «قدوه العارفین»، «سلطان المشایخ»، «سید أهل الطریقه فی وقته»، «فخر أهل جیلان»، «فقیه»، «صالح»، «دَیّن»، «کثیرالذکر»، «دائم الفکر»، «عدیم النظیر»، «رأساً فی العلم و العمل»، «کراماته متواتره»، «لم یخلف بعده مثله»، «لم یسمع عن أحد یحکی عنه من الکرامات أکثر مما یحکی عنه»، «لا رأیت أحداً یعظّمه الناس من أجل الدین أکثر منه» یاد می کنند و کرامات مختلفی مانند: زنده کردن مردگان، اطلاع از باطن و درون و نیات افراد، امدادهای غیبی، سخن گفتن خداوند با او، همراهی با حضرت خضر و پا نهادن نبی مکرم اسلام(ص) بر شانه های شیخ عبدالقادر در شب معراج را برای او نقل می کنند.[۵]

شیخ عبدالقادر گیلانی یکی از کسانی است که مسلمانان حتی در زمان حیات او نیز برایش نذر می کردند. ذهبی و ابن عماد حنبلی در شرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی می نویسند: وی در سال ۵۲۸ هجری قمری در مدرسه استادش ابوسعد مخرمی به مقام استادی و فتوا رسید و مردم از مناطق مختلف برای زیارت او و تقدیم هدایا و نذوراتشان نزد او می آمدند.[۶] نذر برای شیخ جاگیر حنبلی (متوفای ۵۹۰ هـ. ق)

محمدبن دَشَم[۷]معروف به شیخ جاگیر یکی از علمای حنبلی است که از اکراد عراق می باشد. وی در صحرایی در نزدیکی سامرا سکونت داشت و در سال ۵۹۰ هجری قمری[۸] در روستای راذان از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد. مقبره شیخ جاگیر در آن منطقه مشخص و معلوم است. مردم از راه های دور به مقصد زیارت قبر شیخ جاگیر به آنجا می روند. اهالی منطقه به خاطر مجاورت واستفاده از برکات او در نزدیکی قبرش روستایی بنا نهادند.

علمای تراجم اهل سنت از او با عناوینی همچون: «أحد شیوخ العراق»، «القدوه»، «الزاهد»، «کان کبیر القدر»، «صاحب أحوال و کرامات و اتّباع و سنّه و عباده»، «الشیخ الکبیر»، «العارف بالله»، « الخبیر»، «إمام العارفین»، « صاحب الفتح السنّی و الکشف الجلیِّ و الکرامات الباهره والأحوال الفاخره و المقامات العلیه و الأنفاس الزکیه و التصریف النافذ فی العوالم و محاسن الأوصاف و جمیل الشیم و المکارم و المعارف»، « من کبار مشایخ العراق»، «کان نفقته من الغیب»، «کان نافذ التصرف»، «خارق الفعل» و «متواتر الکشف» یاد می کنند.[۹]

یافعی در شرح حال شیخ جاگیر به نقل از شیخ علی بن صالح بن یعقوب می نویسد: مردم نذرهای فراوانی برای شیخ جایگر می کردند. شیخ علی بن صالح بن یعقوب ماجرای یکی از این نذرها را این گونه بیان می کند و می گوید: روزی نزد شیخ جاگیر بودم. گله ای از گاوها در حال عبور از کنار وی بود. شیخ به یکی از گاوها اشاره کرد و گفت: این گاو حامله است و در فلان روز و فلان ساعت گوساله نری به رنگ قرمز که در پیشانی آن لکه سفیدی وجود دارد و فلان ویژگی ها را نیز دارد، به دنیا خواهد آورد. این گوساله برای من نذر خواهد شد و فقرا در فلان روز آن را ذبح می کنند و فلان فقیر و فلان فقیر از گوشت آن خواهند خورد. شیخ علی بن صالح بن یعقوب می گوید: شیخ به گاو دیگری اشاره کرد و گفت: این گاو نیز حامله است وگوساله آن ماده است و فلان صفت و ویژگی را دارد و در فلان روز و فلان ساعت به دنیا خواهد آمد. این گوساله نیز برای من نذر خواهد شد وفلان فقیر در فلان روز این گوساله را ذبح خواهد کرد و فلان فقیر و فلان فقیر از گوشت آن خواهند خورد. سگ سرخی رنگی نیز از گوشت این گوساله خواهد خورد. شیخ علی بن صالح بن یعقوب می گوید: به خدا قسم! هر آن چه شیخ گفته بود مو به مو و بدون هیچ کم و کاستی اتفاق افتاد.[۱۰]

ابن عماد حنبلی نیز با استناد به چنین ماجراهایی می نویسد: این شیخ حیواناتی را که در شکم های مادرانشان بودند و برای او نذر می شدند، می شناخت. او حتی کسانی را که این حیوانات را ذبح می کردند و کسانی را که از گوشت این حیوانات نذر شده می خوردند نیز می شناخت.[۱۱] نذر برای قبر شیخ مسلم بن حسن فارسی (متوفای ۵۹۴ هـ. ق)

یاقوت حموی در معرفی «فارسیه» می نویسد: فارسیه روستایی آباد و دارای باغ ها و بستان های فراوان است. این روستا بعداز «محوّل» یکی از روستاهای بغداد قرار دارد و مشرف بر نهر عیسی است. شیخ مسلم بن حسن بن ابی الجود فارسی به این منطقه منسوب است.

شیخ مسلم اصالتاً از روستای حَوری یکی از روستاهای دجیل است. وی از حوری به فارسیه کوچ کرد و در آن جا ساکن شد و به کمک فقرا پرداخت. شیخ مسلم در روز یکشنبه یازدهم محرم ۵۹۴ هجری قمری از دنیا رفت و روز بعد در فارسیه به خاک سپرده شد.

یاقوت حموی پس از معرفی فارسیه و شیخ مسلم می نویسد: پس از مرگ شیخ مسلم، مردم بر روی قبر او قبه و بارگاهی ساختند و نذرهای زیادی به قبر و بارگاه شیخ مسلم فرستاده می شود و مرد م به زیارت قبر او می روند.[۱۲] نذر برای سبتی مراکشی (۵۲۴- ۶۰۱ هـ. ق)

ابوالعباس احمدبن جعفر سبتی، در سال ۵۲۴ هجری قمری در شهر سبته[۱۳] به دنیا آمده است و در سال ۶۰۱ هجری قمری در مراکش از دنیا رفته است.

ذهبی ابوالعباس سبتی را با عناوینی همچون: «زاهد»، «شیخ المغرب فی عصره» و «صاحب الأحوال والمقامات والکرامات» توصیف کرده و کرامات نقل شده از سبتی و مستحاب الدعوه بودن او را مشهور و مستفیض می داند.

ذهبی به نقل از تاج الدین ابن حمویه نیز به توصیف سبتی می پردازد و او را با عباراتی همچون: «شیخ نورانی»، «بهی المنظر»، «عظیم المخبر»، «سلیم الحواس»، «ذکی الفطره»، «کامل الأخلاق الحسنه»، «دائم البشر»، «مسلوب الغضب»، «عدیم الحسد» و «لایطلب الدنیا و لایلتفت إلی أهلها» معرفی می کند.[۱۴]

علامه امینی درباره سبتی و نذرهای مسلمانان برای او می نویسد: قبر سبتی معروف است و مردم به زیارت قبر او می روند. به خاطر کثرت زائرین، کنار قبر او همیشه مملو از جمعیت است و مردم به سختی قبر او را زیارت می کنند. به تجربه ثابت شده است که دعا کنار قبر سبتی به اجابت می رسد. ابن خطیب سلمانی می گوید: روزانه ۸۰۰ مثقال طلای خالص ( به عنوان نذر) برای قبر و مزار سبتی جمع آوری می شود و برخی روزها این اموال به ۱۰۰۰ دینار نیز می رسد. تمامی این اموال (و نذورات) صرف فقرا و نیازمندان اطراف مزار سبتی که از اهالی همان منطقه هستند، می شود. نویسنده «نیل الابتهاج»[۱۵] پس از معرفی کامل سبتی و مزارش، می نویسد: این اعمال (زیارت قبر سبتی، ازدحام جمعیت و اجابت دعاها کنار قبر سبتی) تا به امروز ادامه دارد. من نیز بیش از ۵۰۰ بار قبر سبتی را زیارت کرده ام و بیش از ۳۰ شب نیز در کنار قبر او بیتوته کرده و برکات صاحب قبر را در امور مختلف مشاهده کرده ام.[۱۶] نذر برای قبر بدوی (۵۹۶- ۶۷۵ هـ. ق)

احمدبن علی بن محمد بن ابی بکر بدوی در سال ۵۹۶ هجری قمری در فاس[۱۷] به دنیا آمده است و به دلیل ساده زیستی به بدوی معروف شده است و در سال ۶۷۵ هجری قمری در طندتا[۱۸] از دنیا رفته است. برای آشنایی با شرح حال و کرامات بدوی به منابع ذیل مراجعه شود.[۱۹]

ابن عماد حنبلی درباره نذرهای مسلمانان برای بدوی و قبر او می نویسد: بدوی در سال ۶۷۵ هجری قمری از دنیا رفت و در طندتا به خاک سپرده شد. مردم بر روی قبر او جایگاهی ساختند. کرامات بدوی معروف و مشهور است و همگان از کرامات او مطلع هستند. مسلمانان نذرهای زیادی برای بدوی می کنند و به مزار و مقبره او می فرستند.[۲۰] نذر برای قبر مؤدب

حموی می نویسد: قبر مؤدب در تونس قرار دارد. هنگامی که دریا طوفانی و مواج شود، مردم دریا را به او قسم می دهند. مردم از خاک قبر او همراه خود می برند و برای او نذر می کنند.[۲۱] نذر برای دیر نجران

یاقوت حموی در معرفی دیر نجران می نویسد: این دیر در نواحی حوران از توابع دمشق قرار دارد. این دیر همان دیری است که پیامبر اکرم(ص) در مسافرت خود به شام، همراه عمویش حضرت ابوطالب در آنجا توقف کردند و ماجرای پیامبر اکرم(ص) و بحیرای راهب در همین دیر اتفاق افتاد. این دیر دارای ساختمان بزرگ و عمارت عجیبی است. مردم نذرهای فراوانی برای این دیر انجام می دهند. افراد خاصی سوار بر مرکب در طول روز در شهرها می چرخند و نذرهای مردم برای دیر نجران را جمع آوری می کنند.[۲۲] نذر برای قبر عبدالله بن علی بن ابی طالب (ع)

یاقوت حموی در معرفی «مذار» می گوید: مذار در مطقه میسان بین واسط و بصره قرار دارد و تا بصره چهار روز فاصله دارد. قبر عبدالله بن علی بن ابی طالب (ع) در آنجا قرار دارد و دارای بارگاه بزرگ و باشکوهی است. مردم اموال زیادی برای عمارت و آبادانی آن خرج می کنند و دارای موقوفات زیادی است و نذرهای فراوانی نیز برای این قبر و بارگاه می شود.[۲۳]

نذر برای «تل توبه»[۲۴]، نذر برای قبر یکی از انبیای الهی در نزدیکی باب الیهود در شهر حلب[۲۵]، نذر کردن چلچراغ و شمعدان برای بارگاه حضرت علی(ع)[۲۶]و نذر برای کعبه[۲۷] از دیگر نمونه های نذرهای مسلمانان برای انبیای الهی، اولیا، علما و صالحان و اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه است.
پاورقی ها

[۱] – و حالم عراق و پسر سلطان حسن بن بویه دیلمی است. عضدالدوله در سال ۳۲۷ هجری قمری از دنیا رفته و در نجف دفن گردیده است. ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۶، ص ۲۴۹-۳۵۲، شرح حال عضدالدوله، ش ۱۷۵٫

[۲] – «و مقبره باب البردان، فیها أیضاً جماعه من أهل الفضل و عند المصلّی المرسوم بصلاه العید کان قبر یعرف بقبر النذور و یقال: إنّ المدفون فیه رجل من ولد علی بن أبی‌طالب(ع)، یتبرّک الناس بزیارته و یقصده ذوالحاجه منهم لقضاء حاجته. حدّثنی القاضی أبوالقاسم علی بن المحسن التنوخی، قال: حدّثنی أبی، قال: کنت جالساً بحضره‌ عضدالدوله و نحن مخیمون بالقرب من مصلّی الأعیاد فی الجانب الشرقی من مدینه السلام، نرید الخروج معه إلی همذن فی أوّل یوم نزل ا لمعسکر، فوقع طرفه علی البناء الذی علی قبر النذور،‌فقال لی: ما هذا البناء؟ فقلت: هذا مشهد النذور و لم أقل قبر،‌لعلمی بیرتهت من دون هذا، واستحسن اللفظه و قال:‌قد علمت أنّه قبر النذور و إنّما أردت شرح أمره. فقلت: هذا یقال إنّه قبر عبیدالله بن محمد بن عمربن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب و یقال:‌ إنّه قبر عبیدالله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب و إنّ بعض الخلفاء أراد قتله خفیّاً، فعلت له هناک زبیه و سُیِّر علیها و هو لا یعلم، فوقفع فیها و هیل علی التراب حیّا، و إنّما شهر بقبر النذور لأنّه ما یکاد ینذر له نذر إلّا صحّ و بلغ الناذر ما یرید و لزمه الوفاء بالنذر و أنا أحد من نذر له مراراً لا أحصیها کثره‌نذوراً علی أمور متعذّره، فبلغتها و لزمنی النذر، فوفیت به، فلم یتقبّل هذا القول و تکلّم بما دلّ أنّ هذا إنّما یقع منه الیسیر اتفاقاً، فیتسوّقُ العوام بأضعافه و یسیرّون الأحادیث الباطله فیه، فأسمکت، فلمّا کان بعد أیّام یسیره ونحن معسکرون فی موضعنا استدعانی فی غدوه یوم و قال: ارکب معی إلی مشهد النذور، فرکبت و رکب فی نفر من حاشیته إلی أن جئت به إلی الموضع، فدخله و زار القبر و صلّی عنده رکعتین سجد بعدهما سجده أطال فیها المناجاه بما لم یسمعه أحد، ثمّ رکبنا معه إلی خیمته و أقمنا أیّاماً، ثمّ رحل و رحلنا معه یرید همذان، فبلغناها و أقمنا فیها معه شهوراً، فلمّا کان بعد ذلک استدعانی و قال لی: ألست تذکر ما حدثتنی به فی أمر مشهد النذور ببغداد؟ فقلت:‌ بلی. فقال: إنّی خاطبتک فی معناه بدون ما کان فی نفسی إعتماداً لاحسان عشرتک، و الذی کان فی نفسی فی الحقیقه أنّ جمیع ما یقال فیه کذب، فلمّا کان بعد ذلک بمدیدهٍ طرقنی أمرٌ خشیت أن یقع و یتمَّ و آعملت فکری فی الاحتیال لزواله و لو بجمیع ما فی بیوت أموالی و سائر عساکری، فلم أحد لذلک فیه مذهباً،‌فذکرت ما أخبرتنی به فنی النذر لمقبره النذور، فقلت: لم لا أجرّب ذلک؟ فنذرت إن کفانی الله تعالی ذلک الأمر أن أحمل إلی صندوق هذا المشهد عشره‌ آلاف درهم صحاحاً، فلمّا کان الیوم جاءتنی الاخبار بکفایتی ذلک الأمر، فتقدّمت إلی أبی القاسم عبدالعزیز بن یوسف- یعنی کاتبه- أن یکتب إلی أبی الریان- و کان خلیفته ببغداد- یحملها إلی المشهد، ثمّ التفت إلی عبدالعزیز- و کان حاضراً- فقال له عبدالعزیز:‌قد کتبت بذلک و نفذ الکتاب». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج ۱،‌ص ۱۲۳- ۱۲۴، باب ما ذکر فی مقابر باب البردان و یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۴، ص ۳۰۵، قبر النذور.

[۳] – برای مستندات مطالب ذکر شده و آشنایی بیشتر با شرح حال حمادبن مسلم به منابع ذیل مراجعه شود: سیر أعلام النبلاء: ج۱۹، ص ۵۹۴-۵۹۶، شرح حال حمادبن مسلم، ش ۳۴۴؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۶، ص ۱۲۹- ۱۳۰، حوادث ۵۲۵ هجری قمری، شرح حال حمادبن مسلم، ش۷۰؛ النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره: ج۵، ص۲۴۰- ۲۴۱، حوادث ۵۲۵ هجری قمری؛ البدایه والنهایه: ج ۱۲، ص ۲۱۷، حوادث ۵۲۵ هجری قمری؛ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج۴، ص ۷۳- ۷۴، حوادث ۵۲۵، حوادث ۵۲۵ هجری قمری؛ مرآه الجنان و غبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج ۳، ص ۱۸۵، حوادث ۵۲۵ هجری قمری والکامل فی التاریخ: ج ۶،‌ص ۶۲۶، حوادث ۵۲۵ هجری قمری.

[۴] – «کان الشیخ حماد یأکل من النذر … وصار یأکل بالمنام، کان الإنسان یری فی النوم أنّ قائلاً یقول له: أعط حماداً کذا، فیصبح و یحمل ذلک إلی الشیخ» و «صارالناس ینذرون له النذور». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیرو الأعلام: ج ۳۶، ص ۱۲۹- ۱۳۰، حوادث ۵۲۵ هجری قمری، شرح حال حماد بن مسلم، ش ۷۰٫ و «کان الناس ینذرون له،‌فیقبل ذلک». ابن‌کثیر سلفی، البدایه و النهایه: ج۱۲، ص ۲۱۷، حوادث ۵۲۵ هجری قمری. و«صار الناس یترددون إلیه و ینذرون إلیه النذور، فیقبل الأموال و یفرّقها علی أصحابه». ابن تغری بردی حنفی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره: ج ۵، ص ۲۴۱، حوادث ۵۲۵ هجری قمری. و «کان الناس ینذرون له النذور، فیقبل الأموال و یفرّقها علی أصحابه». ابن‌جوزی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج۱۰، ص ۲۴۶، حوادث ۵۲۵ هجری قمری. و «کان الشیخ یأکل من النذر». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۷۳-۷۴، حوادث ۵۲۵ هجری قمری.

[۵] – برای آشنایی بیشتر با شرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی و مشاهده مستندات مطالب ذکر شده به منابع ذیل مراجعه شود: تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۹، ص ۸۶- ۱۰۰، حوادث و وفیات ۵۶۱-۵۷۰، شرح حال عبدالقادر، ش ۲۳؛ العبر فی خبر من غبر: ج ۳، ص ۳۶، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج ۱۰، ص ۴۷۸- ۴۷۹، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۱۹۸=۲۰۲، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج۳ ، ص ۲۶۲- ۲۷۵، حوادث ۵۶۱ هجری قمری؛ الذیل علی طبقات الحنابله: ج ۳، ص ۲۹۰- ۳۰۱، شرح حال عبدالقادر، ش ۱۳۴و الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب: ج ۱۱، ص ۲۲۰- ۲۲۴، الغلو الفاحش أو قصص الخرافه فی فضائل الأولیاء.

[۶] – «جلس فی مدرسه شیخه أبی سعد للتدریس و الفتوی فی سنه ثمان و عشرین و صار یقصد بالزیاره و النذور». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و ووفیوات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۹، ص ۹۲،‌حوادث و وفیات ۵۶۱- ۵۷۰، شرح حال عبدالقادر، ش ۲۳٫ «و تصدر فیها للتدریس والوعظ و التذکیر و قصد بالزیارات و النذور من الآفاق». شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۱۹۹، حوادث ۵۶۱ هجری قمری.

[۷] – ذهبی نام پدر او را در سیر أاعلام النبلاء «دُشَم» ثبت کرده و در العبر «رستم» ذکر کرده است. سیر أعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۲۶۱، شرح حال جاکیر،‌ش ۱۳۵ و العبر فی خبر من غبر: ج۳، ص ۱۰۳، حوادث ۵۹۰ هجری قمری، در برخی منابع نیز نام پدر او «دُسَم» ذکر شده است. الوافی بالوفیات: ج ۱۱،‌ص ۳۹، شرح حال شیخ جاگیر، ش ۷۳٫

[۸] – ابن ملقن وفات شیخ جاگیر را در سال ۶۷۹ هجری قمری ثبت کرده است و برخی نیز سال ۵۵۰ هجری قمری را به عنوان سال وفات او ذکر کرده‌اند. صفدی، الوافی بالوفیات: ج۱۱،‌ص ۳۹، شرح حال شیخ جاگیر، ش ۷۳، پاورقی۴٫

[۹] – «مات بها، فبنی إلی جانبه قریه، بنیت للتبرک به». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴،‌ص ۳۰۶، حوادث ۵۹۰ هجری قمری. و «قبره بها ظاهر یزار یؤمّه من البعد الزوّار، قد عمر الناس عنده قریه، رغبه فی مجاورته و التماساً منهم لبرکته». مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج ۳، ص ۳۵۶- ۳۵۷، حوادث ۵۹۰ هجری قمری. برای آگاهی بیشتر از شرح حال شیخ جاگیر علاوه بر منابع ذکر شده به منابع ذیل مراجعه شود: سیر أعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۲۶۱، شرح حال جاگیر، ش ۱۳۵ و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۴۱، ص ۳۷۴، حوادث ۵۸۱- ۵۹۰ هجری قمری، شرح حال جاگیر الزاهد، ش ۳۸۰ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۱۱، ص ۳۹، شرح حال شیخ جاگیر، ش ۷۳٫

[۱۰] -«روی الشیخ أبوالحسن علی‌بن الشیخ الصالح بن الشیخ العارف أبی الصبر یعقوب قال: أخبرنا أبی، قال: سمعت والدی یقول: … ینذر له کثیر، و کنت عنده یوماً، فمرت به بقرات مع راعیها، فأشار إلی إحداهنّ و قال: هذه حامخل بعجل أحمر، أغرّ، صفته کذا، یولد وقت کذا من یوم کذا و هو نذر لی و یذبحه الفقراء یوم کذا و یأکله فلان و فلان، ثمّ أشار إلی الأخری و قال: هذه حامل بأنثی و من صفتها کذا، تولد وقت کذا و هی نذر لی و یذبحها فلان رجل من الفقراء یوم کذا و یأکلها فلان و فلان و لکلب أحمر فیها رزق. قال: فوالله! لقد جرت الحال علی ما وصف و لم یخلّ منها بشیء و دخل کلب أحمر إلی الزاویه واختطف قطعه من لحم الأنثی و ذهب بها». یافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعبر من حوادث الزمان: ج ۳، ص ۳۵۶- ۳۵۷، حوادث ۵۹۰ هجری قمری.

[۱۱] -«و کان ربما عرف ما فی بطون البهائم المنذوره له و من یذبحها و من یأکلها». ابن عماد حنبلی،‌شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۳۰۵- ۳۰۶، حوادث ۵۹۰ هجری قمری.

[۱۲] – «مات یوم الأحد حادی عشر المحرم سنه ۵۹۴ و دفت بها من الغد و عمل علیه قبه، تهدی إلیها النذور و تزار». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۴، ص ۲۲۸٫

[۱۳] – «سَبتَه» بفتح سین، یکی از شهرهای مشهور و معروف مغرب (مراکش) است. البته حازمی «سبته» را به کسر سین ضبط کرده است. حموی، معجم البلدان: ج ۳، ص ۱۸۲٫

[۱۴] -«و آمّا الذی صحّ عنه من الکرامات و صحه الفراسات و الدعوات المسجابات فمشهور متداول مستفیض». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر والأعلام: ج ۴۳، ص ۳۹۸- ۳۹۹، حوادث و وفیات ۶۰۱- ۶۱۰ هجری قمری، شرح حال سبتی، ش ۵۵۹ و زرکلی وهابی،‌الأعلام: ج ۱، ص ۱۰۷، شرح حال سبتی.

[۱۵] – «نیل الابتهاج بتطریز الدیباج» نوشته محمد بن محمود بن ابی‌بکر و طری تنبکتی مالکی معروف به یغبغ مغربی،‌ متوفای ۱۰۰۲ هجری قمری. اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون علی أسامی الکتب و الفنون (چاپ شده با کشف الظنون): ج ۴، ص ۶۹۷٫ل

[۱۶] – «أحمدبن جعفر الخزرجی أبوالعباس السبتی نزیل مراکش و المتوفی بها سنه (۶۰۱)، قبره معروف مزار، مزاحم علیه، مجرّب الإجابه، زرته مراراً لا تحصی و جرّبت برکته غیر مرّه و قال ابن الخطیب السلمانی فی کلام له: و یبلغ وارد ذلک المزار فی الیوم الواحد ثمانمائه مثقال ذهب عین و ربما وصل بعض الأیام ألف دینار و تصرف کلّها فی ذوی الحاجات المحتفّین به من أهالی تلک الدیار. قال صاحب «نیل الابتهاج» – بعد کلام طویل حول هذا المزار- : قلت: و إلی الآن ما زال الحال علی ما کان علیه فیه روضته من ازدحام الخلق علیها و قضاء حوائجهم و قد زرته مایزید علی خمسائه مرّه هناک ما ینیف علی ثلاثین لیله و شاهدت برکته فی الأمور، ثمّ ذکر قصه یهودی توسل به و قضیت حاجته». علامه امینی، الغذیر فی الکتاب والسنه و الأدب: ج ۵، ص ۲۹۳- ۲۹۴، زیاره المشاهد المشرفه، القبور المقصوده بالزیاره به نقل از محمدبن محمود تنبکتی در نیل الابتهاج بتطریز الدیباج: ص ۶۲٫

[۱۷] – یکی از شهرهای بزرگ مغرب، حموی،‌معجم البلدان: ج۴، ص ۲۳۰٫

[۱۸] – یکی از شهرهای معروف مصر که امروزه به طنطا معروف است.

[۱۹] – ابن عماد حنبلی،‌شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۵، ص ۳۴۵- ۳۴۶،‌حوادث ۶۷۵ هجری قمری و ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره: ج ۷، ص ۲۱۸، حوادث ۶۷۵ هجری قمری.

[۲۰] -«مات فی هذه السنه و دفن بطندتا و جعلوا علی قبره مقاماً و اشتهرت کراماته و کثرت النذور إلیه». ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۵، ص ۳۴۶،‌حوادث ۶۷۵ هجری قمری.

[۲۱] – «و بتونس قبر المؤدب محرز، یقسم به أهل المراکب إذا جاش علیهم البحرع یحملون من تراب قبره معهم و ینذرون له». حموی، معجم البلدان: ج ۲، ص ۶۲، ذیل واژه تونس.

[۲۲] – « و دیر نجران أیضاً بأرض دمشق من نواحی حوران ببصری و إلیه ورد النّبیّ‌(ص) و عرفه الراهب بحیرا فی القصه المشهوره فی أخبار معجزات النّبیّ (ص) و هو دیر عظیم عجیب العماره و لهذا الدیر ینادی فی البلاد من نذر نذراً لنجران المبارک و المنادی راکب فرس یطوف عامه نهاره، فی کلّ مدینه منادٍ و للسلطان علی الدیر قطیعه یأخذها من النذور التی تهدی إلیه». یاقوت حموی،‌ معجم البلدان: ج ۲، ص ۵۳۹، دیر نجران و «نرجان أیضاً موضع بحوران من نواحی دمشق و هی بیعه عظیمه عامره حسنه، مبنیه علی العمد الرخام، منمقه بالفسیفساء و هو موضع مبارک، ینذر له المسلمون و النصاری و لنذور هذا الموضع قوم یدورون فی البلدان ینادون من نَذَرَ نَذرَ نجران المبارک و هم رکاب الخیل و للسلطان علیهم قطیعه وافره یؤدونها إلیه فی کلّ عام». همان، ج ۵، ص ۲۷۰٫

[۲۳] – «والمذار: فی میسان بین واسط و البصره و هی قصبه میسان، بینها و بین البصره مقدار أربعه أیام و بها مشهد عامر کبیر جلیل عظیم قد أنفق علی عمارته الأموال الجلیله و علیه الوقوف و تساق إلیه النذور و هو قبر عبدالله بن علی‌بن ابی‌طالب» یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۵،‌ص ۸۸٫

[۲۴] – «موضع مقابل مدینه الموصل فی شرقی دجله متصل بنینوی و هو تلّ فیه مشهد یزار و یتفرج فیه أهل الموصل کلّ لیله جمعه، قیل إنّه سمّی تلّ توبه لأنّه لمّا نزل بأهل نینوی العذاب و هم قوم یونس النّبیّ (ص) اجتمعوا بذلک التلّ و أظهروا التوبه و سألوا الله العفو، فتاب علیهم و کشف عنهم العذاب و کان علیه هیکلٌ للأصنام، فهدموه و کسروا صنمهم و بالقرب منه مشهد یزار، قبل کان به عجلٌ یعبدونه،‌ فلمّا رأوا إشارات العذاب الذی أنذرهم به یونس (ع) أحرقوا العجل و أخلصوا التوبه و هناک الآن مشهد مبنی محکم نباؤه، بناه أحد الممالیک من سلاطین آل سلجوق و کان من أمراء الموصل قبل البُرسُق و تنذر له النذور الکثیره و فی زوایاه الأربع أربع شمعات تحرز کلّ واحده بخمسائه رطل، مکتوب علیها اسم عملها و أهداها إلی الموضع». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۲، ص ۴۱، تل توبه.

[۲۵] – «و بظاهر باب الیهود حجر علی الطریق ینذر له و یصّب علیه ماء الورد و الطیب و یشترک المسلمون و الیهود و النصاری فی زیارته. یقال: إنّ تحته قبر بعض الأنبیاء». یاقوت حموی، معجم البلدان: ج ۲، ص ۲۸۴، حلب.

[۲۶] – ابو محمد عبدالله بن محمد بن سعید بن سنان حلب خفاجی، ادیب و شاعر معروف و مشهور شیعه و صاحب «دیوان شعر» و «سرالفصاحه» می‌باشد. وی از طرف محمود بن صالح به حکومت عزاز یکی از روستاهای حلب منسوب شده بود. اما در سال ۴۶۶ هجری قمری توسط وی مسموم شده و به شهادت رسید. آقابزرگ تهرانی درباره نذرهای او برای بارگاه حضرت علی(ع) می‌نویسد: ابن سنان خفاجی برای بارگاه أمیرالمؤمنین (ع) چلچراغ و شمعدان‌های طلا نذر کرده بود. در خزانه بارگاه أمیرالمؤمنین(ع) چهل عدد چلچلراغ از چلچلراغ‌های نذر شده ابن‌سنان وجود دارد که روی آن‌ها نام ابن‌سنان نوشته شده است. «و له نذر قندیل ذهب و شمعدان فی کلّ سنه لمشهد أمیرالمؤمنین (ع)، فجیمع فی الخزانه الغرویه أربعین قندیلاً مکتوب علیها اسمه». آقابزرگ تهرانی، الذریه إلی تصانیف الشیعه: ج ۹/۱، ص ۲۵، دیوان ابن‌سنان الخفاجی، ش ۱۴۵، برای آشنایی بیشتر با شرح حال و نحوه شهادت این شاعر بزرگ شیعه به منابع ذیل مراجعه شود: النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره: ج ۵، ص ۹۷، حوادث ۴۶۶ هجری قمری؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۱، حوادث و وفیات ۴۶۶ هجری قمری، شرح حال عبدالله بن محمد بن سعید بن سنان، ش ۱۷۷؛ الوافی بالوفیات: ج ۱۷، ص ۵۰۳- ۵۰۸،‌شرح حال خفاجی، ش ۴۳۴؛ فوات الوفیات: ج ۱، ص ۵۷۱- ۵۷۵، شرح حال خفاجی،‌ش ۲۳۲؛‌ أعیان الشیعه: ج ۸، ص ۸۲، شرح حال خفاجی و الکنی والألقاب: ج ۲، ص ۲۱۷، شرح حال خفاجی.

[۲۷] – یاقوت حموی در ضمن معرفی «کعبه» به حوادثی که برای خانه خدا رخ داده، اشاره می‌کند و می‌نویسد: هنگامی که پیامبر اکرم(ص) ۳۵ ساله بودند (یعنی ۵ سال قبل از بعثت آن حضرت) خانه خدا بر اثر سیل عظیمی که در مکه رخ داده بود، ویران شد. در درون خانه خد ا چاهی بود که اموال و اجناس نذر شده و هدیه شده را داخل آن نگهدای می‌کردند. به خاطر ویرانی خانه خدا بر اثر سیل شخصی به نام دویک اموال و اجناس درون چاه را به سرقت برد و قریش دست او را بریدند. «جاء سیل عظیم،‌فهدمها و کان فی جوفها بثر تحرز فیها أموالها و ما یهدی إلیها من النذور و القربان، فرق رجل یقال له دویک ما کان فیها أو بعضه، فقطعت قریش یده». معجم البلدان: ج ۴،‌ص ۴۶۶٫

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

رفتن به نوار ابزار