تازه ها
خانه »» اهل سنت »» توسل از منظر اهل سنت و جماعت

توسل از منظر اهل سنت و جماعت

 

باتوجه به آیات قرآن کریم و روایات نبوی در منابع فریقین که بر جواز توسل به پیامبران و اولیای الهی، به خصوص پیامبر خاتم… دلالت می‌کند، بحث از جواز توسل، این سؤال را در اذهان تداعی می‌نماید که…

چه کسانی و درچه موردی توسل به پیامبران و حضرت محمد و اولیای الهی را منکر شده‌اند و دلیل آنها چیست. دراین مقاله سعی شده است ضمن اشاره به مسایل مهم مربوطه، به ادله جواز توسل به پیامبران الهی و دیدگاه اندیشمندان اهل سنت پرداخته شود. توسل به پیامبران، به خصوص پیامبر اکرم… در هر حال (قبل از خلقت دنیایی و در زمان حیات و بعد از وفات آنها) جایز است. شبهات مطرح شده، وارد نمی‌باشد، زیرا وسیله قراردادن پیامبران و اولیای الهی در نزد خداوند نه شرک است و نه بدعت و آن انوار مقدس بعد از رحلت، مانند زمان حیات، با اذن خداوند قادر به برآورده نمودن نیازها و شفاعت می‌باشند.

مقدمه

جواز توسل به انبیا و اولیای الهی در پیشگاه خداوند، در طول تاریخ بین دین‌داران، امری جا افتاده بوده و حاملان وحی الهی و پیروان واقعی ایشان هیچ‌گاه از آن به طور مطلق منع نشده‌اند و اگر در اثر مرور زمان، غبار خرافات چهره آن را پوشانده است، حامیان حقیقی ادیان تا حد ممکن غبارروبی نموده‌اند.

در میان مسلمانان نیز از صدر اسلام تا قرن هفتم، جواز توسل به پیامبران به ویژه پیامبر اعظم… جای شک و شبهه نبوده، همه فرقه‌ها و مذاهب اسلامی به آن اعتقاد داشتند. بعد از قرن هفتم شبهاتی از سوی برخی افراد مطرح گردید، که در قرون اخیر منشأ وجود فرقه‌ای خاص در میان مسلمانان شد. بدین جهت امروزه وقتی صحبت از مشروعیت برخی امور می‌شود، روی سخن با همان فرقه می‌باشد که بر عدم جواز آن امور، اعتقاد و اصرار دارند و مجوّزین را با حربه کفر و شرک محکوم می‌نمایند.

در مقاله حاضر، به طور خلاصه جواز توسل از دیدگاه علمای اهل سنت[۲] بررسی می‌گردد. تا
معلوم شود که طرف سخن آنان (منکران توسل) تنها شیعیان نمی‌باشند، بلکه اکثریت مسلمانان
هستند و اگر به زعم آنها، قایلین به جواز کافر یا مشرک‌اند شامل همه فرقه‌های اسلامی
می‌شود.

 

معنای توسل

الف ـ توسل در لغت

«و یقال: توسّل فلان الی فلان بوسیله، ای تسبّب الیه بسبب و تقّرب الیه بحرمه آصره تَعطِفُه(تُعطِفه)علیه؛ گفته می‌شود فلان کس به فلان شخص با وسیله نزدیکی جسته است، یعنی شخصی یا چیزی را سبب تقرب قرارداده. ویژگی آن وسیله این است که در نزد (متوسل‌الیه) احترام دارد، لذا توجّه و محبّت او را به سوی توسل کننده جلب می‌کند.» (ازهری، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۳۸۹۲).

وسیله عبارت است از توسل جستن به چیزی که از روی میل و رغبت باشد. (راغب اصفهانی، بی‌تا، ص۵۲۳ـ۵۲۴). وسیله، آن‌چه موجب نزدیکی به دیگری شود. (عمید، ۱۳۶۰ق، ج‌۱، ص۱۹۵۰).

 

ب ـ توسل در اصطلاح

وسیله چیزی است که به واسطه آن به مقصود برسیم. (ابن کثیر، ۱۳۷۹ش، ج ۲، ص۵۶۳). قرطبی وسیله را به معنای قربت که سزاوار است به واسطه آن درخواست مطلب شود، می‌داند. (قرطبی، ۱۴۰۵ق، ج ۶، ص۱۵۹). زمخشری هر آن‌چه را که موجب نزدیکی و تقرب شود، چه خویشاوندی باشد و چه امر دیگر وسیله می‌داند، که برای هر چیزی که با آن به سوی خدا توسل شود، مانند فعل طاعت و ترک معصیت عاریه گرفته شده است. (زمخشری، ۱۴۲۱ق، ج ۱، ص۶۶۲) بنابراین وسیله معنای عامی دارد که شامل خیلی از امور می‌گردد.

 

ادله مشهور بر جواز توسل

جواز توسل از همان صدر اسلام، با شرایط خاص، در میان مسلمانان امری جا افتاده بوده
است.

سمهودی می‌نویسد: « توسل و استغاثه و تشفع به پیامبر… در بارگاه خداوند حکیم جایز بلکه نیکوست، هر دینداری جواز آن را مسلّم می‌داند، و سیره انبیایی سلف، بندگان صالح و علمای اسلام آشکارا برآن دلات دارد. تا قرن هفتم هیچ دینداری جواز توسل را منکر نشده است، حداقل ما به آن برنخورده‌ایم». (سمهوری، ۱۳۷۱ش، ج ۳ـ۴ ص ۱۳۷۱).

 

۱ـ دلیل عقلی

جواز توسل یک امرعقلایی است، وقتی انسانی به خاطر نافرمانی، مورد کم‌توجهی مولای خود قرار می‌گیرد، کسی را که در نزد مولایش عزیز و گرامی است، واسطه قرار می‌دهد؛ این کار هیچ‌گونه محذور عقلی ندارد، بلکه حکمت مولا اقتضا می‌کند تا به خاطر آن وسیله، از کوتاهی زیردست خود بگذرد. چون خداوند در نهایت حکمت، قدرت رأفت و. . . است با توسل جستن بنده محتاج و مقصر به پیامبران و اولیای الهی، به آن شخص توجه نموده و حاجاتش را برآورده کرده و از کوتاهی‌های او می‌گذرد. یادآوری این نکته ضروری است که فرض سخن در جایی می‌باشد که توسل با منافی عبودیت و اخلاص آلوده نباشد.

 

۲ـ آیات قرآن کریم

قرآن به عنوان کتاب جاوید خداوند بر انسان‌ها، نه تنها توسل را منع نکرده است بلکه می‌توان از آیات مختلف آن کتاب آسمانی جواز توسل را استنباط نمود. طبق منابع فریقین، علما و دانشمندان با آیات زیادی بر جواز توسل استدلال نموده‌اند، که در این‌جا به چند نمونه از کلمات اهل سنت در ذیل آیات اشاره می‌گردد:

۱- مائده/۳۵: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید پرهیزگاری پیشه کنید، و وسیله‌ای برای تقرب به خدا بجویید، و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید». در این آیه خداوند عوامل فلاح و رستگاری را درسه چیز دانسته است:

الف ـ تقوای الهی؛

ب ـ انتخاب وسیله برای نزدیکی به ذات حق؛

ج ـ جهاد در راه خدا.

بنابراین به هر آن‌چه که انسان توسط آن به خدا برسد و تقرب جوید، مانند: اعمال صالح و دعا، وسیله گفته می‌شود. (فرناطی، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص۲۴۱).

گرچه اکثریت مفسران اهل سنت، وسیله را بر فعل طاعات و ترک محرمات حمل نموده‌اند، یا آن را به صورت مطلق(کلّ ما یتوسّل به…) ذکر کرده‌اند، و توسل به پیامبر… را به عنوان مصداق آیه نه نفی می‌کنند و نه به جواز تصریح دارند اما وسیله، در آیه شریفه عمومیت و اطلاق دارد و همان‌گونه که شامل اعمال صالح می‌گردد، شامل دعا و واسطه قراردادن پیامبران و اولیای الهی و اماکن مقدسه و هر آن‌چه که انسان را به خدا نزدیک می‌سازد(یعنی توسل اصطلاحی) نیز می‌شود. عبارت سابق زمخشری و تعبیر فخر رازی چنین است: «فالوسیله هی التی یتوسّل بها الی المقصود؛ وسیله هر چیزی است که به واسطه آن به مقصود تقرب و نزدیکی جسته شود» عمومیت دارد و شامل همه موارد می‌گردد». (رازی، بی‌تا، ج۱۱، ص۱۸۹).

اگر واسطه قراردادن وسیله در نزد خداوند باعث شرک می‌شد، هرگز خداوند آن را از عوامل رستگاری قرار نمی‌داد و به آن امر نمی‌کرد.

این دستور (انتخاب وسیله برای نزدیکی به خدا) به طایفه و صنف خاصی اختصاص ندارد، برخی برای بخشش گناهان، عده‌ای به خاطر نیازمندی‌های معنوی و مادی و بعضی برای پیمودن راه سعادت و رسیدن به کمال نیاز به وسیله دارند.

از این نکته نباید غفلت نمود که وسیله برای نزدیکی به مقام قرب الهی است، این در فرضی صادق خواهد بود که خود در نزد خداوند مقرب باشد؛ اگر آن وسیله در پیشگاه ذات حق شناخته شده نیست یا مورد نفرت اوست توسل تحقق نخواهد یافت.

۲ ـ نساء/۶۴: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر به این منظور که به فرمان خدا از وی اطاعت شود، و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می‌کردند، به نزد تو می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می‌کرد، خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند».

ابن‌کثیر ذیل این آیه می‌نویسد: خداوند به گناه‌کاران ارشاد می‌کند که پیامبر… را در نزد خداوند وسیله قرار دهند، هم خود استغفار نمایند و هم از آن حضرت بخواهند تا در نزد ذات حق تعالی برای آنان طلب مغفرت نماید، در این صورت است که مشمول رحمت واسعه الهی قرار گرفته، توبه‌شان مورد پذیرش واقع می‌شود. بعد به عنوان نمونه توسل اعرابی به قبر پیامبر… و بخشش خداوند را ذکر می‌کند. (ابن‌کثیر، پیشین، ص۳۲۸ـ ۳۲۹).

قرطبی از حضرت علی† شبیه این روایت را نقل می‌کند: «روی ابوصادق (الازدی الکوفی) عن علی(ر) قال: قدم علینا اعرابیّ بعد ما دفّنّا رسول‌الله… بثلاثه ایّام، فرمی بنفسه علی قبر رسول‌الله… و حث علی رأسه من ترابه، فقال: یا رسول‌الله فسمعنا قولک، و وعیت عن الله فوعینا عنک وکان فیما انزل الله «ولوانّهم اذظلموا انفسهم…» و قد ظلمت نفسی و جئتک تستغفرلی، فنودی من القبر انّه قد غفر لک؛ ابوصادق ازدی از حضرت علی† روایت می‌کند که مرد اعرابی پس از سه روز از دفن رسول خدا خود را روی قبر آن حضرت انداخت، و خاک‌های قبر او را بر سر خود می‌ریخت و می‌گفت: ای رسول خدا! سخنت را شنیدیم، تو از خداوند بخواه و ما از تو می‌خواهیم؛ و از آیاتی که بر شما نازل شده این است: «اگر بندگانم برنفس خود ظلم نمودند به سوی تو خواهند آمد شما برای آنها طلب مغفرت نموده و خداوند نیز توبه‌شان را می‌پذیرد»، من به نفس خود ظلم نموده‌ام اکنون آمده‌ام تا برایم در نزد ذات حق طلب مغفرت نمای؛ سپس از قبر پیامبر… ندا آمد که مورد بخشش قرار گرفتی»(قرطبی، پیشین، ج۵، ص۲۶۵).

آن‌گونه که از این روایت استفاده می‌شود، مرد اعرابی با تمسک به آیه قرآن به حضرت پیامبر… متوسل شده و از خداوند طلب مغفرت می‌کند و این توسل نتیجه داده و او مورد غفران الهی قرار می‌گیرد.

وقتی بنده‌ای محتاج و گناهکار به سوی پیامبر خدا رو آورد، خداوند شفاعت او را درباره‌ بنده‌اش رد نمی‌کند.

فخر رازی می‌نویسد: «و انّهم اذا جائوه فقد جائوا من خصّه الله برسالته و اکرمه بوحیه و
جعله سفیرا بینه و بین خلقه و من کان کذلک فانّ الله لایرد شفاعته؛ هنگامی نیازمند به سوی
رسول خدا رو می‌آورد، به کسی رو آورده است که خداوند او را به پیامبری برگزیده و با وحی خود او
را گرامی داشته و سفیر بین خود و بندگانش قرار داده است؛ خداوند شفاعت چنین شخصی را
رد نمی‌کند».

۳ـ بقره/۳۷: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ سپس آدم از پرورگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت، چرا که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است».

وقتی حضرت آدم† از مخالفت امر ارشادی خداوند پشیمان گردید و تصمیم گرفت به مقام اولیا رجوع کند، دنبال وسایلی بود تا در پیشگاه خداوند واسطه قرار دهد، خداوند کریم کلماتی را به او تعلیم داد، تا با توسل به آنها تقرب جوید. (ر.ک: المعجم العقایدی، ج ۱،ص۸۷).

برای «کلمات»، تفاسیر مختلفی ارایه شده است، از جمله این‌که منظور، وجود مقدس رسول خاتم… است. «و قالت طائفه: رأی مکتوبا باعلی ساق العرش(محمد رسول‌الله) فتشفّع بذلک؛ حضرت آدم وقتی دنبال وسیله بود در عرش اسم مبارک پیامبر خاتم را دید او را در نزد خداوند شفیع قرارداد». (قرطبی، پیشین، ج۱، ص۳۲۴).

آلوسی بعد از نقل تفاسیر می‌نویسد: «و اذا اطلقت الکلمه علی عیسی† فلتطلق الکلمات علی الروح الاعظم والحبیب الاکرم… فما عیسی بل و ما موسی (وما. . . ) الاّ بعض من ظهور انواره و زهره من ریاض انواره…؛ یعنی، وقتی کلمه بر حضرت عیسی† استعمال گردد، به طریق اولی کلمات بر روح اعظم و حبیب اکرم (رسول خاتم) اطلاق می‌گردد، زیرا پیامبران دیگر جزئی از ظهورات انوار مقدس رسول گرامی اسلام است». (آلوسی، بی‌تا؛ ج ۱ـ۲، ص۲۳۷).

بنابر آیات ذکرشده و تفاسیر پیرامون آنها (و آیات زیاد دیگری که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری شده است) توسل به پیامبر… هم قبل از وجود جسمانی، و هم در زمان حیات و هم بعد از رحلت آن حضرت جایز است و هیچ تفاوتی بین مراحل وجود مقدس آن حضرت نسبت به جواز توسل وجود ندارد، همان‌گونه که در روایات نیز خواهد آمد.

 

۳ـ روایات

موضوع نوشتار اقتضا می‌کند که مسئله بر طبق روایات اهل سنت بررسی گردد. (تحلیل آن از دیدگاه روایات و دانشمندان شیعه از دایره این مقاله بیرون می‌باشد). ابتدا روایتی ذکر می‌شود که در آن، خود پیامبر… به توسل امر نموده است. از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که گفت: «کان رسول الله… یقول: وسّلوا بمحبّتنا الی الله واستشفعوا بنا؛ رسول خدا می‌فرمود: به محبت ما به سوی خدا توسل جویید وطلب شفاعت نمایید». (حسینی، ج ۱۸، ص۵۲۱).

و نیز«امام مالک » درحرم پیامبر… به منصور دوانیقی گفت: «هو وسیلتک و وسیله ابیک آدم؛ آن حضرت وسیله توست همان‌گونه که وسیله پدرت آدم بوده است». (زینی دحلان، ۱۳۶۴ش، ص۱۵۷).

اولین بار بعد از «محمد بن عبدالوهاب» برادر او، و سبکی درکتاب «شفاءالسقام» و به تبع او سمهودی درکتاب «وفاءالوفاء» عقاید و اندیشه محمد بن عبدالوهاب را نقد نموده‌اند.

بهترین دسته‌بندی را سبکی نموده است. وی توسل به پیامبر… را به هرحال جایز می‌داند و آن را به سه نوع تقسیم می‌کند:

الف ـ جوینده با واسطه قراردادن ذات، وجهه، و حق پیامبر… حاجتش را از خداوند می‌خواهد؛

ب ـ نیازمند، برای درخواست دعای رسول خدا به حق خودش، به آن حضرت متوسل می‌شود؛

ج ـ توسل کننده، از خود پیامبر خدا حاجتش را درخواست می‌نماید.

برای هر یک از این سه نوع، سه حالت (قبل از خلقت دنیایی پیامبر…، هنگام حیات و بعد از رحلت از دنیا) ذکر می‌کند. در این نوشتار نیاز نیست به همه این انواع پرداخته شود و برای اثبات مدعا کافی است، به نوع اوّل با حالات سه گانه آن اشاره شود.

 

۱- توسل به پیامبر… قبل از خلقت جسمانی

حاکم با سند صحیح از عمر بن خطاب چنین نقل می‌کند: «قال رسول الله: لما اقترف آدم الخطیئه، قال: یا ربّ اسألک بحق محمد… لما غفرتَ لی، فقال الله: یا آدم و کیف عرفتَ محمدا ولم اخلقه ؟ قال: یاربّ، لانّک لمّا خلقتنی بیدک و نفختَ فیَّ من روحک، رفعتُ رأسی فرأیت علی قوام العرش مکتوبا «لااله الاّ الله محمد رسول الله» فعلمتُ أنّک لم تظف الی اسمک الاّ احبّ الخلق الیک، فقال الله تعالی: صدقتَ یا آدم انّه لَا حبّ الخلق الیّ، ادعنی بحقّه فقد غفرتُ لک؛ ولو لا محمد ما خلقتک…؛ هنگامی که حضرت آدم† دچار لغزش گردید در پیشگاه خداوند عرض کرد: خدایا ! به حق محمد… مرا ببخش؛ خداوند فرمود: ‌ای آدم! چگونه محمد را (که هنوز به دنیا خلق نکرده‌ام) شناختی؟ عرض نمود: بار خدایا! هنگامی که مرا خلق کردی و از روحت به من دمیدی، سرم را بلند نمودم در عرش نوشته «لااله الاّالله محمد رسول الله» را دیدم و دانستم که اسم محبوب‌ترین مخلوقت را کنار اسمت قرار داده‌ای، خداوند فرمود: راست گفتی؛ او محبوب‌ترین مخلوقم است؛ مرا به حق او بخوان تو را می‌بخشم؛ اگر او نبود شما را نمی‌آفریدم…» (نیسابوری، ج۲، ص۶۱۵). سبکی بعد از ذکر این حدیث می‌نویسد: «این حدیث با این سند قوی و تصحیح حاکم به ابن تیمیه نرسیده و الاّ هرگز[جوازتوسل را] تکذیب نمی‌کرد و یا دست‌کم جواب حاکم را می‌داد». (ر.ک: سبکی، شفاء السقام، المعجم العقایدی).

این روایت را با کمی اختلاف، طبرانی در «المعجم الصغیر»، بیهقی در «الدلایل النبوّه»، سیوطی در «الدر المنثور» و آلوسی در «روح المعانی» نقل نموده‌اند؛ بنابراین توسل جستن حضرت آدم به
پیامبر خاتم معروف و مشهور بوده است. به علاوه، نمونه‌هایی از توسل حضرت نوح، ابراهیم و عیسی† به پیامبر اعظم نیز درکتاب‌های اهل سنت آمده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌شود.

مفسران در ذیل آیه ۸۹ بقره[۳]، روایت کرده‌اند که یهود مدینه و خیبر، پیش از بعثت هرگاه با دیگران می‌جنگیدند، به نام پیامبر اعظم که در تورات یافته بودند، متوسل می‌شدند و می‌گفتند: «پروردگارا! به حق نبی امّی، از تو می‌خواهیم ما را بر آنها پیروز گردانی» و پیروز می‌شدند. اما وقتی پیامبر مبعوث شد و کتابی که تصدیق کننده تورات و انجیل است آورد، ایمان نیاوردند، زیرا او از بنی اسراییل نبود. (ر.ک: نسابوری، پیشین، ص۲۶۳ و طبری وسیوطی در ذیل آیه فوق).

بنابراین توسل به پیامبر خاتم… و درخواست کمک از آن حضرت، در نزد پیروان ادیان پیشین به تبع هدایات پیامبران الهی امری مسلّم بوده است.

 

۲- توسل به پیامبر در زمان حیات وی

در این بخش نیز روایات بی‌شماری در منابع فرقین آمده است، از آن جمله عثمان بن حنیف روایت می‌کند که مرد نابینایی خدمت پیامبر… رسید و گفت: از خداوند بخواه به من عافیت بخشد. . . آن حضرت به او دستور داد: وضو بگیرد و دو رکعت نماز گذارد، آن‌گاه این دعا را بخواند «اللهمّ انّی أسألک و أتوجّه الیک بنبیک محمّد… نبیّ الرّحمه، یا محمّد انّی أتوجّه بک الی ربّی فی حاجتی لتقضیَ، اللهم شفّعه فیّ؛ بار خدایا! به وسیله نبی تو «محمد» که پیامبر رحمت است، تو را سؤال می‌کنم و به تو رو می‌آورم. ای محمد! به واسطه شما در حاجتم به سوی پروردگارم رو آوردم تا برآورده شود؛ بار خدایا! او را شفیع من قرار دهد». بعد راوی می‌گوید: «ما تا هنوز متفرق نشده بودیم آن مرد وارد شد در حالی که نابینا نبود». (سمهوری، پیشین، ص۱۳۷۲).

علاوه بر علمای اهل سنت، که این روایت را صحیح دانسته‌اند، آیت‌الله سبحانی نیز می‌گوید: «اتقان و صحت سند حدیث جای سخن نیست، حتی ابن‌تیمیه سند آن را صحیح خوانده، رفاعی وهابی که سعی در مخدوش نمودن احادیث جواز توسل دارد، این حدیث را صحیح و مشهور می‌داند». (آیین وهابیت، ص۱۴۸).

حضرت پیامبر… در هنگام وفات فاطمه بنت اسد به حق خود و انبیای پیشین برای او دعا نمود(سمهوری، پیشین، ص۱۳۷)؛ اگر واسطه قرار دادن افراد در نزد خداوند جایز نبود، هرگز آن حضرت خداوند را به حق خود و پیامبران قبلی برای مغفرت مادرش قسم نمی‌داد؛ بنابراین، عمل آن حضرت بهترین دلیل بر جواز توسل می‌باشد.

 

۳- توسل به پیامبر… بعد از رحلت وی

سمهودی به نقل از طبرانی، از عثمان بن حنیف روایت می‌کند که: «مردی برای برآورده شدن نیاز خود، نزد عثمان بن عفان می‌رفت ولی او به خواسته‌اش توجه نمی‌کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: وضو بگیر و در مسجد دو رکعت نماز بخوان بعد این دعا را « اللهم انّی اسألک. . . » (که در صفحه پیش ذکر شد) بخوان آن‌گاه حاجت خود را طلب نما. آن مرد چنین کرد، خواسته‌اش برآورده گردید». (پیشین، ص۱۳۷۲ـ ۱۳۷۳).

سبکی می‌نویسد: «تصحیح این حدیث توسط ترمذی و بیهقی برای حجّیت در جواز توسل به پیامبر اعظم بعد از رحلتش کفایت می‌کند». (سبکی، پیشین).

تذکر این نکته ضروری است که اکثر مسلمانان (فریقین) توسل جستن به پیامبر… را قبل از خلقت و در زمان حیاتش جایز می‌دانند، آن‌چه محل شبهه برخی از متأخرین واقع شده است، جواز توسل به ارواح انبیای الهی و روح مطهر پیامبر اعظم بعد از انتقال از دار دنیا است. آنها بین زمان حیات و بعد ازمرگ دنیایی فرق گذاشته‌اند.

ایشان از یک نکته غفلت نموده‌اند که بر اساس آن‌چه از آیات، روایات و کتاب‌های فلسفی و کلامی به دست می‌آید، اصالت انسان از آن روح اوست؛ توسل و درخواست شفاعت، همه مربوط به جنبه روحی آن حضرت می‌شود.

 

۴- سیره

سیره پیروان ادیان الهی بر جواز توسل به انبیا و اولیا و مقدسات دینی استوار بوده است، در غیر این صورت چنین فراگیر نبود. به خصوص سیره مسلمانان در زمان حیات پیامبر… و پس از رحلتش بر آن جاری بوده است. در جواز استدلال به سیره مسلمین دو امر باید فراهم باشد:

الف ـ اثبات هم‌زمانی سیره با زمان حضور شارع؛

ب ـ اثبات موافقت آن بزرگوار با مضمون این سیره.

برای اثبات امر اول می‌توان به روایات مذکور که به تظافر می‌رسد، استشهاد نمود؛ به علاوه اگر مسئله‌ای مورد ابتلای مردم باشد و خلاف رفتار سیره از واضحات نباشد و در لسان روایات در این باب پرسش و پاسخی دیده نشود، کشف می‌شود که این رفتار خاص در زمان انبیا‰ به خصوص پیامبر خاتم… وجود داشته است، وگرنه یا خلاف آن در نزد مردم از واضحات بود، یا در این مورد پرسش‌های زیادی مطرح می‌شد، و حال آن‌که چنین نیست.

برای اثبات امر دوم، باید از دو «قضیه شرطیه» یاری گرفت که نتیجه آن موافقت شارع با مضمون این سیره می‌باشد:

الف ـ اگر شارع با مضمون آن سیره موافق نبود از متابعت آن منع می‌کرد؛

ب ـ اگرشارع از متابعت آن نهی می‌کرد خبر منع شارع به ما می‌رسید.

نه تنها روایتی بر منع توسل وجود ندارد بلکه روایات زیادی بر جواز (حتی روایت صریح به امر
آن حضرت به توسل به خودش) وجود دارد. این خود گواه بر استقرار سیره و امضای آن توسط
پیامبر… است. از نظر اسلام جواز توسل «سیره» همه پیامبران الهی بوده است، مانند
توسل حضرت آدم به خاتم و توسل برادران یوسف به پدرش یعقوب و توسل ملت‌های پیشین به پیامبرانشان.

بنابراین می‌توان با این چهار دلیل (عقل، آیات، روایات وسیره مسلمانان) بر جواز توسل استدلال نمود.

اشاره گردید که آن‌چه محل شبهه برخی از متأخران واقع گردیده، جواز توسل و درخواست از روح مطهر پیامبر اعظم… و اولیای الهی بعد از انتقال از دار دنیا است.

در این‌جا تنها به بررسی دو سؤال اساسی می‌پردازیم:

۱ـ آیا ارواح انبیا و اولیای الهی در عالم برزخ قادر به انجام درخواست‌های ما است یا نه؟

۲ـ درخواست شفاعت و دعا یا توسّل به ارواح انبیا و اولیا جایز است یا نه؟ دلیل جواز و یا عدم جواز چیست؟

شاید بعضی از شبهات درباره عدم قدرت آن ارواح مطهره ناشی از ناآگاهی از بعد ولایت تکوینی انبیا و اولیای الهی باشد. ولایت تکوینی یک ویژگی اکتسابی برای روح است که به وسیله آن توان انجام خیلی از کارهای فوق قدرت بشری برای او حاصل می‌گردد و می‌تواند در امور تکوینی تصرف نماید. این روح که اصالت از آن اوست بعد از مرگ باقی است، و قادر به انجام درخواست‌های ما می‌باشد.

آیت‌الله سبحانی می‌نویسد: «ولایت تکوینی یک کمال روحی و معنوی است که در سایه عمل به نوامیس و قوانین شرع در درون انسان پدید می‌آید و سرچشمه یک رشته کارهای خارق‌العاده می‌گردد». (اصالت روح، ص۱۹۸).

با توجّه به مطالب گذشته، قدرت روحی زمان حیات دنیایی و بعد آن تفاوتی ندارد [و کسانی که از انبیا و اولیای الهی طلب حاجت می‌کنند اعتقاد دارند که آنان با اراده و مشیت الهی امور را انجام می‌دهند نه به طور مستقل] بدین جهت صحابه نیز عمومیت قدرت را فهمیده بودند؛ از این رو بعد از رحلت پیامبر… برای استغفار بر سر قبر آن حضرت می‌رفتند و با استناد به آیه ۶۴ سوره نساء درخواست مغفرت می‌نمودند.

سبکی می‌نویسد: «به حکم آیه ۶۴ نساء، مسلمانان در حال حاضر نیز می‌توانند از حضرت پیامبر… طلب آمرزش نمایند، زیرا این مقامی است که خداوند به پیامبرش عطا نموده است که با مرگ از بین نمی‌رود؛ یعنی او قادر به اجابت دعا‌ها و خواسته‌های ما می‌باشد، همان‌گونه که صحابه و تابعین چنین عمل می‌کردند». (سبکی، پیشین، ص۳۰۲).

امّا پاسخ سؤال دوم: بیان گردید که اکثر مسلمانان [تا قرن هفتم] آن امور را جایز می‌دانستند و بخشی از ادله آنها نیز ذکر گردید.

اما کسانی که جایز نمی‌دانند، از جمله ابن‌تیمیه، مبنای واحدی برای عدم جواز ندارند؛ از این رو گاهی ادعای اجماع صحابه و تابعین بر عدم جواز آن امور از روح پیامبر… و گاهی هم ادعای بدعت آن امور را می‌کنند.

امّا اجماع: ابن‌تیمیه می‌نویسد: «خطاب میت در قبر یا خطاب غایب به این‌که از خداوند برایم چیزی بخواه، یا برایم در نزد خدا شفاعت کن، یا از خدا بخواه تا بر دشمنم غالب شوم، یا خواستن بخشش از خداوند و. . . مخالف اجماع صحابه و تابعین است؛ آنها بعد از رحلت پیامبر چنین درخواست‌هایی نکرده‌اند! و أئمه مسلمین درکتاب‌های خود ذکر نکرده‌اند!» (ر.ک: ابن تیمیه، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۱۴۹).

این سخن از دو جهت قابل نقض می‌باشد، زیرا اولاً: چنین اجماع و اتفاقی وجود ندارد؛ ثانیاً: درکتاب‌های خود اهل سنت فراوان آمده است که صحابه به قبر پیامبر… متوسل می‌‌شدند و از آن حضرت درخواست‌های معنوی و مادی می‌نمودند.

همان‌گونه که ذکر شد، قرطبی در ذیل آیه ۶۴ نساء از ابوصادق از حضرت علی† نقل می‌کند که مرد اعرابی بعد از سه روز از دفن پیامبر… به قبر آن جناب متوسل شد و درخواست استغفار در نزد خداوند نمود و از قبر ندا آمد که خداوند تو را بخشید.

ابن کثیر می‌نویسد: «آیه شریفه گناهکاران را ارشاد می‌کند تا با توسّل به رسول خدا از ایشان بخواهند که در نزد خداوند برای آنها استغفار نماید، آن حضرت برای آنان طلب مغفرت می‌کند، خداوند نیز به وسیله پیامبرش توبه آنان را قبول کرده و آنها را مورد رحمت و مغفرت قرار می‌دهد». سپس روایتی را شبیه روایت قرطبی از توسل جستن اعرابی به قبر پیامبر… نقل می‌کند. (ابن کثیر دمشقی، ۱۳۸۹ق، ج۲، ص۳۲۸ـ۳۲۹).

با توجّه به مطالب گذشته، چنین اجماعی وجود ندارد و در بسیاری از کتاب‌های معتبر فریقین دعا و توسل و درخواست شفاعت از ارواح انبیا و اولیای الهی توسط صحابه ذکر گردیده است.

گاهی نیز از راه بدعت، بر حرمت درخواست از ارواح انبیا و اولیای الهی استدلال نموده‌اند، اما در نحوه تبیین آن دوگانگی دیده می‌شود.

امّا ادعای بدعت: ابن‌تیمیه می‌نویسد: «خطاب ملائکه، انبیا و صالحان در حال غیبت یا بعد از مرگ مانند شرک مشرکان، بدعتی از جانب مسلمانان است که خدا به آنها اجازه نداده است، زیرا خواندن انبیا در حال غیبت و بعد از مردن و سؤال و استغاثه به آنها و طلب شفاعت از آنان امور در دین است که خداوند جعل نکرده است و هیچ امامی از مسلمانان به آن دستور نداده است.» (ر.ک: مجموع الفتاوی، ص۱۴۹).

و نیز می‌نویسد: «انبیای پیشین، این امور را مشروع نمی‌دانستند، هیچ صحابی و مسلمانی و ائمه اربعه، در مشکلاتشان از انبیا کمک نخواسته‌اند. بنابراین درخواست شفاعت، توسل و دعا به وسیله انبیا نه واجب است نه مستحب و هر امر جدیدی که واجب یا مستحب نباشد به اتفاق مسلمانان بدعت است! (ر.ک: پشین، ص۱۵۰ـ۱۵۱).

درکتاب‌هایی که در ردّ بر این عقاید نوشته شده، به تفصیل مسئله شرک و بدعت بررسی شده است؛ خلاصه بدعت عبارت است از افزودن امور در دین، که پایه و اساسی در کتاب و سنّت ندارد و بدین جهت بدعت گفته شده که گوینده و نسبت‌دهنده آن، از پیش خود آن را ساخته است. (ر.ک: طریحی، ۱۳۶۲ش، ج۴، ص۲۹۸ـ۲۹۹).

«البدعه ادخال ما لیس من الدین فی الدین ولایحتاج تحریمها الی دلیل خاص لحکم العقل بعدم جواز الزیاده علی احکام الله تعالی ولاتنقیص منها. . . ؛ بدعت عبارت است از داخل نمودن چیزی که از دین نیست در دین. و حرمت آن به دلیل خاص نیاز ندارد، زیرا عقل حکم می‌کند به این‌که زیاد و کم نمودن احکام خداوند جایز نیست.» (امین عاملی، بی‌تا، ص۹۸).

حرمت این قسم را همه قبول دارند، اما آن‌چه مورد بررسی و د‌قت می‌باشد تشخیص مصداق بدعت از غیر بدعت است. منشأ اشتباه ممکن است امور مختلفی باشد؛ گاهی خطای در دلیل موجب می‌شود که چیزی را از دین بدانند، در حالی که از دین نمی‌باشد؛ یا به جهت اعتمادی که به کسی دارند، اموری را به پیروی از آن شخص جزء دین بدانند و حال آن‌که او خود بدعت‌گذار بوده است، یا این‌که گمان دارند که باید نص خاصی وارد شود و در غیر آن صورت بدعت خواهد بود، و حال آن‌که از عمومات و اطلاقات می‌توان آن را به دست آورد.

اموری مانند درخواست شفاعت و دعا و توسّل، هم نص خاص دارد و هم از عمومات ادله و اطلاقات آنها و سیره اصحاب به دست می‌آید، پس آن امور مصداق بدعت نمی‌باشد.

سمهوری می‌نویسد: «استغاثه و طلب شفاعت به‌وسیله نبی به سوی پروردگار از اموری است که پیامبران الهی انجام می‌دادند و سیره‌ سلف صالح نیز بر جواز آن بوده، چه قبل از خلقت پیامبر چه در زمان حیات چه در برزخ چه در قیامت». (سمهوری، پیشین، ج۴، ص۱۳۷۱).

وی قضیه پیامبر… در هنگام دفن فاطمه بنت اسد و دعا برای او با وسیله قرار دادن حق خود و پیامبران پیشین و نیز داستان عثمان بن حنیف را نقل می‌کند که به مرد نیازمند کیفیت توسّل به پیغمبر… و واسطه قراردادن او را در نزد خداوند یاد داده است. وی این عمل عثمان و بقیّه صحابه را به خاطر اعلمیت آنها دلیل بر جواز می‌داند. (ر.ک: پشین، ۱۳۷۳).

بنابراین، امور فوق، در نزد صحابه در زمان حیات پیامبر… جایز بوده و خود آن حضرت به آن عمل نموده (در دفن فاطمه بنت اسد) و نیز به آن دستور داده (روایت مرد نابینا) و صحابه هم جواز را بعد از رحلت آن حضرت فهمیده بودند (مسئله عثمان بن حنیف) پس شبهه بدعت نیز به هیچ وجه درست نیست. برخی شبهات دیگر نیز مطرح شده که به خاطر کم اهمیت بودن، از ذکر آنها خودداری شده است.

 

منابع و مآخذ

۱ـ آلوسی، سید محمود، روح المعانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، بی‌تا.

۲ـ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحکیم بن عبدالسلام، مجموع الفتاوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج۱، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.

۳ـ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، دارالفکر، بیروت، ج۲، چاپ دوم، ۱۳۸۹ق.

۴ـ ازهری، محمد بن احمد، معجم تهذیب اللغه، دار المعرفه، بیروت، ج۴، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

۵ـ اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.

۶ـ امین عاملی، سید محسن، کشف الاتیاب، بی‌نا، چاپ پنجم، بی‌تا.

۷ـ حسینی، سید نورالله، احقاق الحق، مکتبه آیت الله المرعشی، ج ۱۸٫

۸ـ رازی، محمد بن عمر(فخرالدین)، التفسیر الکبیر، المکتبه التوفیقیه، قاهره، ج۱۱، بی‌تا.

۹ـ زمخشری محمود بن عمر، الکشّاف عن حقایق التنزیل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، چاپ دوم، ۱۴۲۱ق.

۱۰ـ زینی دحلان، سید احمد، الدررالسنیه، به نقل از آیین وهابیت، جعفرسبحانی، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۴ش.

۱۱ـ سبکی، تقی‌الدین السبکی، شفاء السقام، المعجم العقایدی.

۱۲ـ سمهوری، علی بن احمد، وفاء الوفاء، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۳ـ۴، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ش.

۱۳ـ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران، ج۲، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش.

۱۴ـ عمید، حسن، فرهنگ عمید، امیرکبیر، تهران، ج۱، چاپ سوم، ۱۳۶۰ق.

۱۵ـ فرناطی، محمدبن احمدبن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، دار الارقم، بیروت، ج۱، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

۱۶ـ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۵و۶، ۱۴۰۵ش.

۱۷ـ نیسابوری، ابی عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، دار المعرفه، بیروت، ج ۲٫

 

[۱]ـ محقق و نویسنده.

[۲]ـ منظور از اهل سنت در این مقام معنای اصطلاحی رایج آن است، که در گروه‌بندی مذهبی ناظر به گرایش خاص مشهور به «سنی» می‌باشد.

[۳]ـ «ولمّا جاءهم کتاب من عندالله مصدق لّما معهم وکانوا من قبل یستفتحون علی الّذین کفروا فلمّا جاءهم مّا عرفوا کفروا به فلعنه الله علی الکافرین».

 

۳ نظر

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

رفتن به نوار ابزار