ریشههای تفکر داعش تاریخچه، نگاههای فقهی و استدلالات
ریشههای تفکر داعش تاریخچه، نگاههای فقهی و استدلالات
نویسنده :شیخ لؤی المنصوری
کلیدواژه :طالبان، داعش، القاعده، تکفیر، اهل سنت
١ – شکل گیری
“سازمان دولت عراق و شام” معروف به “داعش” به سال ۲۰۰۳ م همزمان با آغاز حمله آمریکا به عراق و مهاجرت برخی از اعضای القاعده به بلاد رافدین (سوریه) به رهبری “احمد فاضل الخلایله” (ابو مصعب زرقاوی) شکل گرفت. زرقاوی که بعد از آمدن به عراق، جماعت توحید و جهاد را تأسیس کرد، با “أسامه بن لادن” رهبر سازمان دست بیعت داد، مجلس شورای مجاهدین عراق را بنیان نهاد و با قبایلِ عراقیِ موافق برنامه خود، متحد شد که از این اتحاد، حلف المطیبین (پیمان پاکان) به وجود آمد.
ابومصعب زرقاوی سال ۲۰۰۶ م در دیالی کشته شد. سازمان دولت اسلامی عراق به رهبری “ابوبکر بغدادی” (ابراهیم عواد) تشکیل شد و ابوبکر بعد از آنکه “ابوعمر بغدادی” رئیس “مجلس شورای مجاهدین” در عراق، ولایت “ابوحمزه مهاجر” (عبد المنعم عز الدین علی الیدوی ۱۹۶۸-۲۰۱۰) را نپذیرفت، با او (ابوعمر) بیعت کرد.
ابوعمر بغدادی در سال ۲۰۱۰ به دست نیروهای عراق کشته شد و سازمان، رهبری ابوبکر بغدادی را به عنوان جانشین ابوعمر اعلام کرد.
ابومحمد جولانی (بنا به قول برخی، اسامه بن العبسی الإدلبی) با فرزندش در سال ۲۰۰۸ به دلیل ارتباط با شیخ ابوالقعقاع قول آقاسی به منظور جنگ در عراق و عضویت در سازمان القاعده به رهبری ابو مصعب زرقاوی در سوریه بازداشت و راهی زندان صیدنایا شد. با آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱، مسئولان سوری، فرمان عفو جولانی را صادر کردند و او با تشویق و حمایت ابوبکر، فوراً به عراق رفت تا حمایت مالی و نظامی برای تشکیل شاخهای نظامی در سوریه تحت عنوان “جبهه النصره لأهل الشام” (جبهه نصرت مردم شام) که اختصاراً جبهه النصره نامیده میشود، درخواست کند.
تشویق و حمایت بغدادی موجب شد تا جنگجویان بسیاری، که حدود ۷ هزار و بیشتر بودند، به جبهه النصره بپیوندند که غالبشان، مبارزینی بودند که بغدادی آنان را فرستاده بود و تعداد اندکی نیز از جنگجویان سوری و مهاجرین بودند.
ابو بکر بغدادی در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد: سازمان جبهه النصره با دولت عراق ادغام میشوند تا “سازمان دولت اسلامی عراق و شام” تشکیل شود، که با مخالفت شدید جولانی مواجه شد که بر جدایی این دو سازمان پافشاری کرده و میکند. این مخالفت، موجب ایجاد تفرقه و بازگشتن بسیاری از جنگجویان مهاجر و ملحق شده به جبهه النصره شد.
بعد از آنکه اختلاف میان طرفین بالا گرفت و به حد جنگ رسید، ایمن الظواهری، رهبر سازمان، به منظور پایان بخشیدن به این درگیری شدید، دخالت کرده و اعلام کرد: وی تفکر جولانی را مبنی بر جدایی میان دو سازمان و انحلال دولت عراق و شام تأیید میکند تا دولت اسلامی عراق در سرزمین عراق باشد و جبهه النصره به رهبری ابو محمد جولانی در بلاد شام وجود داشته باشد که این اقدام با پاسخ سختی از طرف ابوبکر بغدادی رهبر سازمان دولت عراق مواجه شد و “ابراهیم موصلی” یکی از سران داعش نامهای تحت عنوان “نامه دولت اسلامی عراق و شام به سازمان قاعده الجهاد، سخن محکم و سوزاننده ما به ایمن الظواهری بحرانساز سرکش” در وبلاگ “منبر اطلاع رسانی جهاد” که متخصص انتشار فعالیتهای داعش است منتشر کرد. در آن نامه آمده است:
حوادثی که میدان نبرد در عراق و شام شاهد آن است و گردبادهای طوفانی و تندی که حکومت دولت را به لرزه انداخته است، تنها و تنها مکر کسانی است که بر دستاوردهای پایگاه جهاد بالا رفتهاند، به دنبال قدرت و سیطره هستند و در پشت بزرگ جرگه فقها همچون ابوخالد سوری و بزرگان پاکدامن جهاد که از بهترینهای گروهک ایمن الظواهری ریاست طلب پنهان شدهاند؛ همان ابوخالد سوری فرمانده برجسته سازمان قاعده که در حلب شمال سوریه کشته شد.
درگیری میان سازمان دولت و القاعده به دلیل خلافهای شرعی سازمان دولت (به اعتقاد القاعده) همچون وارد کردن اتهام مزدوری و خیانت و مورد هدف قرار دادن عامدانه داوطلبان ارتش و پلیس عراق و هر گروهی که با حکومت عراق همکاری میکند، شعلهور شد و … سازمان دولت، شروع به ایجاد ایدئولوژی مخصوص به خود کرد که ساختار جهاد و ساختار تصورات سازمان را از نو بازسازی میکرد. سازمان، این کار را از موضوع خلافت اسلامی و شروط ریاست آن آغاز نمود و اینکه خلافتی که در افغانستان به رهبری ملا عمر تشکیل شده است، کامل نیست زیرا القاعده آنطور که میپندارد، شروط بیعت، قریشی بودن، نگرش صحیح به موضوع امامت عامه، عمومیت و شمولیت دولت و عدم اختصاص آن به مکانی معین، لغو مرزها، اجرای احکام شرعی در اماکن تحت سیطره بدون توجه به زمان، مکان و ویژگی جامعه، گسترش تکفیر و ارتداد به منظور فراگرفتن شیعه و گروههای مخالف از هر مذهبی که باشند، همکاری و تعامل با اقلیتهای دینی بر اساس شرع و عدم شک و اندیشه در آن به هنگام توسعه، تسلط و قدرت دولت را دارا نمیباشد.
خط مشی فکری سازمان
با مراجعه به نشریات و فایلهای صوتی منتشر شدهی این سازمان، میتوان به علل پنهان در ورای ظهور این سازمان و پذیرش و اختیار برخی مسائل را پی برد. این سازمان، برنامه سلفیسم جهادی را برگزیده و آن را در منابع معرفتشناختی خود تلفیق کرده است. سازمان دولت، تمامی جوامع مخالف خود و مخالف تفکر جهاد را تکفیر میکند و جامعه را به دو دستهی مومن که هیچ نفاقی در آن نیست و کافر که هیچ ایمانی ندارد، تقسیم میکند و تلاش دارد تفکر خود را از راه ایجاد رعب، قتل و آواره کردن در جهان واقعی اجرا کند. ما میبینیم که این سازمان اندیشه ابن تیمیه را در بسیاری از موضوعات مانند تکفیرِ بدعتگذاران و شیعیان و نصیری ها انتخاب کرده است و در برخی موارد نیز همچون تکفیر ایزدیها که ابن تیمیه آنها را از اهل سنت میداند، مخالف وی است.
سازمان دولت، حاکمان و حتی همکاران و همدستان آنان را تکفیر میکند، در حالی که تفکر سلفی، اعتقادی به تکفیر آنان ندارد بلکه معتقد به فسق آنان است و اینچنین ملاحظه میکنیم که آنها تفکر سلفی افراطی در تکفیر حاکمان، سازمانها و ملتها و همکاران آنان را برگزیدهاند، تفکری که سید قطب در کتاب «معالم فی الطریق» انتخاب کرده بود.
اختلاف میان طالبان و داعش بر سر اندیشه خلافت نیست، بلکه بر سر شرایط خلیفه است
١. برپایی دولت خلافت و امارت اسلامی
سلفیسم جهادی از ابتدای شکلگیری به خیال تجدید دولت خلافت اسلامی و ظهور جریانهای سلفیسم معتقد به وجوب قیام علیه حاکم ظالم و برپایی حکومت اسلامی اعتقاد دارد و به همین دلیل جنبش القاعده تشکیل شد و سپس جنبش طالبان و اعلام خلافت ملا عمر به عنوان خلیفه مسلمانان در افغانستان تا زمان فروپاشی نظام حکومت بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به منصه ظهور رسیدند.
اختلاف میان طالبان و داعش بر سر اندیشه خلافت نیست، بلکه بر سر شرایط خلیفه است چنانکه متن زیر در وبلاگ منبر اطلاع رسانی جهاد وابسته به آنان (داعش) آمده است:
استفتاء شرعی در مورد اینکه ملا محمد عمر مجاهد به دلیل تقدم و سابقهداری، خلیفه مسلمانان در این زمان است.
سوالاتی در مورد آنچه چندی پیش ابومنذر شنقیطی و دیگر شیوخ بزرگوار مبنی بر اینکه هیچ تفاوتی از ناحیه شرعی میان نام امارت یا امامت عامه و خلافت و همچنین در اینکه ملا محمد عمر مجاهد، خلیفه و امیرالمومنین آنها است، وجود ندارد، پیش آمده است. به نظر میرسد به دلیل اعتقادات برادران در سازمان القاعده و شاخههای آن در جهان، مانعی برای این جماعتها و طرفدارانشان جهت بیعت اطاعت از دولت خلافت اسلامی و فرمانده آن دکتر ابراهیم ایجاد شده است. اعتقاداتی مبنی بر اینکه ملا عمر که بر افغانستان پیروز شده و سلطه دارد، دارای تقدم است و افغانستان، مرکز امارت و خلافت است و شیخ بغدادی سالها پیش با ملا عمر به عنوان خلیفه بیعت کرده است، پس به همین دلیل ملا عمر اول است و رسول اکرم (ص) فرمودند: «محمد بن بشار از محمد بن جعفر از شعیه از فرات القرازی از ابو حازم نقل کرده است که او (ابوحازم) گفت: مدت ۵ سال همنشین ابوهریره بودم و از او شنیدم که از پیغمبر نقل کرد: انبیاء بر بنی اسرائیل حکومت میکردند و هر زمان پیغمبری از دنیا میرفت، پیغمبر دیگری جانشین او میشد. بدون هیچ شکی بعد از من، پیغمبری وجود ندارد اما خلفاء زیاد خواهند بود. آنها گفتند: چه کسی به ما فرمان میدهد؟ فرمودند: وفادار باشید به بیعت اولین شخص و حق آنان را ادا کنید زیرا خداوند از آنان در مورد کسانی که آنان را مراعات کردند، خواهد پرسید.» ابو بکر بن ابو شیبه و عبد الله بن براد اشعری گفتند: عبد الله بن ادریس از حسن بن فرات از پدرش مانند همین سند را نقل کردهاند.
سوالات من از برادرانم در القاعده و مفتیهای بزرگوار آن:
١– آیا جایز است ملا عمر خلیفه مسلمانان خوانده شود بدون آنکه این موضوع را بداند یا اینکه او به طور کامل و واضح میداند اما این مسأله مدت زمان درازی از عموم مسلمانان پوشیده شده است و آنطور که از حدیث شریف فهمیده میشود، آنان به مرگ جاهلیت از دنیا میروند. در حدیثی از عبد الله بن عمر از پیغمبر نقل شده که فرمودند: هر کس دستی (کسی) را از اطاعت و فرمانبری بازدارد، خدا را در روز قیامت در حالی ملاقات میکند که هیچ دلیل و بهانهای ندارد و هر کس بمیرد و بیعتی بر گردنش نباشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. این حدیث را مسلم نقل کرده است.
٢– برادران در طالبان افغانستان نه تنها اقرار نمیکنند که مسئول مسلمانان جهان و خارج افغانستان هستند بلکه منکر هم هستند و از مسلمانان نمیخواهند که مسلمانان با آنان بیعت کنند و کاری به امور مسلمانان خارج از افغانستان ندارند. بنابراین به نظر میرسد آنها معنای امامت عامه یا خلافتی که از زمان شیخ بن لادن به آنها سپرده شده را نمیدانند.
اگر بیعت امام عام را با عقد ازدواج مقایسه کنیم آنطور که علما دائما در موضوع بیعت دست به مقایسه میزنند، هر گاه ازدواجی انجام شود، یک شرط اصلی به نام ایجاب [و] قبول (جواب مثبت دادن) در عقد نکاح وجود دارد و اگر این شرط انجام نگیرد، ازدواج قبول نیست و از طرف مردی که ازدواج او مورد نظر است، این ازدواج باطل حساب میشود پس ما اگر حالت سابق ازدواج را مقایسه کنیم، میپرسیم که آیا ملا عمر به بیعت بر اساس اطاعت عام و فراگیر یا خلیفه که همان قبول و پذیرفتن پیش از بیعت است، جواب مثبت داده یا نه؟
٣– آیا میتوان بدون اطلاع مردی و یا اینکه بداند چه کار میکند، زنی را به عقد او در آورد؟ مثال: مانند اینکه ولی زن با زبانی که آن مرد نمیداند به او بگوید: اکنون تو را زن دادم و به ازدواج در آوردم و آن مرد در حالیکه همه قدرت عقلی خود را ندارد، به زبان خود یا زبان آنها بگوید: بله زیرا آنها این را به او گفتهاند یا آن مرد به آن زن گفته است. آیا این ازدواج، شرعاً صحیح است و یا نه باطل است؟ اگر جواب این باشد که آن ازدواج است، آیا میتوان این را با وجود ذکر دلیل شرعی بر مسأله بیعت عامه یا خلافت تطبیق داد یا نه؟
با آنچه در بالا ذکر شد میتوانیم بگوییم: مجاهدان القاعده و مسلمانان در افغانستان با ملا عمر به عنوان فرمانده خودشان در آن کشور بیعت کرده و ملا عمر نیز پذیرفته است، ولی ملا عمر تفاوت این بیعت با آن بیعتی که آنها او را رهبر همه مسلمانان زمین قرار داده باشند، نفهمیده است بنابراین آیا خلافت او بر همه مسلمانان صحیح است؟
اگر گفته شود شرط این است که خلیفه اول، دارای سابقه و تقدم باشد هر چند همه شروط امامت عامه در او تحقق نیافته باشد ولی ملا عمر برخی از این شروط را دارا است و خلافت را پذیرفته است، پس او خلیفه مسلمین است و چنانکه پیغمبر سفارش کردهاند شما باید به بیعت خود با او وفادار باشید و اگر او، آن را نپذیرفته است و آن را به طور علنی مقابل شاهدان نگفته باشد، بیعت شما مردود و باطل است و شما باید دلیل و حجت اقامه کنید که او، در گذشته آن را پذیرفته است اما اکنون منکر آن است.
۴– ملا عمر فاقد شرط قریشی بودن است و حدیث شریف میگوید: مردم، مطیع و فرمانبردار قریش هستند و در این باب، مسلمانِ آنان، مسلمانشان هست وکافر آنها کافرشان.
از خلال اموری که در این مبحث مطرح شد، واضح است که ابراهیم عواد معروف به ابوبکر بغدادی به چند علت، به خلافت ملا عمر اعتقادی ندارد:
۱ – بیعت او، فقط مختص مردم افغانستان است و اینکه بیعت با او تحقق یافته و یا نه، واضح نیست.
۲ – وی فاقد یک شرط مهم خلافت یعنی قریشی بودن است.
۳ – او مخالف ایدئولوژی امامت است زیرا خود را خلیفه جایی کرده و اماکن دیگر رافراموش کرده و به فکر دیگر مسلمانان نبوده است.
خط مشی فکری سازمان
٢– تکفیر همه شیعیان:
تکفیر تمامی شیعیان از عالم و عامی یکی از مبانی تفکر سلفیسم جهادی است و هیچ فرقی میان فرمانده و فرمانبردار وجود ندارد. در استفتائی که از آنان شده و در سایتشان وجود دارد شخصی پرسیده است:
حکم مردم عادی رافضی اثنا عشری چیست؟ آیا تفاوتی میان علمای هر فرقهای از مذاهبِ خارج از دین با پیروانشان از جهت تکفیر یا تفسیق (فاسق دانستن) وجود دارد؟
آنان به صورت زیر پاسخ گفتهاند:
هر شخص عامی که امامی از ائمه کفر و گمراهی را پیروی کند و از روی ظلم و عدوان، رهبران و بزرگان آنان را یاری نماید، حکم تکفیر و یا تفسیق همان ائمه برایش صادر میشود. خداوند فرمود: مردم از تو در مورد ساعت (قیامت) میپرسند؟ تا آنجا که میگوید: آنها گفتند: ای پروردگار، ما از رهبران و بزرگانمان اطاعت کردیم و آنها ما را از راه منحرف کردند. خدایا به آنان دو برابر، عذاب بده و به شدت نفرینشان کن و همچنین پیغمبر و همچنین یاران وی با رهبران مشرکین و پیروانشان جنگیدند و میان رهبران و پیروان تفاوتی قائل نشدند.
وبالله التوفیق… کمیته دائمی پژوهش های علمی و صدور فتوی، رئیس: عبد العزیز بن عبد الله بن باز، عبد الرزاق عفیفی، .. عضو: عبد الله بن غیران، عبد الله بن قعود.. ج ۲ م ۳۷۷٫
ابومحمد مقدسی در نامهای که به زرقاوی نوشته است بر مطلبی تأکید کرده است. در این نامه آمده است:
خزیدن در ورای هدف قرار دادن همه شیعیان و انحراف مسیر جنگ از اشغالگر و طرفدارانش به سمت مساجد شیعه و امثال آنها … جایز نیست که همه آنان از عامی، خاص و محارب را در یک طرف قرار دهیم … به هر حال اعلام جنگ علیه فرقههایی که جزء اسلام و مسلمین حساب میشوند در سایه اشغال صلیبیان جنایتکار که تفاوتی بین سنی و شیعه قائل نیستند، از سیاست شرعی و دینی نیست.
واقعیت اختلاف میان “مقدسی” و وارثان زرقاوی همان جهاد در راه خداست/ شبکه مداد السیوف.
این چیزی است که “ابومحمد عدنانی” در پاسخ به ایمن الظواهری طی یک سخنرانی صوتی تحت عنوان (فرمانده القاعده معذرت) بر آن تأکید کرده است و در این سخنرانی یادآور میشود: ما درخواست مکرر شما (فرمانده القاعده) مبنی بر عدم هدف قرار دادن عوام رافضی در عراق را اجابت نمیکنیم چرا که آنان مسلمان هستند و بخاطر جهلشان فریب خوردهاند. اگر ما با تو بیعت کرده بودیم، دستورت را اجرا میکردیم حتی اگر مخالفت بودیم …
پس از آنکه ابو مصعب زرقاوی شیوه اجرای برخی از آراء سلفی قائل به کفر عموم شیعه را انتخاب کرد و آن را به طور عملی در عراق اجرا کرد و عملیات قتل، انفجار و حمله به همه شیعیان را انجام داد و میان عالم و عامی و کوچک و بزرگ تفاوت نگذاشت، این امر منجر به اختلاف میان او و شیخش ابومحمد مقدسی شد که عمومیت دادن کفر که شامل همه میشود را نپذیرفت و میان علما، عوام و محاربین و منفجر کردن مساجد تفاوت قائل میشد.
مسألهای که زرقاوی آن را در پیش گرفت این است که او تکفیر را به صورت عملی اجرا کرد و پس از آنکه تکفیر در حد یک مسأله نظریِ صادر شده توسط برخی از علمای سلفی باقی مانده بود، راه قتل و ارعاب را در پیش گرفت.
تکفیر شیعه ضمن اختلافی بودن میان اهل تسنن، میان خود سلفیها نیز مورد اختلاف است
پینوشت:تکفیر شیعه ضمن اختلافی بودن میان اهل تسنن، میان خود سلفیها نیز مورد اختلاف است زیرا اهل تسنن، شیعه را تکفیر نکرده و به اسلام آنها حکم میکنند. این امر تا بدانجا رسید که شیخ شلتوت رحمه الله علیه که رئیس جامع الازهر در زمان خود بود، اجازه عبادت بر طبق مذهب اهل بیت علیهم السلام را مجاز شمرد.
شیخ دکتر محمد الضمام شیخ الازهر، محمد غزالی مبلغ مشهور، عبد الرحمن نجار مدیر مساجد شهر قاهره، دکتر مصطفی رافعی و محدث سلفی محمد رشید رضا، فتاوای شیخ شلتوت در مورد عدم کافر بودن شیعه را تأیید کردهاند. محمد رشید رضا گفته است:
اهل تسنن به درست بودن ایمان شیعه تأکید کردهاند زیرا اختلاف با آنان در مسائلی است که مربوط به کفر و ایمان نیست. شیعه، مسلمانی است که میتواند با هر زن مسلمانی ازدواج کند و اگر به عقب افتادگی و ضعفی که مسلمانان به دلیل جنگ مذهبی بدان گرفتار شدهاند، و نیاز مبرمی که به دوستی و عطوفت با یکدیگر و وحدت داریم، نگاه کنیم، مشخص میشود که خویشاوندی سببی (ازدواج) با مخالف ما در مذهب، امری ضروریست.
و هر کدام از احمد بیگ مصری، شیخ ابو زهره، شیخ شلتوت، شیخ احمد باقوری شیخ ازهر در روزگار خود و طه جابر العلوانی استاد فقه و اصول دانشگاه محمد بن سعود، دکتر علی سامی النشار، بدران ابوالعینین و دیگران همچنین در همین سیاق حکم میکنند که شیعه جزء طایفه مسلمین است.
خالد محمد خالد عالم ازهری مینویسد:
طبعاً من برای شیعه، تقدیر ویژهای قائل هستم و نمیتوانیم بزرگان و سرآمدان آنان را فراموش کنم همان کسانی که در راه آزادی فقه اسلامی از غل و زنجیر و پالودن آن از شائبههای جاری این همه تلاش فداکارانه و مبلغانه داشتند. {مقالهای از دکتر محمد عباس سلفی تحت عنوان “عالمان بزرگ شیعه را تکفیر نمیکنند”}.
حتی محمد ناصر الدین آلبانی محدث مشهور سلفی طی فایلی صوتی تصریح میکند:
عوام شیعه تکفیر نمیشوند و بدعتهای موجود در آنان همانند بدعتهایی است که درمیان عوام اهل تسنن وجود دارد. بر طبق کلام او، این بدعتها موجب خروج از دایره اسلام و حرکت به سمت کفر نیست.
در نوار شماره ۵۱۸ که در سایت وی موجود است، از او سوال زیر پرسیده شده است:
آیا تکفیر شیعه صحیح است، تکفیر همه آنان یا گروه خاصی از آنان؟
شیخ: ما دائما میگوییم که به طور کلی تکفیر گروه و یا جماعتی از مسلمانان در شرع خدای تبارک و تعالی جایز نیست پس این کار هم جایز نیست زیرا شاید کسانی در هر گروه و طائفهای باشند که بخاطر فریب خوردن یا دلیلی دیگر، مستحق تکفیر نباشند همچنانکه چه بسا کسانی در آنان باشند که مسنحق تکفیر هستند و به همین دلیل به هیچ وجه من الوجوه جایز نیست که گفته شود: تمامی شیعیان کافر هستند یا تمام زیدیها مثلا یا خوارج یا اباضیه. ۲۰۰
از نظرگاه شریعت اسلامی و آنچه در قرآن کریم و سنت نبوی آمده است، هر کس که شهادتین بگوید، مسلمان است و خون و مال و آبرویش محفوظ. در کافی جلد ۲ ص ۲۴ با استناد به قاسم صیرفی گفته شده است: به واسطه اسلام، خون حفظ میشود، امانت، ادا میشود، زناشویی به واسطه آن حلال میشود و پاداش بر پایه ایمان است. و در ج۲ ص ۲۵ کافی با استناد به سماعه گفته است: سماعه گفت: من به اباعبد الله علیه السلام عرض کردم: مرا از اسلام و ایمان با خبر کن و اینکه آیا این دو مختلف هستند؟ فرمودند: اسلام، شهادت لا اله الا الله دادن و تأیید پیغمبر خداست و به واسطه آن، خون حفظ میشود و ازدواج و ارث بر اساس آن جاری میشود و گروهی از مردم بر همین ظاهرِ اسلام هستند.
سید شرف الدین موسوی در کتابش عقائد الشیعه الامامیه گفته است: از تکفیر مسلمانان به خدا پناه میبریم و خداوند دشمن هر متجاوز گناهکاری که بسیار عیب جوست و برای سخن چینی در رفت و آمد است، میباشد. چگونه جایز است که شیعه اهل شهادتین و اهل نماز، روزه، حج، زکات و ایمان به آخرت را تکفیر کند در حالیکه اباعبد الله جعفر بن صادق، امامشان، در حدیث سفیان بن صمت گفته است: اسلام، همان ظاهری است که مردم بر آن هستند یعنی شهادت به توحید، نبوت پیغمبر، برپایی نماز، دادن زکات، حج بیت الله و روزه ماه رمضان.
امام اباجعفر محمد باقر در صحیح حمدان بن اعین گفته است: اسلام، گفتار و کردار ظاهرى است که تمام فِرَق و مردم آن را دارند، و بوسیله آن جانها محفوظ میماند، میراث پرداخت میشود و زناشوئى روا میگردد و این فرقهها بر نماز و زکوه و روزه و حج اتفاق و اجماع دارند و به همین دلیل از کفر خارج گشته، به ایمان منسوب میگردند. متون ائمه ما در این موضوع متواتر است و شیعه بر آن اجماع دارد.
دین اسلام به طور کلی تکفیرِ مسلمان را مردود میشمارد و به گفتن شهادتِ توحید، بدون توجه به اعتقادات و اسرار درون اکتفا میکند. پیغمبر، صحابه را میپذیرفت بیآنکه چیزی غیر از شهادتین برایشان شرط کند و از ایشان معروف است که فرمودند: هر که لا اله الا الله گوید، جان و مال و عِرضش محفوظ میشود.
از پیغمبر روایت شده که زمانی که در خیبر بودند، امام علی از ایشان سوال کردند: با چه بجنگم؟ فرمودند: با آنان بجنگ تا به توحید و نبوت پیغمبر خدا شهادت دهند که اگر چنین کنند، جان ومال خود را در مقابل تو حفظ کردهاند جز در مورد حق اسلام و حسابشان که با خداست.
پیغمبر – صلی الله علیه و آله و سلم – از تکفیر مسلمانان نهی کردند و فرمودند: ناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و جنگ با او کفر. صحیح بخاری، باب ایمان، ج ۴۶، ثواب الاعمال و عقابها: ۲۴۰٫
و فرمودند: هر کس به توحید شهادت دهد و رو به قبلهی ما کند، مانند ما نماز گزارد و از ذبح و قربانی ما بخورد، او مسلمان است و هر چیزی که برای مسلمان و علیه مسلمان است را دارا میباشد.
بنابراین توحید موجب حفظ جان و عرض است و شخص را وارد جرگه مسلمانان میکند و همچنین از پیغمبر نقل شده که نهی کردند از تکفیر مسلمانان بخاطر ارتکاب گناه و یا معصیتی. روایت شده که ایشان فرمودند: هیچ یک از اهل قبله را بخاطر گناهی تکفیر نکنید هر چند گناه کبیره کرده باشد و فرمودند: دست از اهل توحید بردارید و آنان را تکفیر نکنید زیرا هر کس آنان را تکفیر کند، خودش به کفر نزدیکتر است (تا اسلام). جامع الاصول ابن اثیر ج ۱و ۱۰ و ۱۱٫
در بخاری باب و من أحیاها فقد أحیی (هر کس آن را زنده کند، زنده میکند… ص ۱۲۱۵ ح ۶۸۷۲) از ابن ظییان نقل است که گفت: از اسامه بن زید شنیدم که گفت: پیغمبر ما را به سمت حرقه واقع در جهینه فرستاد و ما با اهل آنجا پیکار کردیم و شکستشان دادیم. من و یک انصاری به یکی از آنان رسیدیم و چون او را محاصره کردیم، گفت: لا اله الا الله. آن انصاری دست از او کشید اما من با نیزهام آنقدر او را زدم تا کشته شد و چون بازگشتیم و خبر به پیغمبر رسید، به من فرمودند: ای اسامه تو او را بعد از آنکه لا اله الا الله را گفت، کشتی؟ من گفتم: ای رسول خدا او پناه میخواست (دنبال حفظ جان خود بود)، ایشان فرمودند: او را کشتی بعد از آنکه لا اله الا الله گفت؟ و آنقدر این جمله را تکرار کردند که من آرزو کردم ای کاش تا پیش از آن روز، مسلمان نشده بودم.
علما نیز از تکفیر اهل قبله، که شهادتین میگویند، نهی میکنند. ابن حزم در کتاب الفصل فی الملل و النحل ج ۳/ ص ۲۴۷ گفته است: عدّهاى از علما بر این اعتقادند که یک مسلمان بخاطر یک حرفی که در باب عقاید زده و یا یک فتوا، نه تکفیر میشود و نه فاسق خوانده میشود، زیرا هر کس که در موضوع اعتقاد اجتهاد کند و بدانچه آن را حق میداند، نزدیک شود، در هر حال مأجور است؛ اگر اجتهادش درست باشد دو پاداش و اگر خطا باشد یک پاداش به وى خواهند داد … و این سخن ابن ابولیلی، ابوحنیفه، شافعی، سفیان ثوری و داود بن علی ظاهری است. و این سخن همه صحابهای است که من سخنی از آنها در باب این موضوع شناختهام و ما اصلاً هیچ اختلافی از آنان در این مورد سراغ نداریم.
شعرانی در کتاب یواقیت و جواهر ص ۵۸ گفته است: شیخ الاسلام تقی الدین سبکی گفته: اقدام کردن به تکفیر مومنین، بسیار سخت است. هر کسی که در قلبش، ایمانی باشد، اعتقاد به تکفیر اهل هوس و بدعت که لا اله الا الله و محمد رسول الله میگویند را عظیم میشمارد زیرا تکفیر، امری بسیار ترسناک و خطرناک است.
تفتازانی در شرح مقاصد ج۵/۲۲۷۱ گفته است: مسلمانِ مخالفِ حق، کافر نیست تا زمانی که با ضروریات دین مانند حادث بودن جهان و بر انگیخته شدن بدن مخالفت نکند.
و در منتقی از ابوحنیفه نقل شده است: هیچ یک از اهل قبله تکفیر نمیشوند و اکثر فقها بر این هستند
خط مشی فکری سازمان
٣– تقسیم جامعه به دو قسمت:
ابوبکر بغدادی (ابراهیم عواد) در یک فایل صوتی، جامعه را به دو قسمت یا بنا به قول خودش دو فسطاط (سایبان، چادر) تقسیم کرده است: فسطاط اول: سایبان ایمان که هیچ نفاقی در آن وجود ندارد و فسطاط دوم: چادر کفر که هیچ ایمانی در آن نیست و قسم سومی وجود ندارد.
تنها، مویدان سازمان وارد قسم اول میشوند، چه بیعت کنندگان و چه کسانی که در کنار سازمان یا تأییدکنندگان سازمان به میدان جنگ رفتهاند جز اینکه آنها بنا بر علل مکانی و … نمیتوانند عضو سازمان شوند.
قسم دیگر شامل رافضیهای کافر با همه مذاهبشان، نصیریها و همچنین بقیه مذاهب مسلمان سنیمذهب که حکومت دموکرات و حاکمان و رژیمهای حاکم [را] تأیید میکنند، میشود و همچنین تکفیر ارتش و پلیس در مصر، تونس، الجزائر، مراکش و … زیرا ارتش و پلیس ابزارآلات حمایت از حاکمانِ محکوم به کفر هستند.
در یک فایل صوتی از ابومحمد عدنانی سخنگوی رسمی سازمان، وی به ایمن الظواهری به دلیل عدم تکفیر حاکمان، موسسهها، سازمانها و ارتشهای کمونیسم اعتراض میکند و او را یکی از اشتباهات و ریزشهای القاعده و سرزنششدگان میپندارد.
از خلال این فایل، اختلاف متقابل در مورد رژیمهای حاکم و موسسات نظامی حکومتها، آشکار میشود، بهگونهای که سازمان القاعده، برخلاف سازمان دولت، قائل به کفر خود و خروج از دین نیست در حالیکه داعش معتقد به کافر بودن القاعده است زیرا آنها به حاکمانی راضی شدهاند که احکام وضعی را به جای اجرای شریعت اسلام، اجرا میکنند. و این از آثار تفکرات سید قطب است زیرا او معتقد بود: هر کسی که به حکومت حاکم ظالم راضی شود، بر طبق آیه مبارکه «و من لم یحکم بما انزل الله فأولئک هم الکافرون» (کسانی که بر طبق آنچه خدا فرو فرستاده، حکم نکنند، کافر هستند) مانند همان حاکمان، کافر است. سید قطب این آیه را بر تمام مسلمانان حمل کرده است هر چند این آیه در مورد یهود و نصاری است.
در مقام پاسخ به منش این سازمان، ما ملاحظه میکنیم که تکفیر به صورت گسترده و توزیع آن بر فرقههای مختلف اسلامی، امری مخالف شریعت اسلامی است و سابقاً احادیث نبویِ نهی کننده از تکفیر کسی که شهادتین میگوید را ذکر کردیم و احادیثِ بیانگرِ اینکه گناه موجب خارج شدن گناهکار از دایره اسلام نمیشود بلکه حتی شورش علیه چنین شخصی نیز بر اساس سلفیسم جایز نیست. ابن تیمیه گفته است:
مشهور است که اهل تسنن، اعتقادی به شورش و جنگ علیه امامان و رهبران با شمشیر ندارند هر چند در آنان ظلمی وجود داشته باشد چنانکه احادیث صحیح بسیاری از پیغمبر بر آن دلالت دارد زیرا فسادی که در جنگ و فتنه است بزرگتر از فساد ناشی از ظلم آنان در حال عدم جنگ و فتنه است بنابراین بزرگترین فساد از میان دو فساد با ملتزم شدن به فساد کمتر به هیچ وجه دفع نمیشود و شاید امکان فهم این نباشد که گروهی علیه پادشاهی شورش کنند و فسادی در این شورش باشد که بسیار بزرگتر از فسادی است که آن را از بین بردهاند. منهاج السنه ج ۳
در شرح نووی ج ۱۲/ ص ۲۲۹:
«شورش علیه امامان و رهبران و جنگ با آنان، حرام شرعی است هر چند که آنان، فاسق و ظالم باشند و احادیث نیز آنچه گفتم را نشان میدهند و اهل تسنن اجماع دارند که پادشاه به دلیل فسق عزل نمیشود.»
اگر چه این امر در مکتب اهل البیت، مخالف منش قرآن و روایت است که شورش علیه حاکم ظالم را جائز میداند و اینکه بزرگترین سخن حق، همان است که نزد حاکمی ظالم {گفته شود} و از پیغمبر روایت است که فرمودند: برترین جهاد، سخن از عدالت نزد پادشاهی ستمگر است. کافی ج۵ ص ۵۹٫ اما قیام علیه حاکم ظالم چیزی است و تکفیر کردن او چیزی دیگر و هیچ تلازمی میان این دو وجود ندارد. قرآن نیز میان این دو تفاوت گذاشته است، آنجا که آیه قرآن میفرماید: “و اگر دو طایفه از مومنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد با آن [طایفهاى] که تعدى میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر باز گشت میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست میدارد” (حجرات / ۹).
این آیه به مبارزه با گروه یاغی دستور داده است اما آن گروه را از دایره اسلام خارج ندانسته است. جنگ با گروه یاغی تنها به دلیل بازگرداندن آن به سوی حق و ممانعت از یاغیگریاش واجب شده است چرا که ستم و ظلم موجب خارج شدن ستمگر و ظالم از اسلام نمیشود ولی در عین حال دین بر وجوب بازداشتن یاغی از ظلم و مبارزه با روش و برنامه او امر میکند.
اما تقسیم کردن جامعه به دو دسته به هیچ وجه صحیح نیست زیرا جهاد و مشروعیتِ جهاد، وابسته به شروط و قوانین معینی است که نمیتوان از آن تجاوز کرد و یا آن را زیر پا گذاشت. ایمان و کفر نیز تابع همین قوانین شرعی است که در ضمن ادله شرعی که فقها در کتب فقهی ذکر کردهاند، مشخص شده است. فقهای مالکی و شافعی گفته اند:
«تکلیف و اختیار در مورد کسی که مرتد میشود، در نظر گرفته میشود» مغنی المحتاج، ج ۴/ ۱۳۷٫
در مختصر خلیل مالکی مذهب آمده است:
«کفر مسلمان به طور آشکارا یا با لفظی که بیانگر کفر است یا کاری که متضمن کفر است همچون پرت کردن قرآن در کثافت و آشغال، بستن زنار، یا اینکه او اکتسابی بودن نبوت را مجاز بداند یا مدعی شود که به آسمان عروج کرده با حوری را در آغوش گرفته یا حرامی همچون شرب خمر را حلال بداند، از جمله اموریست که {حکم} ارتداد بر آن واقع میشود.» مختصر خلیل، ج۱ / ۲۵۱٫
ابن ضویان حنبلی گفته است:
«کفر با یکی از موارد چهارگانه صورت میگیرد: ۱ – قول، مانند ناسزا گفتن به خدا یا پیغمبرش و یا ملائکه… ۲ – شرک به خدا ۳ – با عمل مانند سجده بر بت و مانند آن همچون خورشید، ماه، درخت، سنگ و قبر… ۴ – از طریق عقیده همچون اعتقاد به وجود شریک و یا همسر یا فرزند برای خدا.» منار السبیل ۲/۲۷۲٫
اثبات ارتداد نیز شروطی دارد که فقها آن را بیان کردهاند. ابن قدامه حنبلی گفته است:
«ارتداد با دو چیز ثابت میشود: اعتراف و بینه، پس هرگاه کسی به ارتداد مرتد شهادت دهد و ارتداد با شهادت وی اثبات گردد سپس شخص مرتد، منکر شود، به انکار او گوش ندهند و اگر توبه میکند، از او بخواهند تا توبه کند و الا کشته شود و از برخی از اصحاب ابیحنیفه نقل شده است: همان انکار برای رجوعش به اسلام کفایت میکند.» الشرح الکبیر، ج ۱۰/ ۱۰۳
فقها، تفصیل و توضیح را شرط شهادت دانستهاند یعنی اینکه شاهد، مورد شهادت را به تفصیل بیان کند – صاحب التاج و الاکلیل گفته است:
«به دلیل اختلاف مذاهب در مورد تکفیر، شایسته نیست، شهادت بدون تفصیل بر ارتداد پذیرفته شود.» التاج و الاکلیل المختصر ۱۲/۵۰٫
اما شیعه، قوانین کفر را در چارچوبهای مشخصی معین کرده است. این میثم بحرانی گفته است:
«کفر یعنی انکار راستی و درستی پیغمبر و انکار چیزی که وی ضرورتاً آن را آورده است.» قواعد المرام: ۱۷۱٫
و فاضل مقداد السیوری گفته است:
«کفر در اصطلاح همان انکار آن چیزی است که ضرورتِ آوردنش توسط اسلام معلوم است.» ارشاد الطالبین: ۴۴۳٫
آقای خمینی گفته است:
«کافر کسی است که دینی غیر از اسلام اختیار کند یا اسلام را برگزیند اما آنچه را که میداند جزء ضروری دین است، انکار نماید بهگونهای که انکارش به انکار رسالت یا تکذیب پیغمبر یا ناقص دانستن شریعت مطهر ایشان بازگردد.» تحریر الوسیله ۱/ ۱۱۸٫
و سید طباطبایی [مرحوم سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، صاحب عروه] گفته است:
«مراد از کافر کسی است که منکر الوهیت یا رسالت یا یک ضروری از ضروریات دین، با اینکه میداند آن جزء ضروریات است، بهگونهای که انکارش راجع به انکار رسالت باشد.» العروه الوثقی، بخش نجاسات، هشتم از کافی، ۲۴٫
و بر این اساس، آنان به اسلام تمامی فرق اسلامی حکم میکنند تا زمانی که اهل قبله باشند، شهادتین گویند و چیزی از دین را انکار نکنند.
خط مشی فکری سازمان
۴– اختلاف در عمل و برخی از مسائل شرعی
ابومحمد مقدسی (عصام محمد طاهر محمد العتیبی برقاوی، فلسطینی الاصل و زندانی اردن) نامهای با عنوان (نصیحت و رکگویی) نوشت و در آن اشکالاتی که بر روش ابومصعب زرقاوی داشت را بیان کرد، که موسس دیدگاه سازمان در تعامل با فرقههای اسلامیِ مخالف با آنان، چه شیعه و چه سنی، به شمار میرود.
ابومحمد در این نامه برخی از امور مخالف با راه و روش سلف را بر اساس انتخابها و کارهای زرقاوی بیان کرده است. این اشکالات را در ضمن نکات زیر میآوریم:
١– افزایش کشتار از طریق قرار دادن مین و بمب در راهها و اماکن عمومی و پرتاب خمپاره به سمت خیابانها و بازارها و اجتماعاتی که مسلمانان عامی به آن رفت و آمد میکنند، زیرا زرقاوی شیوه سابق را در پیش گرفته است و طی فایلی صوتی آن را صریحاً ابراز داشت.
٢– استفاده از وسائل نامشروع مانند ربودن و کشتن مسلمانان به بهانهها و دلایل غیرمجاز مانند کارکردن نزد کفار، عدم معامله با مجاهدین و برپایی تظاهرات علیه آنان.
٣– بهکارگیری عملیات انتحاری و وارد کردن آن در ضمن ابزار جنگی حتی در شرایط عادی با اینکه پناهبردن به این شیوه تنها به هنگام ضرورت و با شروطی معین جایز است.
۴– حرکت دادن فعالیتهای جنگی به یک طرفِ خاص، یعنی علیه نیروهای اجنبی و ترک دخالت در درگیریهای قومی و مذهبی و پراکندن قتل و کشتار در میان مردم عامی.
۵– انتخاب گفتمانی رسانهای، واقعی و به دور از دشنام و تهدیدات پوچ مانند تهدید کشوهای غربی چه اینکه این امر موجب افزایش تنفر از مسلمانان خواهد شد.
۶– انتخاب رهبری عراقی و مطلع از امور لازمی که عراق به آن نیازمند است.
این اشکالاتی که مقدسی در مورد درگیری موجود در عراق ابراز داشت، نهایتاً منجر به جدایی میان او و شاگردش زرقاوی شد تا جایی که زرقاوی، تلمذ خود نزد مقدسی را انکار میکند و راهی برای تشکیل دیدگاه خاص خود برگزیده که با اعلام جنگ علیه شیعه (که زرقاوی، نام رافضی بر آنها نهاده است)، عملیات انتحاری و حمله به مسلمانان در تجمعهای مختلفشان آغاز شد و تا سال ۲۰۰۶ که به دست نیروهای عراق کشته شد، ادامه داشت تا کسانی که بعد از او میآیند، این جریان ظرفیتش را به عنوان اندیشهای که این سازمان برمی گزیند، کامل کنند زیرا خواننده، هجوم تند بر اساس فرقه گرایی، محکومیت شیعه و نصیریه را در اغلب سخنرانیهای آنان مشاهده خواهد کرد. و اگر به موضع شرع مقابل عملیات انتحاری رجوع کنیم، میبینیم که شرع آن را تحریم کرده و فقها چه سلفی و چه شیعه به طور یکسان، به حرمت آن فتوا دادهاند. در استفتائی که برای ابن باز ارسال شده، آمده است:
حکم کسی که به خود بمب وصل میکند تا با آن گروهی از یهودیان را بکشد، چیست؟
جواب: آنچه من میدانم و بارها گوشزد کردهام، این است که این اقدام درست نیست زیرا این کار، قتل نفس است و خداوند میفرماید: (خودکشی نکنید) و پیغمبر میفرماید: هر کس خود را با شیئی بکشد، در روز قیامت با همان شیء عذاب میشود. او برای هدایت آنان تلاش میکند و هر گاه جهاد آغاز شد، همراه با مسلمانان بجنگد و اگر کشته شد که الحمد لله، اما اینکه او خودکشی کند و بمب در خود جاسازی کند تا با آنها کشته شود، این اشتباه است و جایز نیست. الفتاوی الشرعیه: ۱۶۶٫
و در سوالی که به شیخ محمد ناصرالدین آلبانی ارسال شده «آیا عملیات شهادت طلبانه یا انتحاری جایز است یا نه؟ شیخ گفت: نه، جایز نیست». سلسله الهدی و النور ۶۷۸٫
شیخ محمد بن صالح عثیمین در شرحش بر کتاب ریاض الصالحین :۱۶۵، در شرح خود بر حدیث پسر و ساحر گفته است:
«انتحار و خودکشی که برخی از مردم انجام میدهند بهگونهای که مواد منفجره را با خود حمل کرده و آن را به طرف کفار میبرد و وقتی که بین آنها است ، آن را منفجر میکند، این کار جزء قتل نفس به شمار میرود و پناه بر خدا که هر کس، نفسی را بکشد درآتش جهنم تا ابد جاودان خواهد بود»
و سوال زیر به شیخ عبدالعزیز آل الشیخ ارسال شده:
هر گاه برخی از کشورهای اسلامی در معرض جنگ و یا اشغال دیگر کشورها قرار گیرند، میشود که برخی از افراد این کشورهای اسلامی، معتمدانه با عملیات انتحاری به افراد آن کشور متجاوز حمله میکنند؟
وی پاسخ داده :
این روش، صورت شرعی ندارد و من آن را جزء جهاد در راه خدا نمیدانم و میترسم که این روش جزء قتل نفس باشد. الفتاوی الشرعیه : ۱۶۹ .
اما آنچه از پیغمبر – صلی الله علیه و آله و سلم – روایت شد هچنانکه در روایت صعب بن جثامه آمده است که «گفتم: ای پیامبر خدا آیا شبانه، ذریه و فرزندان مشرکان را مورد هدف قرار دهیم و بکشیم؟ ایشان فرمودند: آنها (فرزندان کفار) از آنها (مشرکین) هستند.» صحیح مسلم ج ۵ / ص ۱۷۷٫
جواب این سوال : این حدیث منسوخ است زیرا ابن داود روایت کرده است : «زهری گفت : سپس رسول خدا از قتل زنان و کودکان نهی کرد.» کتاب نیل الاوطار، بخش جهاد و سیر / باب جواز دغلکاری علیه کفار.
به علاوه این که هر حدیث بر قرآن عرضه میشود، اگر مخالف قرآن بود، بر آن اعتنایی نیست و قرآن تصریح دارد که کودکان مورد محاسبه و مواخذه قرار نمیگیرند. خداوند فرمود: خداست که شما را ناتوان بیافرید، و پس از ناتوانی نیرومند ساخت، آنگاه پس از نیرومندی ناتوانی و پیری آورد و گفت : کسانی که فرزندانشان را از سر حماقت و بدون علم کشته شدند، زیانکارند. (انعام ۱۴۰) که در مقام سرزنش اعرابی است که کودکان خود را از ترس فقر میکشند.
و عالمان جمله «أنهم منهم » را به معنای ضرورت و اضطرار تفسیر کردهاند. ابن حجی در کتاب فتح الباری گفته است:
«سخن او: هم منهم: یعنی در حکم آن حالت است و مراد، مباح بودن قتل آنان از راه قصد به انان نیست بلکه مراد آن است که هر گاه دستیابی به پدران جز با لگدمال کردن فرزندان ممکن نباشد پس اگر بخاطر اختلاط با آنان آسیب دیدند، قتل آنها جایز است.»
شارحین حدیث آن را به حالت خاص و معینی تفسیر کردهاند و آن برپایی جنگ با کافرین و ناچار شدن به قتل کودکان و زنان در جنگ یا بخاطر اینکه آنها (کودکان و زنان ) با آنان (کفار) هستند یا اینکه به مسلمانان حمله کنند و در غیر این حالت، اجازه قتل و ریختن خون آنان را جایز نمیدانند.
اما قتل زنان و کودکان در فقه اهل بیت در هیچ حالتی جایز نیست، زیرا دین به عنوان رحمتی برای جهانیان و به منظور هدایت ملتها آمده است نه برای قتل و جنگ و مشاهده کردیم که چگونه پیغمبر وقتی که اسامه بن زید، محاربی را کشت، همان محاربی که چون فهمید مسلمانان به او رسیدهاند، شهادتین گفت، اما با این حال پیغمبر از کار اسامه خشمگین شد و از او برائت جست زیرا هدف رسالت، نشر صلح و سلام و محبت میان طوایف و ملل مختلف است. خداوند فرموده است: لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی (هیچ اجباری در دین نیست و هدایت از ضلالت مشخص شده) بقره/۲۵۶٫
خط مشی فکری سازمان
حدیث شبیخون زدن و دغلکاری
حدیث شبیخون و دغلکاری را ائمه اهل بیت رد کردهاند. از عباد بن صهیب منقول است که گفت: رسول خدا هیچگاه به هیچ دشمنى شبیخون نزد. (الوسائل، ج ۱۵، ص۶۳) و یحیی بن علاء از اباعبد الله نقل کرده است که: امام علی نمیجنگید تا اینکه خورشید غروب کند و میفرمود: درهای آسمان باز میشود، رحمت رو میآورد و پیروزی نازل میشود و میگفت: اینزمان، به شب نزدیکتر است و شایسته است که کشتار کم شود، طالب جنگ بازگردد و شکست خورده نجات پیدا کند. (الوسائل، ج۱۵، ص ۶۳ –باب کراهت شبیخون زدن به دشمن.)
اسلام از کشتن زنان و کودکان نهی کرده است. در الوسائل بابی [است] تحت عنوان (باب عدم جواز قتل زن، علیل، کور، پیر، مجنون و فرزندان اهل جنگ). در این باب از حفص بن غیاث روایت شده که از اباعبد الله در مورد زنان پرسید که چگونه پرداخت جزیه از آنان ساقط شده است؟ امام فرمودند: زیرا پیغمبر از قتل زنان و فرزندان به هنگام جنگ نهی فرمودند مگر اینکه آنان وارد پیکار شوند پس اگر پیکار کردی، تا میتوانی دست از زنان بکِش پس وقتی که پیغمبر از کشتن زنان در بحبوحه جنگ نهی کرده است بنابراین در خانه اسلام، نکشتنشان اولی و سزاوارتر است. (الوسائل، ج ۱۵ ص ۶۴)
صاحب الریاض گفته است:
بدون هیچ اختلافی قتل زنان جایز نیست هر چند که همکاری کنند و همچنین دیوانگان، کودکان و پیر فرتوت و در المنتهی در مورد بچه ها نیز اجماع وجود دارد و این حجت است علاوه بر متون عام و خاص جامع. (ج۷ ص ۵۰۷)
و در جواهر گفته شده است ۲۱: ۷۴:
«قتل دیوانهها، کودکان و زنان جائز نیست هر چند که با وجود اضطرار، زنان آنان را یاری کنند. من بی هیچ اختلافی آن را یافته و حتی در المنتهی در مورد زنان و کودکان و بلکه در مورد قتل زنان با وجود اضطرار، اجماع وجود دارد. علاوه بر آنچه که من از خبر جمیل و شمالی و… شنیدهام، بلکه جمهور از انس بن مالک روایت کردهاند که پیغمبر فرمودند: با نام خدا، به کمک خدا و با اعتقاد به دین رسول الله حرکت کنید و پیر فرتوت، کودک و زن را نکشید. همچنانکه در این روایت از ابن عباس نقل است که پیغمبر از کنار زنی که در جنگ خندق کشته شد، گذشتند و فرمودند: چه کسی این زن را به قتل رسانده؟ مردی گفت: من، ای رسول خدا – فرمودند: چرا؟ گفت: با شمشیرم جنگید، پس پیغمبر سکوت کردند.»
این سخن در مورد کفار حربی است که با مسلمانان میجنگند اما سلفیسم جهادی – پیروان زرقاوی – مسلمانان را بهناحق و بر خلاف آیات و روایات دین اسلام و شرع مطهر تکفیر میکنند. حرمت خون مسلمان، ثابت است و ریختن آن به هر شکلی که باشد نه درست است و نه جایز.
بر اساس یک اجتهاد شخصی یا فکری منحرف، خون ریخته نمیشود. بنابراین در قتل و خونریزی آنها، مخالفت صریح با نص وجود دارد و به هیچ وجه من الوجوه جایز نیست.
۵– استراتژی اجرایی
داعش یا سازمان دولت، از جهت استراتژی اجرایی و کارکردی با القاعده و سلفیسم تفاوت دارد. زیرا سازمانهای سلفی غالباً تلاش دارند وضعیتی قابل قبول ایجاد کنند و حکومتی بسازند که دارای مقبولیت جهانی باشد، بر خلاف سازمان داعش که مخالف این تفکر است و به خود بهمثابه دولتی نگاه میکند که زمین و مکان را کم دارد.
آنان با جنگ و جهاد تنها به دنبال زمین هستند تا اندیشه خود را در آن اجرا کنند. از همین رو آنها جنگ و سلطه بر مناطق و به تبع آن تأسیس دولتی که تلاش دارد در داخل، منطقه و جهان مقبول باشد را نمی خواهند، بلکه معتقدند که آنها دولتی قائم بر تفکر و سازمانهای خودشان هستند و زمین و زمان را کم دارند که اگر این دو حاصل شود، حکومت و دولت بیواسطه شکل میگیرد.
به همین دلیل، مشاهده میکنیم که سازمان دولت در اماکن تحت سیطره خود فوراً در فراهم کردن آب، برق، مواد غذایی و تأمین امنیت – طبق نظر خود-، تأسیس دادگاه و موسسات و ادارات حکومتی، از نقش دولت تقلید میکنند.
و این چیزیست که اینها در آن با دیگر سازمانهای جهادی موجود در منظومه سلفیسم تفاوت دارند و به همین دلیل بود که داعش، بیعت با طالبان را مردود دانست و معتقد بود ملا عمر و سازمان، بنا به دلایلی شایستگی خلافت و رهبری را ندارند: اولین دلیلشان، رویکرد طالبان به حکومت بود: تعامل و سازندگی با دید محدود و محدودیت استراتژی چگونه امکانپذیر خواهد بود؟ زیرا طالبان خود را در منطقه و سرزمینی معین محدود کرده و ایدئولوژی جامعی ندارد که هدفش تحقق بخشیدن به خلافت اسلامی در تمامی بلاد اسلامی است و نقطه آغاز این ایدئولوژی، جنگ با نیروهای اجنبی و همدستانشان است بر خلاف داعش که به زعم این سازمان در ابتدا جنگ خود را با مخالفان و در رأسشان شیعه و نصیریه، مذاهب و اقلیتهای دیگر آغاز کرد و سپس با صلیبیان کافر و… اعلام جنگ کرد و این چیزی است که القاعده، آن را نمیپذیرد و آن را شیوه و استراتژی صحیحی نمیداند.
[/dropcap]
2015-01-22