تازه ها
خانه »» اخبار جهان اسلام »» کیفیت و چگونگی صلوات بر پیامبر اعظم(ص) نزد فریقین

کیفیت و چگونگی صلوات بر پیامبر اعظم(ص) نزد فریقین

چکیده

انگیزه ایجاد همسویی مسلمانان بر محور پیامبر خدا(ص) و ائمه(ع) از یک سو، و بیان گوشه ای هرچند اندک ازعظمت آن حضرت نزد مسلمانان از سوی دیگر، این نوشته را بر آن داشت تا پس از مفهوم شناسی واژه «صلوات»، نخست نظر قرآن را در مورد صلوات جویا شود و آن گاه تجلی گاه فرمان قرآن را به طور جزئی تر، از دیدگاه مذاهب اسلامی، پژوهش کند. نتیجه این تأمل آن است که: همه صاحب نظران امامیه جز برخی، صلوات را در تشهد نمازها، خطبه های جمعه و نماز میت واجب دانسته اند و از میان مذاهب اهل سنت، شافعیها و حنابله صلوات بر محمد(ص) را در موارد یاد شده فرض و واجب شمرده اند، در حالی که حنفیه و مالکیها در همه موارد حکم به استحباب و سنت آن می کنند.

واژه های کلیدی: صلوات بر محمد، فرض، واجب، مستحب، سنت، آل.
مقدمه

سطوری که در پیش رو دارید، تحت عنوان «کیفیت و چگونگی صلوات بر محمد(ص) ازدیدگاه فریقین»، با بهره گیری از منابع دو طرف، دیدگاههای اهل سنت و تشیع را در مورد نحوه و چگونگی صلوات بر محمد(ص) به تصویر کشیده است.

انگیزه ای که این قلم را به این پژوهش وادار نموده است، نخست بررسی آرا و نظریات دو دسته ازمسلمانانی است که نمایندگی همه پیروان اسلام را به عهده دارند، با این هدف که چنین پژوهشها و کاوشهایی بتواند میان آنان همسویی ایجاد کند و قلبهای دلدادگان به آن حضرت را به هم نزدیک و نزدیک تر سازد. دیگر اینکه قدمی باشد هرچند اندک و کوتاه، در بیان گوشه ای از فضایل و عظمت آن پیام آور خدا، تا قطره ای باشد که دریایی از اظهار و ابراز محبتها و علاقه مندیهای پیروان او را تشکیل دهد و با خروشندگی هرچه بیشتر پاسخی باشد به توهینها و تهمتهای دنیای غرب درباره شخصیت جاودانه آن پیامبر خدا.[۱]

در این پژوهش، پس از «مفهوم شناسی»، «دیدگاه قرآن» را در این مورد جویا می شویم، آن گاه «وجوب» و «عدم وجوب» صلوات بر محمد(ص) را از منظر مذاهب اسلامی بررسی می کنیم و سپس کیفیت و نحوه صلوات، وانگهی آثار و فوائد صلوات برمحمد و آل او را منعکس می سازیم.

مفهوم شناسی

ازآنجا که واژه «صلوات» هم از نظر شکلی و ریشه ای و هم از نظر آوایی و تلفظ همانند واژه «صلاه» است که یکی از ارکان دین اسلام، یعنی عبادتی است دارای رکوع و سجود، قیام و قعود و ذکر…، ایجاب می کند نخست با مفهوم و ماهیت این کلمه آشنا گردیم، به ویژه که این واژه در منابع حدیثی و دینی به یک شکل یعنی «صلاه» ثبت و نوشته می شود و فعل گذشته «صلّی» و آینده «یصلّی» و امر حاضر «صلّوا»ی آن هیچ تفاوتی با کلماتی که بیانگر عبادت متعارف است، ندارد؛ هرچند که صلوات خود، نوعی عبادت محسوب می گردد!
مفهوم لغوی

«صلوات» کلمه ای است جمع، که معمولاً در روایات و کاربردهای متعارف زبان عربی به شکل «الصلاه» به کار می رود. الف کلمه «صلاه» بدل از «واو» در جمع آن یعنی «الصلوات» است و تثنیه آن «صلوان» می آید.[۲]

معنای جامع واژه «صلاه» یا «الصلاه» عبارت است از «انعطاف». چیزی که هست، این معنای جامع به خاطر اختلاف مواردی که به آن نسبت داده می شود، مختلف می گردد. از این رو «صلاه» از خدا به معنای رحمت، و «صلواه» از ملائکه به معنای استغفار، و صلوات مردم، دعا خواهد بود.[۳] در این مورد معنای توجه خاص و تمایل ویژه خدا و فرشتگان و مؤمنان را به رسول خدا(ص) می رساند.

«راغب» در توضیح این واژه می گوید: «صلاه» به نظر بسیاری از اهل لغت به معنای دعا، تبریک و تمجید است. از این رو، وقتی گفته می شود: «صلیت علیه» معنای «دعا کردم برای او» و «پاکیزه کردم» را می دهد. صلات خداوند برای مسلمین، در حقیقت به این معناست که خداوند آنها را پاکیزه می کند. صلوات ملائکه نیز دعا و استغفار است.[۴]

در کتابهای تفسیری نیز، صلوات خداوند بر بندگان را، رحمت و برکت، صلوات فرشتگان را به استغفار برای آنان و صلوات مؤمنان را به دعا تفسیر و تبیین کرده اند. برخی نیز صلوات ملائکه را به دعا و صلوات مؤمنین را به استغفار معنا نموده اند.[۵] سیوطی در تفسیر خود، ضمن نقل روایتی از ابن عباس، می گوید:

صلوات خدا بر نبی(ص)، یعنی مغفرت و بخشش او، زیرا خداوند صلوات نمی فرستد، بلکه می بخشد، اما صلوات مردم بر رسول(ص)، یعنی استغفار و طلب بخشش برای او.[۶]

به هرحال، از مجموع آنچه اشاره شد، این نتیجه به دست خواهد آمد، که «صلاه» درلغت به معنای انعطاف است، انعطاف از خدا یا از ملائکه یا از مؤمنین. اگر صلوات بر محمد(ص) را از سوی خداوند لحاظ کنیم، توجه و تمایل خاص خداوند است به وی به وسیله رحمتش، و البته نه هر رحمتی بلکه رحمت خاص و مطلق و بی نهایت. صلوات فرشتگان به آن حضرت نیز انعطاف و توجه و ارادت ویژه ایشان است به آن جناب به اینکه او را پاکیزه بدارند و برایش استغفار کنند. صلوات مؤمنان به آن حضرت کامل ترین و ماندگارترین توجه آنها به وسیله درخواست رحمت برای اوست. همین مفهوم بلند به گونه ای از بیان مرحوم علامه طباطبایی استفاده می شود.[۷]

صلوات در اصطلاح

در اصطلاح فقهی و حدیثی «صلاه» یا «صلوات» عبارت است از: در خواست و طلب درود و ثنا و رحمت و کرامت همراه با تضرع و زاری، برای پیامبر خدا محمدبن عبدالله (ص)و آل طاهرین او؛ چنان که مرحوم فیض کاشانی می گوید:

معنای صلوات خدا بر نبی(ص) افاضه کردن انواع کرامات و الطاف و نعمتها بر اوست، اما صلوات ما و فرشتگان: فهو سؤال و ابتهال فی طلب تلک الکرامات و رغبه فی افاضتها علیه.[۸]

و این معنا را مؤمنان در قالب الفاظ و جملات مأثور می گنجانند و در پیشگاه خداوند عرضه می دارند، و آن عبارت است از «اللهم صل علی محمد و آل (علی آل) محمد». می توان گفت: این درخواست، یک حقیقت شرعی و غیر قابل تغییر است که از زبان خود رسول الله الاعظم(ص) بازگو گردیده است و این درخواست بلند و تابناک را درچارچوب جملات یاد شده، در پاسخ به پرسش مسلمانان صدر اسلام، نسبت به دستور خدا، به آنان تعلیم و آموزش داده است؛ چنان که ارباب حدیث این روایت را به سند خود از ابی مسعود انصاری این گونه نقل می کنند:

ما در حالی که در مجلس سعدبن عباده بودیم، رسول خدا(ص) وارد شد و در جمع ما نشست. سعد ازآن حضرت پرسید: یا رسول الله! خداوند ما را مأمور کرده که برتو صلوات بفرستیم! چگونه برتو صلوات بفرستیم؟ (فکیف نصّلی علیک؟) حضرت اندکی ساکت ماند، گویا اصلاً از او سؤالی نشده است، سپس فرمود: قولوا: «الّلهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید، والسلام کما علمتم».[۹]

از این روایت چنین برداشت می شود که اولاً مسلمانان از سوی خدا دستور داشته اند که بر نبی اسلام(ص) صلوات بفرستند. ثانیاً آنان کیفیت اظهار آن را نمی دانستند، و وقتی نحوه آن را از رسول خدا(ص) می پرسند، حضرت با سکوتش گویا منتظر فرمان خدا بوده است، و آن گاه که فرمان را در این مورد دریافت می کند، پاسخ سؤال کننده را در قالب تعلیم و آموزش می دهد.

قرآن و صلوات

در قرآن کریم، حداقل دو آیه به چشم می خورد که این معنا را به طور صریح بازگو نموده است، و هر دو آیه درسوره احزاب قرار دارد. یکی از آن دو، آیه ۴۳ این سوره است که صلوات و درود خدا و فرشتگانش را برای همه مؤمنان گوشزد می کند و می فرماید:

او کسی است که بر شما درود و رحمت می فرستد و فرشتگان او نیز برای شما تقاضای رحمت می کنند تا شما را ازظلمات (جهل و شرک و گناه) به سوی نور (ایمان و تقوا) رهنمون گردد؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است.[۱۰]

دیگری آیه۵۶ این سوره است که علاوه بر صلوات خدا و فرشتگان، به مؤمنان نیز دستور می دهد که بر نبی مکرم اسلام(ص)، صلوات و درود بفرستد:

خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.

قرطبی در شأن نزول این دو آیه به نقل از ابن عباس می گوید: وقتی آیه۵۶ فرو فرستاده شد، مهاجران و انصار گفتند: یا رسول الله! این آیه مخصوص شماست و برای ما هیچ بهره ای ندارد! آن گاه آیه ۴۳ این سوره نازل گشت.[۱۱]

بسیاری ازروایات که درمنابع روایی و تفسیری امامیه و اهل سنت، در کیفیت، فضیلت و آثار صلوات بر رسول خدا(ص) نقل شده، مربوط به تفسیر و تبیین آیه شریفه است؛ گویا پس از نزول این آیه مسلمانان بارها از پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) نحوه و شیوه فرستادن صلوات بر آن حضرت را جویا شده اند و طبیعی است که آن حضرت همانند دهها مسئله دیگر به سؤال کنندگان پاسخ گفته است. روایاتی که به آنها اشاره خواهد شد، گزارشهایی ازسؤالها و پاسخهای آن جناب است. از جمله در حدیثی که در اکثر منابع اهل سنت منعکس شده است، سؤال کننده می پرسد: «امرنا ان نصّلی و نسلّم علیک؟ اماالسلام فقد عرفناه فکیف نصلّی… .»[۱۲] حضرت پاسخ می دهد: «قولوا الّلهم صّل علی محمد و آل محمد…» بنابراین بسیار روشن است که هم سؤال و هم پاسخ، مربوط به آیه شریفه است؛ زیرا همان طوری که در آیه «صلاه» و «سلام» مطرح شده، در روایات نیز همان دو عنوان مورد تأکید قرار گرفته است. گذشته از آن در روایات تصریح می کند که: ما از طرف خدا مأمور شده ایم! پس چگونه صلوات بفرستیم؟! درنتیجه، هیچ تردیدی نیست که صلوات بر محمد و آل او پیشینه و ریشه قرآنی دارد، آن هم در قالب فرمان و خطاب.

وجوب صلوات و عدم آن نزد فریقین

از آنجا که صلوات بر محمد(ص) یک دستور قرآنی و فرمان خدا، در قالب آیه شریفه خطاب به امت اسلامی است، مذاهب اسلامی با توجه به برداشتهای فقهی خود، بازتابهای متفاوتی در برابر این قضیه داشته اند. از این رو، در این بخش، نخست دیدگاه فقهی پیروان اهل البیت(ع) و سپس نظر و رأی اهل سنت را درلزوم صلوات و عدم آن جویا می شویم و بررسی می کنیم که آیا این دستور فقط در حال نماز باید عملی گردد یا در غیر نماز هم وقتی اسم مبارک پیامبر خدا(ص) شنیده می شود، یا خود شخص آن را به کار می برد، باید انجام شود.

الف) صلوات درتشهد نماز
ا. الف) وجوب و رأی مشهور امامیه

نظر مشهور امامیه این است که صلوات بر محمد و آل او، در تشهدهای نماز، واجب و ضروری است و در این جهت، مشهورترین فقهای شیعه از گذشته های دور تاکنون هیچ تردیدی ندارند و همگان بر آن تأکید می ورزند، به گونه ای که اگر کسی به طور عمدی صلوات بر آن حضرت را ترک کند و نادیده بگیرد، نماز چنین شخصی باطل است و باید آن را اعاده نماید. شیخ مفید،[۱۳] سیدمرتضی،[۱۴] شیخ طوسی،[۱۵] ابن ادریس حلی،[۱۶] زین الدین ابی علی الحسن بن ابی طالب معروف به فاضل،[۱۷] علامه حلی،[۱۸] جمال الدین احمدبن فهد الحلی،[۱۹] شهید ثانی،[۲۰] فاضل هندی،[۲۱] علامه نراقی،[۲۲] الشیخ محمد حسن نجفی[۲۳] و فقهای معاصر،[۲۴] همه صلوات بر محمد و آل آن حضرت را درتشهد نماز، واجب دانسته و آن را مسئله ای مورد اجماع قلمداد کرده اند.
دیدگاه غیر مشهور

از میان فقهای نامدار امامیه، شیخ صدوق درمورد صلوات بر محمد و آل او، در تشهد نماز، نه در کتاب من لایحضره الفقیه[۲۵] و نه در المقنع و نه در کتاب شریف امالی مجلس۹۳[۲۶] صریحاً ابراز عقیده نمی کند، و این عدم موضع گیری شفاف وی باعث شده که برخی ازفقهای دیگر، از یک سو این برداشت را داشته باشند که او صلوات بر محمد و آل محمد را واجب نمی داند، و از دیگر سو، رفتار صدوق منشأ و سرآغاز این نظر در میان امامیه شده است که صلوات درتشهد واجب نیست. از این رو، فقهایی که رأی صریح به وجوب صلوات نمی دهند، همه پس ازشیخ صدوق اند و عمل او را ملاک و معیار قرارداده و موضع گیری خود را به عمل صدوق مستند و مستدل ساخته اند.

صا حب جواهر، بعد از اینکه می گوید: به هر حال، امکان دارد همه فقهای شیعه در واجب بودن صلوات بر محمد(ص) و آل محمد، در تشهد نماز، اتفاق نظر داشته باشند، فرمایش شیخ صدوق را این گونه تصحیح می کند:

اولاً به احتمال قوی، ذکر نکردن صلوات در کتاب من لایحضره الفقیه بدان جهت بوده است که صلوات بر محمد و آل او، پس ازنام پیامبرخدا(ص) (اشهد ان محمداً…) معروف بوده و تردیدی درآن وجود نداشته است. از این رو منافات ندارد که پس از مشهور بودن مسئله، بگوید: «ویجزی فی التشهّد الشهادتان والصّلاه..». ثانیاً در نسخه ای که از من لایحضره الفقیه در دسترس من است، صلوات بر محمد(ص) را جزء تشهد و ملحق به آن می داند، و مؤید قطعی این سخن ما، این است که شیخ صدوق هنگام بیان احکام تشهد اول و دوم، به روایاتی که مشتمل بر صلوات بر محمد است اشاره می کند، و این خود گواه است که او هم صلوات را واجب می داند. ثالثاً با قطع نظر از آنچه گفته شد، مخالفت صدوق هیچ ضرری به اجماع فقهای امامیه نمی زند.[۲۷]

نتیجه اینکه با توجه به آنچه در مورد دیدگاه غیرمشهور مطرح شد، مرحوم صدوق، همان گونه که ملاحظه نمودید، در هیچ یک از کتابهایش به طور شفاف و آشکار نگفته است که صلوات بر محمد و آل او، در تشهد واجب نیست. تنها چیزی که در بیان صدوق به چشم می خورد و برخی از فقهای پس از وی عمل صدوق را معیار قرار داده اند، این است که صلوات بر محمد را ذکر نکرده است. طبیعی است که ذکر نکردن، دلیل آن نیست که وی عقیده به وجوب صلوات نداشته است. شاید جو حاکم بر زمان آن مرحوم چنان اقتضا داشته که مصلحت را در ذکر همان مقدار می دانسته است. گذشته از آن، به نظر می رسد، مسئله صلوات بر محمد و آل محمد، آن قدر معروف و مسلّم بوده است که اصلاً نیاز به سؤال نداشته تا پاسخی از سوی امام(ع) دریافت نمایند و مرحوم صدوق بر اساس آن شهرت و مسلّم بودن قضیه، آن را ذکر ننموده است.

علاوه بر اجماع اکثر قریب به اتفاق فقهای شیعه، همان گونه که عنوان شد، برخی از علمای اهل سنت نیز صلوات را یکی از اجزای واجب تشهد می دانند. روایات فراوان نیز وجوب صلوات بر محمد(ص) و آل محمد را به گونه ای واضح اثبات می کند، که در بخشهای بعدی اشاره خواهد شد. از این روست که به این دیدگاه (غیرمشهور) در عرصه استدلال و استنباط فقهی عملاً هیچ توجهی نشده و تنها به عنوان یک رأی مخالف مشهور، یادآوری گردیده است.

در نتیجه می توان گفت: از دیدگاه پیروان اهل البیت(ع) به اتفاق آرا، صلوات بر محمد و آل محمد(ص) در تشهد نماز، واجب و ضروری است، به گونه ای که اگر از روی عمد آن را نیاورد، باید نماز را اعاده کند.
۲٫ الف) دیدگاه اهل سنت

از آنجا که صلوات بر محمد(ص) مبنای وحیانی و قرآنی دارد، این دسته از مسلمانان قهراً نتوانسته اند از این مسئله چشم پوشی نمایند؛ از این رو، بحث صلوات بر محمد در منابع تفسیری و حدیثی آنان، به مناسبت آیه شریفه ۵۶ سوره احزاب، به طور وسیع انعکاس یافته است. اما در اینکه آیا به این فرمان قرآن، به دیده الزام و وجوب نگریسته اند یا نه، آرا و نظریات عالمان و اندیشمندان آنان، آشفته و پراکنده است. ولی در این بخش سعی خواهد شد فشرده دیدگاههای آنان با حفظ امانت مطرح شود. اما پیش از آن اشاره به چند نکته اساسی و کاربردی، لازم و ضروری است:

۱ـ۲: مفهوم اصطلاح «فرض» و «واجب» و…: یکی از مواردی که در فهم هرچه بیشتر گزاره های فقهی و متون استدلالی مذاهب اهل سنت و مذهب امامیه دخالت اساسی دارد، شناخت اصطلاحات به کار رفته در این عرصه است؛ زیرا نه تنها مقصود یک اصطلاح نزد اهل سنت با آنچه در فقه شیعه به کار رفته متفاوت است، که میان مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در برخی از اصطلاحات، تفاوت دیدگاه وجود دارد. از این رو، ضرورت ایجاب می کند که واژه های کلیدی، چون: فرض، واجب، مندوب و… به قدر نیاز توضیح داده شود.

فرض

واژه فرض در لغت به معنای قطع و بریدن است، و دراصطلاح فقهی مذاهب اهل سنت به معنای عملی است که با انجام آن، ثواب و پاداش نصیب انجام دهنده اش می شود و در صورت ترک آن، ترک کننده اش عقاب می گردد. معمولاً آن را مساوی و مرادف واژه «رکن» در فقه شیعه می دانند،[۲۸] و رکن و فرض یک معنا را می رسانند. رکن به معنای جزوی از عمل عبادی است که بدون آن عمل مورد نظر، تحقق پیدا نمی کند. از این رو، «فرائض نماز» آن اجزایی است که نماز بدون آنها ایجاد نمی شود.[۲۹] لذا می توان گفت: اصطلاح «فرض» در فقه اهل سنت همان رکنی است که در فقه شیعه مورد نظر است، یعنی جزئی که اگر به طور عمدی و یا سهوی، کم و زیاد گردد، نماز باطل است. از میان مذاهب اهل سنت، شافعی و مالکی اتفاق نظر دارند در اینکه «فرض» و «واجب» جز در باب حج[۳۰] به یک معناست. در فقه پیروان اهل البیت(ع) اصطلاح فرض و واجب در همه ابواب فقه مفهوم واحد را می رساند؛[۳۱] یعنی ترک عمدی جزء مفروض (واجب) بطلان عمل و عقاب را در پی دارد، ولی چنانچه از روی فراموشی ترک گردد، موجب، بطلان عمل نحواهد شد و در مواردی با سجده سهو جبران می گردد. ولی «فرض» و «رکن» در فقه شیعه به یک مفهوم نیست، بلکه هر رکنی فرض و واجب است، ولی هر فرض رکن نخواهد بود (عام و خاص مطلق).[۳۲] واجب

ازدیدگاه اهل سنت حنفی، «سنت» بر دو قسم است: نخست سنت مؤکده که اصطلاح «واجب» را برای آن به کار می برند که معمولاً در رتبه بعد از «فرض» قرار دارد. به عبارت دیگر، واجب چیزی است که با دلیل ثابت شده است. در عرصه عمل، واجب همان حکم فرض را دارد، اما در اعتقاد چنین نیست و از آن به «فرض عملی» در برابر«فرض عملی و اعتقادی» تعبیر می کنند. مفهوم آن این است که انجامش پاداش و ترکش عقاب دارد؛ بدین معنا که اگر نمازگزار به طور عمدی آن را ترک گفت، واجب است نماز را اعاده کند، ولی اگر اعاده نکرد، نمازی که خوانده صحیح است، هرچند معصیت کار است. اما اگر سهواً آن را ترک نمود، واجب است بعد از سلام، با سجده سهو آن را جبران کند؛[۳۳] حنبلیها همانند حنفیها، واجبات را در مرتبه بعد از فرض می دانند، با این تفاوت که ترک واجب از روی عمد و علم، به هر صورت موجب بطلان عبادت می گردد، ولی ترک سهوی آن باعث باطل شدن نماز نمی شود و با سجده سهو جبران پذیر است.[۳۴] قسم دوم از سنت، سنت غیر مؤکده است که از آن به «مندوب» و «مستحب» یاد می کنند، که انجامش ثواب و پاداش دارد و ترکش باعث عقاب نمی گردد.[۳۵]

مندوب و مستحب و…

اصطلاحات «مندوب»، «مستحب»، «سنت» و «تطوع» نزد مذاهب امامیه، شافعی و حنبلی، الفاظ مشترک و مترادف اند و یک معنا را می رسانند، و آن عملی است که انجامش ثواب دارد ولی ترکش عقاب و گناه محسوب نمی گردد. حنبلیها و شیعه، سنت و مستحب را به مؤکده و غیر مؤکده تقسیم می کنند، ولی شافعیها آن را به «سنت عین» و «کفایه» قسمت می سازند.[۳۶] اما از دید مالکیها، «سنت» آن است که شارع مقدس آن را خواسته و روی آن تأکید کرده و آن را عظیم شمرده، ولی دلیلی بر وجوب آن در دست نیست و از نظر حکم شرعی انجامش پاداش دارد ولی ترکش عقاب ندارد. مستحب و مندوب از منظر این مذهب آن است که شارع آن را خواسته، ولی تأکید روی آن ندارد.[۳۷]

۲ـ۲:صلوات فرض: برخی بلکه اکثرعالمان و اندیشمندان اهل سنت، صلوات بر محمد(ص) را بر فرد فرد مسلمانان فرض و واجب می شمارند. با جرأت می توان گفت با توجه به آیه شریفه (۵۶احزاب) و انبوه روایات گزارش شده توسط خود آنان، کسی را نمی توان یافت که این معنا را انکار کرده و صلوات بر آن حضرت را واجب ندانسته باشد؛ ولی اختلاف و تفاوت آرا در چگونگی و مقدار آن است؛ زمخشری با طرح این پرسش که: صلوات بر رسول الله(ص) واجب است یا مستحب، آن را واجب می داند، ولی می گوید اختلاف در کیفیت وجوب آن است؛ برخی آن را بر اساس این حدیث از رسول الله(ص): «فمن ذکرتٌ عنده فلم یصّل علیّ فدخل النار فابعده الله»، هر زمانی که اسم مبارک او برده شود، صلوات را واجب می دانند، برخی در هر مجلسی یک بار واجب می شمارند، هرچند که اسم آن حضرت تکرار گردد و برخی دیگر نیز آن را در طول عمر یک بار واجب می دانند. ولی خود زمخشری گزینه دوم یعنی وجوب صلوات در هر حال را اختیار می کند و آن را مقتضای احتیاط و مفهوم روایات قلمداد می نماید؛[۳۸] قرطبی در تفسیرش[۳۹] و شوکانی مفسر دیگر اهل سنت[۴۰] نیز همین نظر را دارند.

بنابراین، از آنچه عنوان گشت این نتیجه به دست می آید که: با توجه به آیه شریفه ۵۶ سوره احزاب و روایات فراوان، به طور کلی صلوات بر محمد(ص) از منظر عالمان اهل سنت واجب است، هرچند که درکیفیت و مقدار آن، (یک بار در عمر و…) آرا، متفاوت و پراکنده می شود.

۳ـ ۲: صلوات درنماز، و دو نگاه کلی: اما اگر دیدگاه عالمان اهل سنت را در مورد به صلوات بر محمد(ص) درتشهد نماز جویا شویم، به دو نگرش دست می یابیم؛ نخست اینکه صلوات بر محمد(ص) در تشهد نماز، فرض و واجب است. نگاه دوم استحباب است. نویسنده تفسیر الثمرات الیانعه وقتی برداشتها و اقوال اندیشمندان اهل سنت از آیه شریفه را شرح می دهد، می گوید: در مسئله چند قول وجود دارد:

۱٫ ابوحنیفه: «امر» و دستور در آیه (صلواعلیه) امر ندبی است نه امر وجوبی. او دیدگاههای دیگر را تحت عنوان وجوب و فرض می آورد که در حقیقت همان نگاه وجوب است.

۲٫ شافعیها: صلوات در نماز، فرض است، همان گونه که صلوات بر پیامبر خدا در خطبه نماز جمعه واجب است.

۳٫ طحطاوی: در عمر، یک بار صلوات بر رسول الله واجب است؛ زیرا «امر» بدون دلیل تکرار نمی شود.

۴٫ مسلم: بر اساس این روایت (من ذکرتٌ عنده فلم یصلّ علیّ فدخل النار فابعده الله) هرگاه نام مبارک رسول الله(ص) برده شود، صلوات بر او واجب است.[۴۱]

این دو نگاه کلی، درهمه کتابهای تفسیری، حدیثی و فقهی اهل سنت به گونه ای به چشم می خورد. برای اینکه به طور شفاف و بیشتر به آرای مذاهب چهارگانه مشهور اهل سنت آشنا گردیم، ایجاب می کند که دیدگاه و نظر هرکدام از فقهای آنان را سراغ بگیریم:

۳٫ الف) مذاهب چهارگانه اهل سنت
مذهب امام شافعی (وجوب)

از آنجا که مذاهب اهل سنت هم در فرض و واجب بودن اصل تشهد نماز اختلاف نظر دارند، برخی تنها تشهد آخر نماز را فرض، برخی واجب و برخی سنت می دانند، و هم در کیفیت و مقدار آن اختلاف دارند، طبعاً صلوات بر محمد(ص) همان سرنوشت را پیدا خواهد کرد. از این رو، امام شافعی، رئیس مذهب اهل سنت شافعی، یکی از کسانی است که صلوات بر محمد(ص) را در تشهد آخر نماز، فرض و واجب می داند.[۴۲] وی نه تنها صلوات را بر مقلدان خود فرض می شمارد که بر همه مسلمانان واجب و الزام می دارد و می گوید: بر هر مسلمانی که فرائض بر او واجب شده، لازم است که تشهد و صلوات را یاد بگیرد. بنابراین کسی که نماز به پا دارد ولی در آن صلوات بر نبی نداشته باشد، هرچند تشهد را به نیکوترین وجه انجام دهد، و یا تشهد نداشته باشد، هرچند صلوات بر محمد(ص) را بیاورد، نمازش باطل است و باید آن را دوباره بخواند![۴۳] نووی با نقل این روایت «لما روت عایشه(رض): ان النبی(ص) قال: لایقبل الله الصلاه الا بطهور و بالصلاه علیّ»[۴۴] می گوید: «فالصّلاه علی النبی فی التشهد الاخر فرض، بلا خلاف عندنا.»[۴۵]

نخستین دلیل امام شافعی بر وجوب صلوات آیه۵۶ از سوره احزاب است.[۴۶] فخر رازی آن را دلیل بر حقانیت شافعی می داند.[۴۷] دومین دلیل امام شافعی، روایتهای «کعب بن عجره»،[۴۸] «ابوسعید الخدری»،[۴۹] «ابوحمید الساعدی»،[۵۰] و «ابی مسعود انصاری»[۵۱] است که ابن کثیر پس از نقل آنها می گوید: به خاطر همین روایات شافعی (رحمه الله) رأی داده است بر اینکه: بر هر نمازگزار واجب است که بر رسول الله در تشهد آخر نماز، صلوات بفرستد و سرانجام اگر کسی آن را انجام ندهد نمازش صحیح نخواهد بود.[۵۲]

آن گاه توضیح می دهد که: برخی بر امام شافعی ایراد گرفته اند که وی شرط صحت نماز را صلوات بر محمد(ص) دانسته است و او در این نظر تنهاست و بر خلاف شافعی ادعای اجماع کرده اند. سپس پاسخ می دهد که: اولاً ادعای اجماع این ایراد گیرنده حاکی از عدم احاطه علمی او به مسئله است، در حالی که ما روایاتی را نقل کردیم که وجوب صلوات را مسلّم می سازد. ثانیاً خداوند در آیه شریفه به صلوات دستور می دهد. ثالثاً توضیح دهنده این احادیث جماعتی از صحابه، چون ابن مسعود، ابوسعید الخدری، جابربن عبدالله انصاری؛ و از تابعان شعبی، ابوجعفر الباقر، و مقاتل بن حیان اند، و دیدگاه شافعی هم همین است که در وجوب صلوات هیچ اختلافی نیست و در میان اصحاب شافعی هم اختلافی در این مسئله وجود ندارد.[۵۳] شوکانی نیز در کتابش بعد از نقل روایات یاد شده و صحیح شمردن آنها می گوید: با این روایات بر وجوب صلوات بعد از تشهد، استدلال شده است و افرادی همچون عمر(رض) پسرش عبدالله، ابن مسعود، جابربن زید، شعبی، محمدبن کعب القرظی، ابوجعفر الباقر و الهادی، شافعی، احمدبن حنبل و اسحق بن المواز، همه همین دیدگاه وجوب صلوات را برگزیده اند، و قاضی ابوبکربن عربی نیز همین نظر را دارد.[۵۴]

سرانجام، ابن کثیر در توضیح خود، نگرش شافعی را این گونه ابراز می دارد: «شافعی (رحمه الله) که صلوات را واجب می داند، هدفش این است که بگوید: صلوات، هم از نگاه علمای سلف و هم از نظر علمای خلف، واجب است و بر خلاف این نظر وی در این مسئله هیچ اجماعی، چه در گذشته و چه اکنون، وجود ندارد.[۵۵] اشعار زیر از امام شافعی در وصف پیامبر و خاندان او نقل شده است:

یـا اهـل بیت رسول الله حّبـکم

کفاکـم من عظیـم القـدر انّکم

فـرض من الله فی القـرآن انـزله

مـن لایصلِّ علیکم لاصلاه له[۵۶]

مذهب امام حنبل (وجوب)

امام احمد بن حنبل، نیز صلوات بر محمد(ص) را در تشهد دوم، واجب و فرض می داند.[۵۷] هرچند در کتابها از امام حنبل دو نظر نقل شده است، ولی شواهدی به چشم می خورد که ایشان از فتوای نخست خود (یعنی عدم وجوب) برگشته است. ازجمله ابوزرعه دمشقی می گوید: ابتدا از اینکه شافعی فتوا به عدم وجوب صلوات داده بود هراسناک بودم، ولی سپس روشن شد که او صلوات را واجب می داند و دلیلش روایت کعب بن عجره است.[۵۸] ابن قدامه مقدسی،[۵۹] قاضی ابویعلی[۶۰] و سلیمان بن مرداوی،[۶۱] نیز همین عقیده را دارند که وی از فتوای نخستش برگشته است و آن را صحیح می شمارند. بنابراین، نتیجه این خواهد شد که امام احمد بن حنبل نیز همانند شیعه امامیه و شافعی، صلوات بر محمد(ص) را واجب می داند، با این تفاوت که شیعه آن را در تشهد اول و دوم و در همه نمازهای واجب و مستحب، لازم و واجب می شمارد.
مذهب حنفی و مالکی

دو مذهب حنفی و مالکی، صلوات بر محمد(ص) را «سنت» می شمارند.[۶۲] در کتاب الفتاوی الهندیه صلوات بر رسول الله(ص) را در باب تشهد نماز، تحت عنوان سنت و آداب نماز می آورد: «…فاذا فرغ من التشهد یصلّی علی النبی(ص)». سرخسی در کتاب المبسوط صلوات بر محمد(ص) بعد ازتشهد را از ارکان نماز نمی شمارد. مسعود کاشانی الحنفی در کتاب بدائع الصنایع می آورد: صلوات در تشهد نزد ما (احناف) فرض نیست، بلکه سنت و مستحب است.[۶۳] ماوردی می نویسد: ابوحنیفه و مالک و سایر فقها (جز شافعی و حنبلی) صلوات بر محمد(ص) را سنت می دانند نه واجب و دلیلشان این نقل ابن مسعود است که گفته: هنگامی که رسول خدا(ص) تشهد را تعلیم می داد، از صلوات چیزی نفرمود. متن داستان به نقل از ابن مسعود چنین است: «قال(ص) له: فاذا قضیتَ هذا فقد قضیتَ صلاتَک، فان شئتَ ان تقم فقم وان شأت تقعد فاقعد.»[۶۴]

بعضی از فقها و اندیشمندان اسلامی، دلیلی را که ابوحنیفه به آن استناد کرده، یعنی داستان ابن مسعود را غیر قابل قبول و مردود می شمارند. از جمله علامه حلی از فقهای شیعه، آن داستان را این گونه توجیه می کند: این داستان یا حمل می شود بر اینکه نماز، در شرف تمام شدن است (یعنی صلوات و سلام می خواهد) نه اینکه نماز با تشهد تمام می گردد، یا اینکه این داستان ابن مسعود، قبل از تشریع شدن صلوات بر محمد(ص) بوده است.[۶۵] امام شافعی نیز استدلال ابوحنیفه و مالک را مبنی بر عدم وجوب صلوات مبتنی بر داستان ابن مسعود، از دو نگاه مردود می داند: نخست اینکه گزارشگران و روات روایت را به این صورت: «فان شئت ان تقعد فاقعد…» ادراج و مخلوط کرده اند (لذا قابل اعتماد نیست)، و دوم اینکه بر فرض که رسول الله(ص) همان طوری که نقل شده، فرموده باشد، ولی این معنا بر زمانی حمل می شود که هنوز تشهد و صلوات بر آن حضرت فرض (تشریع) نشده است.[۶۶] در جای دیگر نیز سخن آنها زاید بر فرض قرآن دانسته می شود.[۶۷]

نتیجه اینکه با نگاه کلی به روایاتی که در باب تشهد در منابع اهل سنت نقل و گزارش شده است، می توان گفت: اعتراض و اشکال اندیشمندان اسلامی (علامه حلی، شافعی) بر امام ابوحنیفه و مالک وارد است، زیرا تا آنجا که امکان کاوش در منابع قابل دسترس وجود داشت، این دو گرایش (حنفی و مالکی) به روایات کعب بن عجره، ابوسعید الخدری و… و از همه مهم تر به آیه شریفه ۵۶ احزاب، استناد و توجه کافی نکرده اند، درحالی که پایه و اساس این بحث، نخست آیه شریفه وانگهی روایات است، و تردیدی نیست که از نظر عالمان اهل سنت روایت کعب ضمن اینکه سندش صحیح است، وجوب صلوات را بیان می دارد، و چنانچه اشکال شافعی و دیگران بر ابوحنیفه وارد باشد، فرجام مطلب این خواهد شد که همه مذاهب اسلامی در وجوب صلوات بر محمد(ص) در تشهد نماز همسو و هم نظر خواهند شد.

ب) صلوات و خطبه های جمعه و…
۱٫ ب) دیدگاه امامیه در خطبه های جمعه و…

اگر نگوییم همه فقهای شیعه، اکثر نزدیک به اتفاق، رأی و نظرشان بر این استوار است که یکی از اجزای واجب در خطبه های نماز جمعه، صلوات بر محمد و آل محمد است. آنان چهار عنصر اصلی یعنی «حمد و ستایش خدا» «صلوات بر محمد و آل او» «وعظ و توصیه به تقوا» و «قرائت سوره ای کوچک از قرآن» را شرط اصلی و در عین حال حداقل خطبه های نماز به شمار می آورند. شاید بتوان گفت این روایت شریف از امام صادق(ع) شالوده این نظر باشد که می فرماید: «در خطبه دوم بعد ازحمد خدا، صلوات بر محمد(ص) و ائمه می فرستید و برای مردان و زنان مؤمن طلب غفران می نمایید.»[۶۸]

نماز میت: فقهای شیعه،[۶۹] جز محقق حلی در شرایع که معتقد به استحباب است،[۷۰] همه، صلوات بر محمد و آل محمد را در نماز میت (جنازه) پس از تکبیر دوم واجب می شمارند. کمترین صلوات «اللهم صل علی محمد و آل محمد» است، ولی بهتر است این جملات بر زبان آورده شود: «الّلهم صل علی محمد و آل محمد، و بارک علی محمد و آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، کافضل ما صلیت و بارکت و ترحّمت علی ابراهیم و آل ابراهیم، انک حمید مجید، و صلّ علی جمیع الانبیاء والمرسلین.»[۷۱] ۲٫ ب) اهل سنت و صلوات در خطبه جمعه و…

هر چند آرای مذاهب چهارگانه اهل سنت، در این مورد بسیار پراکنده و آشفته است، ولی به نظر می رسد تا این مقدار همه مذاهب توافق دارند که پنج «رکن»[۷۲]، یا «فرض»،[۷۳] یا «امر»،[۷۴] در خطبه های جمعه وجود دارد و از جمله آنها صلوات بر محمد(ص)است. ولی در لزوم و وجوب یا استحباب آن تفاوت دیدگاهها فراوان مشاهده می شود. از این رو، امام شافعی،[۷۵] الماوردی،[۷۶] الشیخ منصوربن ادریس بهوتی،[۷۷] نووی در المجموع،[۷۸] امام احمد بن حنبل[۷۹] و عبدالعزیز الملییاری الهندی،[۸۰] همه صلوات فرستادن بر محمد(ص) را در خطبه های جمعه فرض می شمارند.

گروه دیگری از عالمان اهل سنت هرچند برخی مانند مذهب حنفی خطبه در نماز جمعه را فرض می دانند و آن را با یک حمد و یا سبحان الله و لا اله الا الله، قابل تحقق می پندارند، ولی صلوات بر محمد(ص) را جز مستحبات آن قلمداد می نمایند.[۸۱] بعضی اصل خطبه و صلوات را سنت می دانند و صلوات را جز مستحبات خطبه هم می آورند.[۸۲]

نماز جنازه: نماز جنازه یا میت از نظر همه مسلمانان فرض و واجب است، ولی در کیفیت آن اختلاف نظرهایی وجود دارد. اما به هر حال، گروه کثیری از عالمان اهل سنت، از جمله شافعی و حنبلیها نماز جنازه را مرکب از چند چیز می دانند که برخی از آنها به عنوان رکن و پاره ای به عنوان شرط تعبیر می نمایند.[۸۳] و صلوات بر نبی (ص) را پس از تکبیر دوم رکن و فرض می دانند و نماز جنازه را بدون صلوات باطل می شمارند.[۸۴] و کمترین مقدار صلوات «اللهم صل علی محمد» است،[۸۵] و نیکوترین آن این است که بعد از تکبیر دوم بگوید: «الحمد لله و الثناء وهو علی کل شیء قدیر، اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت و رحمت و بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید.»[۸۶]

اما امامان حنفی و مالکی صلوات بر محمد را در نماز جنازه فرض یا رکن نمی دانند، بلکه امام حنفی صلوات را پس از تکبیر دوم، سنت، ولی امام مالک آن را بعد از هر تکبیر و قبل از دعا مندوب و مستحب می شمارند.[۸۷] بنابراین نتیجه این خواهد شد که صلوات بر محمد(ص) در نماز جنازه به نحوی مورد قبول همه فقها و عالمان جهان اسلام است، با این تفاوت که اکثر مذاهب اسلامی آن را واجب و فرض می شمارند و عده دیگر آن را سنت و یا مستحب می پندارند.
ج) صلوات هنگام شنیدن نام مبارک رسول الله(ص)

اکنون زمان آن فرا رسیده است که ببینیم هنگام شنیدن و یا زمان به کار بردن اسم مبارک رسول الله(ص)، صلوات بر او از منظر مذاهب اسلامی چه حکمی دارد و آیا واجب است یا مستحب.
دیدگاه امامیه

از پیروان امامیه و اهل البیت(ع) علامه حلی،[۸۸] و فخرالمحققین صلوات بر محمد و آل محمد را در غیر نماز مستحب می شمارند.[۸۹] علامه نراقی ضمن اینکه می گوید استحباب صلوات مشهور است مدعی است که در کتابهایی چون ناصریات، خلاف، معتبر، منتهی و تذکره بر استحباب صلوات و نه وجوب آن اجماع شده است. آن گاه نظر خود را این گونه ابراز می دارد:

شکی نیست که روایات به طور مطلق حکم صلوات را بیان می کند، ولی نمی شود بر خلاف اجماع فقها رأی به وجوب صلوات داد. از این رو، احتیاط آن است که در هر حالی صلوات بر محمد و آل او ترک نشود.[۹۰]

فقهای معاصر همچون صاحب عروه، مرحوم خویی،[۹۱] صاحبان مهذب الاحکام[۹۲] و منهاج الصالحین[۹۳] هنگام شنیدن اسم یا کنیه یا لقب حضرت(ص) حتی با ضمیر، صلوات را، ولو هنگام خواندن نماز باشد، مستحب مؤکد می شمارند و برخی آن را فوری می دانند.
دیدگاه اهل سنت

در میان صاحب نظران اهل سنت چهره هایی به چشم می خورد که صلوات بر محمد(ص) را در حالاتی غیر از نماز، مستحب یا سنت می دانند. قرطبی می گوید: در حالات دیگر (غیر نماز) صلوات واجب و از سنن مؤکده است که نباید ترک و مورد غفلت واقع گردد مگر از انسانهایی که خیری در آنها نباشد.[۹۴] شوکانی می آورد: اگر کسی اسم رسول خدا(ص) را بشنود و صلوات نفرستد، در احادیث به صراحت مورد مذمت قرار گرفته است.[۹۵]

آنچه اشاره شد، منعکس کننده دیدگاههای صاحب نظران و عالمان مذاهب اسلامی بود. و روشن شد که همگان هنگام شنیدن و یا به کار بردن اسم مبارک رسول خدا(ص)، کمترین وظیفه یک مسلمان را استحباب صلوات بر او دانسته اند. در مقابل، جمعی از عالمان مسلمان صلوات بر محمد(ص) را حتی در غیر نماز واجب و فرض می دانند؛ از دانشمندان اهل سنت، زمخشری[۹۶] و مؤلف تفسیر الثمرات الیانعه[۹۷] صلوات بر محمد(ص) را در غیر حالت نماز واجب می دانند، هرچند که در نحوه آن اختلاف نظر وجود دارد. طحاوی می گوید: «کلّما ذکر او سمع اسمه(ص) تجب» (صلوات واجب است). رأی ایشان این گونه مستدل گردیده است که سبب و علت وجوب صلوات، ذکر (به کاربردن نام حضرت) یا شنیدن نام رسول خدا(ص) است، و این حکم (وجوب) با تکرار شدن سبب و علت، تکرار می شود، همان گونه که نماز، روزه و دیگر عبادتها با تکرار شدن علت خود تکرار می گردند.[۹۸]

از میان عالمان و فرهیختگان امامیه نیز برخی از چهره ها چون صاحب حدائق (به نقل از صدوق)، فیض کاشانی، صالح مازندرانی،[۹۹] فاضل مقداد[۱۰۰] و شیخ بهایی،[۱۰۱] معتقدند که صلوات بر محمد و آل محمد(ص) هنگام شنیدن نام مبارک او واجب است.
چگونگی صلوات بر محمد(ص)

در چگونگی صلوات بر محمد(ص) میان شیعه و سنی اندک تفاوتی به چشم می خورد و این خود، ایجاب می کند که دیدگاههای هرکدام جداگانه مورد بررسی قرار گیرد؛ باشد که به سهولت به آرای دو طرف آشنایی حاصل گردد.
الف) دیدگاه امامیه

درکیفیت و نحوه صلوات بر محمد و آل محمد(ص) همه فقهای شیعه در سایه روایاتی که از اهل بیت(ع) رسیده است، اتفاق نظر دارند که مقدار واجب و کمترین آن «اللهم صل علی محمد و آل محمد» است. آنان بر این نکته تأکید دارند که آوردن «آل» پس از نام رسول خدا ضروری و الزامی است. مرحوم شیخ طوسی همین جمله را از امام ابی جعفر(ع) نقل می کند و آن را جمله ذکر صلوات می داند.[۱۰۲] اما بهترین و شایسته ترین صلوات را این ذکر می شمارد: «الّلهم صل علی محمد و آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، و تحّنن علی محمد و آل محمد، کافضل ماصلیت وبارکت و ترحمت و تحنّنت علی ابراهیم وآل ابراهیم، انک حمید مجید.»[۱۰۳] ب) دیدگاه اهل سنت

برای اطلاع بیشتر و بررسی دقیق تر آرای صاحب نظران اهل سنت ضروری است که به سه نکته اساسی اشاره شود تا هم رسالت این قلم بر آورده گردد و هم چنان که باید نظریات این دسته از مسلمانان، در این عرصه منعکس گردد.
۱٫ ب) کیفیت صلوات در منابع اهل سنت

به نظر می رسد موضوع صلوات بر محمد(ص) از موضوعاتی است که بیشترین و محکم ترین روایات را به خود اختصاص داده است. به ویژه اگر این روایات را با توجه به آیه شریفه ۵۶ احزاب در نظر بگیریم، می شود گفت صلوات بر محمد(ص) از روشن ترین مسائل فرعی اسلام قلمداد می شود. در این بخش جهت اختصار به چند نمونه از آنها بسنده می گردد:

۱/۱٫ ب) روایت کعب بن عجره: بخاری در صحیح خود از ابی لیلا و او از کعب بن عجره نقل می کند: «قیل یا رسول الله! اما السلام علیک فقد عرفناه، فکیف الصلاه علیک، قال(ص) قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلّیت علی آل ابراهیم، انک حمید، مجید، اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید.»[۱۰۴]

۲/۱٫ ب) روایت ابی سعید الخدری: همچنین بخاری به سند خود از ابی سعید الخدری داستان را این گونه نقل می کند: «قلنا یا رسول الله! هذا التسلیم، فکیف نصلّی علیک؟ قال: قولوا اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک، کما صلیت علی آل ابراهیم، و بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی آل ابراهیم.»[۱۰۵]

۳/۱٫ ب) حدیث ابوحمید الساعدی: باز بخاری از ابوحمید الساعدی چنین نقل می کند: «انهم قالوا: یا رسول الله! فکیف نصلی علیک؟ قال: قولوا: اللهم صل علی محمد و ازواجه و ذریته، کما صلیت علی آل ابراهیم، و بارک علی محمد و ازواجه و ذریته، کما بارکت علی آل ابراهیم، انک حمید مجید.»[۱۰۶] ۲٫ ب) صلوات ناقص

دومین تذکر درباره چگونگی صلوات بر محمد(ص) این است که آوردن کلمه«آل» به دنبال اسم مبارک رسول الله(ص) از نظر مذاهب اسلامی چه حکمی دارد. آیا ذکر آن ضروری است یا نه؟ و در صورت نیاوردن آن آیا صلوات بر محمد(ص) یک صلوات کامل است یا ناقص؟ نکات زیر برای پاسخ به این سؤال ضروری است:

۱/۲٫ ب) امامیه و ضرورت آوردن«آل»: از دیدگاه پیروان اهل البیت(ع) نه تنها آوردن کلمه «آل» پس از نام مبارک رسول خدا(ص) ضروری و از مسلّمات این مذهب است که آمدن آن با مفهوم مشخصی که دارد، یگانه شعار و علامت پر افتخار پیروان اهل البیت(ع) است.[۱۰۷] روایات نیز دراین مورد ساکت نمانده و ضمیمه نمودن «آل» را ضروری دانسته اند: ابی القداح از ابی عبدالله(ع) نقل می کند که روزی امام(ع) از صاحب خانه شنید که می گفت: «اللهم صل علی محمد». امام(ع) به وی فرمود: «یاعبدالله لاتبترها، لاتظلمنا حقنا، قل: اللهم صل علی محمد و اهل بیته.»[۱۰۸] ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه که با انگیزه خاص تدوین شده است، می آورد: رسول خدا(ص) فرمود: «لاتصلوا علی صلاه البتراء، فقالوا: و ماالصلاه البتراء؟ فقال: تقولون: اللهم صل علی محمد، تمسکون، بل قولوا: اللهم صل علی محمد و آل محمد.»[۱۰۹]

۲/۲٫ ب) آوردن «آل» در موضعگیری اهل سنت: موضع اهل سنت در این مورد دو گونه انعکاس یافته است. عده ای آوردن«آل» را ضروری می شمارند و عده دیگر ضمیمه کردن آن را واجب نمی دانند؛ البته نه اینکه ضمیمه کردن «آل» را جایز ندانند بلکه آوردن آن را واجب نمی شمارند؛ از این رو، این دو گرایش در کتابهای فقهی و غیر فقهی آنان همچون المهذّب فی فقه الشافعی،[۱۱۰] الثمرات الیانعه،[۱۱۱] شعب الایمان[۱۱۲] و المغنی[۱۱۳] به تصویر کشیده شده است.

در پایان این بخش حدیث مفصّلی را که عالم و مفسر اهل سنت یعنی زمخشری از رسول خدا نقل می کند، یادآور می شویم و تحلیل و بررسی آن را به خوانندگان عزیز واگذار می کنیم. جریر بن عبدالله البجلی می گوید:

سمعت رسول الله(ص) یقول: من مات علی حب آل محمد مات شهیداً، ألا ومن مات علی حب آل محمد، مات مغفوراً له، ألا ومن مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا و من مات علی حب آل محمد، مات مؤمناً مستکمل الایمان، ألا ومن مات علی حب آل محمد، فتح الله له قبره بابان الی الجنه، ألا ومن مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکه الرحمه، ألا و من مات علی حب آل محمد، مات علی السنه و الجماعه، ألا ومن مات علی بغض آل محمد، جاء یوم القیامه مکتوباً بین عینیه آیس من رحمه الله، وألا من مات علی بغض آل محمد، مات کافراً، و من مات علی بغض آل محمد، لم یشم رائحه الجنه.[۱۱۴] «آل» چه کسانی اند؟

از دیدگاه شیعه امامیه «آل محمد» همان«اهل البیت» به معنای اخص که عبارت اند از: اصحاب کساء (رسول الله، علی و فاطمه و حسنین(ع))، آنان که به اتفاق همه مسلمین آیه تطهیر«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرًا[۱۱۵] در شأن آنان فرو فرستاده شد. بر اساس روایاتی از رسول خدا(ص)، نه امام از نسل پاک امام حسین(ع) جزو اهل بیت پیامبر خدا(ص) محسوب می شوند.[۱۱۶]

اما دیدگاه دانشمندان اهل سنت در این عرصه، هر چند بسیار پراکنده و مشوش است، ولی در عین حال، در اینکه «آل محمد» یا «اهل البیت» جز همان کسانی هستند که آیه شریفه تطهیر در وصف آنان نازل گشته، اتفاق نظر دارند. گرچه آنان کسانی دیگر را هم جز اهل البیت می شمارند، لکن با توجه به روایاتی که در این باره از خود آنان نقل شده، اهل البیت(ع) نمی توانند کسانی جز اصحاب کساء باشند. ترمذی،[۱۱۷] طبری،[۱۱۸] مؤلف کتاب ذخائرالعقبی[۱۱۹] و احمد بن حجر،[۱۲۰] همه این روایت ام سلمه را به عبارتهای مختلف در شأن نزول آیه تطهیر نقل نموده اند که: پیامبر خدا(ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را زیر عبایش قرار داد و فرمود: «اللهم هؤلاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً. قالت ام سلمه: و أنا معهم یا نبی الله؟ قال: انت علی مکانک و انت الی خیر.» بنابراین از دیدگاه اهل سنت نیز «اهل البیت» به معنای اخص و اصطلاح قرآن که در صلوات همین معنا مراد است، عبارت اند از: رسول خدا(ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع).

۳ـ ب) صلوات درعرصه عمل

سومین نکته در کیفیت صلوات بر محمد(ص) این است که آنچه تا کنون عنوان شد، مباحث نظری مسئله بود. اما در این مورد که در میدان عمل کدام دسته از مسلمانان به فرمان خدا (صلوا علیه) و سفارشهای پیامبر خدا(ص) به صلوات بر محمد(ص) پای بند است باید گفت: شیعیان و پیروان اهل البیت(ع) به حق به این سنت پسندیده و ارزشمند پای بندند و هیچ گاه با شنیدن نام پیامبر گرامی خود، صلوات بر او و آل طاهرین او را بی جهت ترک نمی گویند، و حتی بسیاری از اهل دیانت و ذکر، صلوات بر محمد و آل محمد را به عنوان ذکر دائمی و مستمر بر زبان جاری می سازند و یا آن را «نذر» می کنند، و از این رهگذر، آثار و فوائد آن را با دل و جان خود لمس می نمایند و طعم آن را می چشند.

ولی در میان مسلمانان اهل سنت، تا آنجا که در مساجد، نمازهای جمعه، اعیاد و مجامع عمومی که جمعیت سنی خالص باشد مشاهده می شود، کمتر اتفاق افتاده است که هنگام به میان آمدن نام مبارک رسول خدا(ص) صلوات بر او، حتی همان صلوات ناقص، را با صدا بدرقه راه آن پیامبر رحمت نمایند؛ منتها کاری که انجام می دهند این است که به نشانه احترام سرشان را پایین می برند و احیاناً جمله «صلی الله علیه و سلم» را آهسته بر زبان می آورند؛ همان گونه که در کتابهای خود نیز بعد از اسم مبارک رسول خدا(ص) جمله «صلی الله علیه و سلم» را می نویسند. البته در خطبه های جمعه، به ویژه در خطبه دوم، قریب به این عبارتها را قرائت می کنند: «الحمدلله، نحمده و نستعینه، و نعوذ بالله من شرور انفسنا، من یهدی الله فلا مضلّ له، و من یضلل فلا هادی له، و اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمداً عبده و رسوله.»[۱۲۱]

آثار و فوائد ذکر صلوات

صلوات و درود بر آن پیامبرخدا، نه تنها پیوندی عمیق و ناگسستنی میان او و پیروان اوست، بلکه آثار و فواید این دنیایی و آن دنیایی فراوانی برای آن ذکر شده است. برای حسن ختام به نمونه هایی از آن فواید اشاره می گردد:

۱٫ بخشش گناهان: غفران و بخشش گناهان، یکی از آثار صلوات است. امام علی بن موسی(ع) می فرماید: کسی که توان چیزی را ندارد که با آن گناهانش را بپوشاند، باید فراوان بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد؛ زیرا صلوات گناهان را نابود می کند.[۱۲۲] همچنین وقتی از امام صادق(ع) سؤال شد که ثواب صلوات چیست، فرمود: خارج شدن از گناه، سوگند به خدا چنان خواهد بود که گویا تازه از مادر متولد گردیده است.[۱۲۳]

۲٫ بر آورده شدن حاجات: مرحوم کلینی به سند خود از معاویه بن عمار، وی از ابی عبدالله(ع) نقل می کند: کسی که صد مرتبه بگوید: «یا رب صل علی محمد وآل محمد» خداوند صد حاجت او را بر آورده می سازد؛ سی حاجت وی را در دنیا و باقی آن را در آخرت.[۱۲۴]

۳٫ اجابت دعا: از مهم ترین آثار صلوات، به اجابت رسیدن دعاهاست. مرحوم کلینی در اصول کافی از هشام بن سالم و وی از ابی عبدالله(ع) حکایت می کند که فرمود: دعاها همواره پشت حجابها باقی می ماند، مگر اینکه بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده شود.[۱۲۵]

۴٫ صلوات چاشنی دعا: چه بسیارند انسانهایی که دعا می کنند، ولی دعای آنان در پیشگاه خداوند به اجابت نمی رسد. شاید یکی از علتهایش این باشد که دعاها را با صلوات بر محمد و آل محمد، نمی آرایند؛ چون ابن کثیر عالم اهل سنت، روایتی را که ابوداود آن را صحیح می داند، به این صورت نقل می کند: روزی رسول خدا(ص) شنید (دید) که مردی در نمازش (پس از نمازش) دعا می کند ولی نه خدا را به عظمت یاد می کند و نه بر محمد صلوات می فرستد، به او و دیگران فرمود: هنگامی که یکی از شما می خواهد نماز به پا دارد، (بعد از نماز) نخست خداوند را به عظمت و ثنا یاد کند، سپس بر نبی او صلوات بفرستد، آن گاه هرچه می خواهد دعا نماید.[۱۲۶]

۵٫ زینت مجلس: یکی دیگر از فواید صلوات این است که صلوات زینت و آرایش مجالس است، سیوطی با سندی که به عایشه منتهی می گردد، می گوید: «زینوا مجالسکم بالصلاه علی النبی(ص).»[۱۲۷]

۶٫ حسرت بر مجلس بی صلوات: یکی از پیامدهای بی اعتنایی به صلوات، آه و حسرت است. ابوسعید الخدری به نقل از رسول الله(ص) می گوید: در مجلس هر گروهی که در آن صلوات بر من وجود نداشته باشد، بر اهل آن جز حسرت و آه نخواهد بود، و آن گاه که وارد بهشت می گردند هیچ ثوابی برای خود نمی بینند.[۱۲۸] در همین مضمون از امام صادق(ع) نقل شده که رسول خدا(ص) فرمود: «ما من قوم اجتمعوا فی مجلس فلم یذکروا اسم الله عزوجل و لم یصلوا علیّ بینهم الا کان ذلک المجلس حسره و وبالاً علیهم.»[۱۲۹]

۷٫ بخل ورزی: یکی از دلایل صلوات نفرستادن بر محمد و آل محمد، بخل ورزی است. سیوطی از حسین بن علی(ع) می آورد که رسول خدا فرمود: بخیل کسی است که اسم من نزد او برده شود، ولی صلوات نفرستد.[۱۳۰] در جای دیگر این روایت این گونه آمده است: «البخیل کل البخیل الذی اذا ذکرتُ عنده لم یصلّ علیّ.»[۱۳۱]

۸٫ ستم ورزی: مرحوم کلینی به اسناد خود از ابی عبدالله(ع) چنین نقل می کند: پدرم از مردی شنید که می گفت: «اللهم صل علی محمد» (بدون آل). حضرت(ع) به او فرمود: ای بنده خدا! صلوات را ناتمام و ناقص رها نکن، (لاتبترها)، بر ما ستم روا مدار، (حق ما را ضایع مساز)، بگو: «اللهم صل علی محمد و اهل بیته.»[۱۳۲]

بنابراین، صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ع)، آثار و برکات فراوانی به ارمغان می آورد. آنچه در این بخش عنوان شد، نمونه هایی بود از مجموعه فوائد و آثاری که برای صلوات کامل، در منابع اهل سنت و شیعه ذکر شده است. تشنگان برای اطلاع بیشتر به منابع اسلامی از جمله وسائل الشیعه مراجعه کنند.

نتیجه گیری

با توجه به آیه شریفه ۵۶ سوره احزاب و روایات فراوانی که در منابع فریقین بازگو گردیده، در نگاه کلی همه مذاهب اسلامی به نحوی صلوات بر محمد(ص) را واجب می دانند، با این توضیح که برخی آن را در عمر یک بار، بعضی در هر مجلس یک بار و بسیاری همواره آن را ضروری و واجب می شمارند و نمی توان کسی را یافت که در برتری و فضیلت صلوات تردید داشته باشد!

اما درنگاه جزئی تر، و در عرصه عمل به عنوان تکلیف شرعی، اکثر قریب به اتفاق شیعیان امامیه، صلوات بر محمد و آل محمد(ص) را در «تشهدهای نماز» و «خطبه های جمعه» و «نماز میت» جز تکالیف شرعی و واجب می شمارند و هنگام شنیدن و یا گفتن نام مبارک آن حضرت، صلوات بر او و آل او را جز برخی که واجب می دانند، همگان مستحب اکید می پندارند. از میان مذاهب اهل سنت، شافعیها و حنابله صلوات بر محمد را در تشهد آخر نماز، فرض و در خطبه های جمعه و نماز جنازه واجب دانسته اند. دو گرایش دیگر فقهی، یعنی احناف و مالکیها، هرچند آن را در طول عمر یک بار واجب می شمارند، ولی در تشهد نمازها و خطبه های جمعه و نماز جنازه حکم به استحباب و سنت بودن آن نموده اند؛ اگر چه جز برخی، همه مذاهب اهل سنت هنگام شنیدن و یا به کار بردن نام مبارک آن حضرت، صلوات بر او را مستحب و دارای ارزش والا و ذکر به شمار می آورند.

در چگونگی وکیفیت صلوات، پیروان اهل البیت(ع) اتفاق نظر دارند که کمترین صلوات، جمله «اللهم صل علی محمد وآل محمد» است و بیشتر از آن را نیکو و شایسته به حساب آورده اند. اما مسلمانان اهل سنت برخلاف روایاتی که چگونگی صلوات را بازگو می کنند، در عمل کمترین آن را صلوات ناقص «اللهم صل علی محمد» و مانند آن (بدون آل) سفارش کرده اند، در حالی که چنین صلواتی بر اساس روایات خودشان ناقص و ابتر محسوب گردیده است. اما از جهت نظری همگان، جمله «اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد» (با آوردن علی بر آل) را صیغه صلوات بر محمد(ص) دانسته اند.

اما اینکه مقصود از «آل» و یا «اهل البیت(ع)» چه کسانی اند؟ از نظر امامیه بدون هیچ تردیدی، اصحاب کساء و نه امام از نسل پاک حسین بن علی(ع) آل و اهل البیت پیامبرند. از نگاه اهل سنت هرچند در این عرصه دیدگاههای متفاوت وجود دارد، ولی آنان در اینکه اصحاب کساء (محمد، علی و فاطمه و حسنین(ع)) اهل البیت پیامبرند، هیچ تردیدی ندارند و روایاتی فراوانی در این باره گزارش شده است.

پی نوشتها:

۱٫ اشاره به توهین روزنامه های غربی از جمله روزنامه دانمارکی در سال ۱۳۸۵ش.

۲٫ الفراهیدی، ابی عبدالرحمن الخلیل بن احمد(۱۰۰ـ ۱۷۵ق)، کتاب العین، تحقیق الدکتور مهدی المحزومی و…، بیروت، الاولی، مؤسسه الاعلمی ۱۴۰۸ق، ج۷، ص۳۵۳(ماده صلی)، ۱۹۸۸م.

۳٫ طباطبایی، علّامه محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، چ اول، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۶۷ش، ج۱۶، ص۴۹۳٫

۴٫ الاصفهانی، راغب(م ح۴۲۵ق)، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، ط الثالثه، دارالقلم، ۱۴۲۴ق ـ ۱۳۸۳ش، ص۴۹۰٫

۵٫ الکاشانی، المولی محمد محسن الملقب با فیض الکاشانی(م۱۰۹۱ق)، تفسیرالصافی، بیروت، ط الثانیه، مؤسسه الاعلمی۱۴۰۱ق ـ۲۰۰۱م، ج ،ص۳۶۵؛ القرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد القرطبی(م۶۷۱ق) الجامع للاحکام القرآن، مقدمه الشیخ خلیل محیی الدین المیس مفتی الازهر لبنان، ضبط و مراجعه بالاصل، جمیل عطّار، تخریج الاحادیث، الشیخ عرفان العشا، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ق ـ ۱۹۹۹م، ج۱۳، ص۱۴۶؛ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن(م۹۱۱ق)، الدّرالمنثور فی تفسیر الماثور، بیروت، ط الاولی، دارالکتب العلمیه۱۴۲۱ق ـ۲۰۰۰م، ج۵، ص۴۰۵؛ الرازی، فخری الدّین محمّدبن عمربن الحسین الشافعی(۵۴۴ـ۶۰۴ق)، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، تحقیق و تعلیق، هانی الحاج عماد زکی البارودی، قاهره المکتبه التوفیقیه، بی تا، ج۲۵، ص۱۸۷٫

۶٫ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الدّرالمنثور فی تفسیر الماثور، ج۵، ص۴۰۶٫

۷٫ طباطبایی، علّامه محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۹۳ و ص۵۰۷٫

۸٫ المولی محمدمحسن الکاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین،۱۴۰۶ق، ج۹، ص۱۵۱۳٫

۹٫ البیهقی، ابی بکراحمدبن الحسین(۴۸۵ق)، السنن الکبری(نسخه جدیده محقّقه)، بیروت، دارالفکر، ج۲، ص۵۰۲؛ الطبرانی، ابی القاسم سلیمان بن احمد(۲۶۰ـ۳۶۰ق)، المعجم الکبیر، تحقیق و تخریج: حمدی عبدالحمید السلفی، بیروت، ط الثانیه، دارالحیاه التراث العربی، ۱۴۲۲ق، ج۱۹، ص۱۲۳ـ۱۲۴٫

۱۰٫ احزاب: ۴۳: «هو الّذی یصلّی علیکم وملائکته لیخرجکم مّن الظّلمات إلی النّور.»

۱۱٫ القرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد الانصاری(م۶۷۱ق)، الجامع للاحکام القرآن، ج۱۳، ص۱۴۶٫

۱۲٫ النسائی، ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب(م۳۰۳ق)، سنن النسائی،کتاب السهو، باب ۵۰۲، ص۴۹، حدیث ۱۲۸۲٫

۱۳٫ البغدادی، محمدبن النعمان بن معلم معروف به شیخ مفید(۴۳۱ق)، المقنعه، (سلسله مؤلفات شیخ مفید۱۴)، تحقیق: موسسه النشر الاسلامی، بیروت، ط الثالثه، دارالمفید،۱۴۱۴ق، ص۱۰۷٫

۱۴٫ البغدادی، علم الهدی علی بن الحسین الموسوی معروف به سیدمرتضی(۳۵۵ـ۴۳۶ق)، الانتصار، تحقیق موسسه النشر الاسلامی، قم، موسسه النشر الاسلامیه التابعه لجماعه المدرسین بقم۱۴۳۶ق، ص۱۵۱٫

۱۵٫ الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی(معروف به شیخ الطائفه الطوسی) (۳۸۵ـ۴۶۰ق)، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، بیروت، الثانیه، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۰ق، ج ۱، ص۱۶۱٫

۱۶٫ الحلی، ابی جعفر محمد بن منصور بن احمد بن ادریس(م ۵۹۸ق)، کتاب السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، تحقیق مؤسسه النشر الاسلامی، قم، الثانیه، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۲۱۵٫

۱۷٫ الیوسفی، زیدالدین ابی علی الحسن بن ابی طالب معروف به فاضل الآبی، کشف الرموز فی شرح المختصر النافع، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، ج۱، ص۱۶۱٫

۱۸٫ الحلّی، علاّمه الحسن بن یوسف بن مطهر (۶۴۸ـ۷۲۶ق)، تذکره الفقهاء، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۲۳۲٫

۱۹٫ الحلّی، ابی العباس جمال الدین احمد بن محمد بن فهد (۷۵۷ـ ۸۴۱ق)، الرّسائل العشره، تحقیق السیدمهدی الرّجائی، قم، الاولی، مکتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۹ق ، ص۸۲٫

۲۰٫ زین الدین بن علی العاملی الشهید الثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، تحقیق مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۳ق ـ۱۳۷۱ش ، ج ۱، ص۲۲۳٫

۲۱٫ الاصفهانی، الشیخ بهاءالدین محمدبن الحسن المعروف بفاضل الهندی(۱۰۶۷ـ۱۱۳۷ق)، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، تحقیق موسسه النشر الاسلامی، قم، ط الثانیه، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، ۱۴۲۲ق ، ج ، ص۲۴۷٫

۲۲٫ النراقی، المولی احمد بن محمد مهدی (م ۱۲۴۵ق)، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، قم، ط الاولی، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، شعبان ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۳۲۹٫

۲۳٫ النجفی، الشیخ محمدحسن (م۱۲۶۶ق)، جواهر الکلام فی شرائع الاسلام، بیروت، ط الاولی، مؤسسه المرتضی العالمیه، دارالموّرخ العربی،۱۴۲۱ق، ج۴، ص۱۴۲(مجموعه۱۵جلدی).

۲۴٫ الخوانساری، السید احمد، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع، قم، ط الثانیه، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۳۵۵ش، ج۱، ص۳۸۸؛ الخوئی، السیدابوالقاسم الموسوی، المستند فی شرح العروه الوثقی، تقریر شیخ مرتضی بروجردی، قم، ط الثالثه، مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی،۱۴۲۱ق، ج ۱۵، ص۲۵۱؛ الخمینی، السیدروح الله الموسوی (الامام خمینی)، تحریر الوسیله، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۶۳؛ الفیاض، الشیخ محمداسحق، منهاج الصالحین، قم، ط الاولی، مکتبه سماحه آیه الله العظمی الحاج الشیخ محمد اسحق الفیاضS، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۲۷۳؛ السیستانی، السیدعلی الحسینی، المسائل المنتقیه، قم، الثانیه، مطبعه مهر، ۱۴۱۴ق ، ص۱۳۵٫

۲۵٫ القمی، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه، معروف به شیخ صدوق (م۳۸۱ق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه و تصحیح محمدجواد غفّاری، تهران، نشر صدوق، پاییز۱۳۶۷ش، ج۱، ص۴۹۵٫

۲۶٫ همان، المقنع، ص۹۵؛ امالی، ص۷۴۱٫

۲۷٫ النجفی، الشیخ محمدحسن (م۱۲۶۶ق)، جواهر الکلام فی شرائع الاسلام، ج۴، ص۱۴۲ـ۱۴۳ (با تصرف و تلخیص).

۲۸٫ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، دارالثّقلین، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۱۲۱٫

۲۹٫ همان، ص۳۰۷٫

۳۰٫ همان، ص۳۴۷٫

۳۱٫ همان، ص۳۰۷ـ۳۴۷٫

۳۲٫ همان، ص۱۲۱٫

۳۳٫ همان، ص۱۴۳و۳۴۷٫

۳۴٫ همان، ص۳۴۸٫

۳۵٫ همان، ص۱۴۳٫

۳۶٫ همان.

۳۷٫ همان.

۳۸٫ الزّمخشری، جار الله محمودبن عمرالخوارزمی (۴۶۷ـ ۵۳۸ق)، الکشّاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، همراه حاشیه زین الدین الجرجانی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۲۷۲ـ۲۷۳٫

۳۹٫ القرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد الانصاری(م۶۷۱ق)، الجامع للاحکام القرآن، ج۱۳، ص۱۷۱٫

۴۰٫ الشوکانی، محمدبن علی بن محمد (۱۱۷۳ـ۱۲۵۰ق)، فتح القدیرالجامع بین فنّی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، تحقیق عبدالرزّاق المهدی، بیروت، الاولی، دارالکتاب العربی، ۱۴۲۰ق، ج ۴، ص۳۶۷٫

۴۱٫ الفقیه یوسف، یوسف بن احمد بن عثمان الشهیر یا الفقیه یوسف، التفسیر الثمرات الیانعه و الاحکام الواضحه القاطعه، یمن، ط الاولی، مکتبه التراث الاسلامی، ۱۴۲۳ق، ج ۵، ص۹۰٫

۴۲٫ الماوردی، ابی آلحسن علی بن البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام شافعی، تحقیق و تعلیق، الشیخ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتاب العلمیه، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۱۳۷٫

۴۳٫ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۳۴۴و۳۸۱٫

۴۴٫ النووی، ابی ذکریا یحیی الدین شرف (م۶۷۲ق)، کتاب المجموع شرح المهذّب للشیرازی، تعلیق و تحقیق: محمد نجیب المصطفی، بیروت، الاولی، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۳۰۹٫

۴۵٫ همان، ص۳۱۰٫

۴۶٫ الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی، تحقیق و تعلیق: الشیخ علی محمد معوض و…، بیروت، الاولی، دارالکتب العلمیه،۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۳۷٫

۴۷٫ الرازی، فخری الدّین محمّدبن عمربن الحسین الشافعی (۵۴۴ـ۶۰۴ق)، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب ،ج ۲۵، ص۱۹۸٫

۴۸٫ البخاری، ابی عبدلله محمدبن اسماعیل (۱۹۴ـ۲۵۶ق)، صحیح البخاری (الجامع الصحیح المسند من حدیث رسول الله)، تحقیق نجب الدین الخطیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی ،ج ۳، ص۲۸۰، کتاب التفسیر، باب۱۰، حدیث ۴۷۹۷؛ البیهقی، ابی بکراحمدبن الحسین(۴۸۵ق)، السنن الکبری ،ج۲، ص۵۰۷، حدیث ۲۹۱۸؛ النیشابوری، ابی الحسین مسلم بن الحجاج القشیری (۲۰۶ـ۲۶۱ق)، صحیح مسلم، تحقیق و تعلیق: الدکتور موسی شاهین و …، بیروت، ط الاولی، مؤسسه عزّالدین للطباعه و النشر، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۸۶، حدیث ۶۵؛ القزوینی، ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه (۲۰۹ـ۳۷۳ق)، سنن ابن ماجه، حقّقه و خرّج احادیثه و علّق علیه، الدکتور بسّارعوّاد معروف، بیروت، ط الاولی، دارالجلیل، ۱۴۱۸ق، ج ۲، ص۱۶۹، ح ۹۰۴٫

۴۹٫ البخاری، ابی عبدلله محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۲۸۰، حدیث ۴۷۹۸ و ج۴، ص۱۶۴، کتاب الدعوات حدیث ۶۳۵۸؛ القزوینی، ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۷۰، حدیث ۹۰۳، باب ۲۵٫

۵۰٫ البخاری، ابی عبدلله محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۶۴، حدیث۶۳۶۰؛ النیشابوری، ابی الحسین مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم ،ج۱، ص۲۸۶، حدیث ۶۹؛ القزوینی، ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۶۹، حدیث ۹۰۵؛ النسائی، ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب، سنن النسائی ، ص۳۲۵، شماره۱۲۹۰٫

۵۱٫ البیهقی، ابی بکراحمدبن الحسین(۴۸۵ق)، السنن الکبری، ج۲، ص۵۰۷٫

۵۲٫ عمادالدین اسماعیل بن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم،ج۶، ص۳۸۳٫

۵۳٫ همان (با تصرف و تلخیص).

۵۴٫ محمد بن علی بن محمد الشوکانی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار و نشر منتقی الاخیار،بیروت، دارالجلیل، بی تا، ج۱، ص۲۸۵٫

۵۵٫ اسماعیل بن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۲۸۴٫

۵۶٫ مغنیه، محمدجواد، التفسیرالکاشف، قم، ط الاولی، مطبعه اسوه، ۱۴۲۴ق، ج۶، ص۲۳۷٫

۵۷٫ الجزیری، عبدالرحمن و…، الفقه علی المذهب الاربعه، ج۱، ص۳۸۱٫

۵۸٫ المقدّسی، ابی محمد موفق الدین محمدبن عبدالله بن قدامه، (م۶۲۰ق)، الکافی فی فقه الامام احمد ابن حنبل، تخریج احادیث و تحقیق الشیخ سلیم یوسف، بیروت، الاولی، دارالفکر، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۱۶۹٫

۵۹٫ المقدّسی، محمدبن عبدالله وشمس الدین ابنی قدامه، المغنی والشرح الکبیر علی متن المقنع فی فقه الامام احمدبن حنبل، بیروت، الاولی، دارالفکر، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۶۱۴و۶۱۵٫

۶۰٫ همان، ص۶۱۴٫

۶۱٫ المرداوی،ابی الحسن سلیمان الحنیلی، الانصاف فی معرفه الراجح من الخلاف علی مذهب الامام احمدبن حنبل، تصحیح و تحقیق محمدحامد الفقی، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی تا، ج۲، ص۱۱۶٫

۶۲٫ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۳۸۱؛ اندلسی، ابومحمد علی بن حزم (۴۵۶ق)، المحلّی بالآثار، تحقیق الدکتور عبدالغفار سلیمان النبداری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۱ق، ج۳، ص۵۰ مسئله۴۵۸٫

۶۳٫ مولانا، الشیخ نظّام و جماعه من علماء الهند، الفتاوی الهندیه فی مذهب الامام الاعظم ابی حنیفه النعمان (م۲۹۵ق)، معه حاشیه قاضیخان و…، بیروت، الرابعه، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج۱، ص۷۶؛ السّرخسی، الشمس الدین (م۴۸۳ق)، المبسوط، تحقیق عده من افاضل، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶ق ، ج۱، ص۲۹؛ الکاشانی، ابی بکربن مسعود الحنفی (م۵۸۷)، بدائع الضائع فی ترتیب الشرائع، بیروت، الاولی، جدید و مصححه باشراف مکتب البحوث والدراسات، دارالفکر، ۱۴۲۷ق ج۱، ص۳۱۶٫

۶۴٫ الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی، ج۲، ص۱۳۷؛ محمد بن علی بن محمد الشوکانی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار و نشر منتقی الاخیار، ج۱، ص۲۸۵ـ۲۸۸٫

۶۵٫ الحلّی، علاّمه الحسن بن یوسف بن مطهر، تذکره الفقهاء،ج۳، ص۲۳۲٫

۶۶٫ الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی، ج۲، ص۱۳۷؛ اندلسی، ابومحمد علی بن حزم، المحلّی بالآثار، ج۳، ص۵۰، مسئله۴۵۸٫

۶۷٫ الشافعی، ابی عبدالله محمدبن ادریس القرشی (م۲۰۴ق)، کتاب موسوعه الامام الشافعی، کتاب الامّ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق ،ج۱، ص۳۳۳٫

۶۸٫ الحّرالعاملی، الشیخ محمدحسن (م۱۱۰۴ق)، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه (مجموعه۱۵جلدی)، تحقیق موسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، قم، الثانیه، موسسه آل للبیت(ع)، ۱۴۱۴ق، ج۷، ص۳۴۲٫

۶۹٫ العاملی، محمد بن مکی (شهیداول)، غایه المرام فی شرح نکت الارشاد و حاشیه الارشاد للشهید الثانی، تحقیق رضا مختاری، قم، الاولی، مکتبه الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۱۷۹٫

۷۰٫ همان.

۷۱٫ امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، ج۱، ص۷۳٫

۷۲٫ الملییاری الهندی، عبدالعزیز، فتح المعین، بیروت، دارالفکر، ط الاولی، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۷۶ـ۷۷٫

۷۳٫ النووی، ابی ذکر یا یحیی الدین شرف، کتاب المجموع شرح المهذب الشیرازی، ج۴، ص۲۶۹٫

۷۴٫ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۵۲۷٫

۷۵٫ الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی، ج۳، ص۵۶؛ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۵۲۷٫

۷۶٫ الماوردی، ابی الحسن علی بن محمد البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی، ج۳، ص۵۶؛ المقدّسی، محمدبن عبدالله وشمس الدین ابنی قدامه، المغنی والشرح الکبیر علی متن المقنع فی فقه الامام احمدبن حنبل، ج۱، ص۱۵۱٫

۷۷٫ البهوتی، الشیخ منصوربن یونس بن ادریس، کشّاف القتاع عن متن الاقتاع، بیروت، عالم الکتب، ج۲، ص۳۲٫

۷۸٫ النووی، ابی ذکریا یحیی الدین شرف، کتاب المجموع شرح المهذّب للشیرازی، ج۴، ص۲۶۹٫

۷۹٫ المقدّسی، محمدبن عبدالله وشمس الدین ابنی قدامه، المغنی والشرح الکبیر علی متن المقنع فی فقه الامام احمدبن حنبل، ج۲، ص۳۸۷٫

۸۰٫ الملییاری الهندی، عبدالعزیز، فتح المعین، ج۲، ص۷۶ـ۷۷٫

۸۱٫ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۵۲۷ و۵۳۳ (سنن الخطبه).

۸۲٫ ابن حزم، المحلی، تحقیق و تصحیح: الشیخ احمد شاکر، بیروت، دارالفکر، ج۵، ص۵۷، مسئله۵۲۷؛ المصری، ابن نجیم الحنفی (م۹۷۰ق)، البحرالرائق شرح کنزالدقائق، تحقیق الشیخ زکریا عمیرات، بیروت، الاولی، دارکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق ،ج۲، ص۲۵۸٫

۸۳٫ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۶۶۸٫

۸۴٫ النووی، ابی ذکریا یحیی الدین شرف، کتاب المجموع شرح المهذّب للشیرازی، ج۵، ص۱۳۸؛ المقدّسی، محمدبن عبدالله وشمس الدین ابنی قدامه، المغنی والشرح الکبیر علی متن المقنع فی فقه الامام احمدبن حنبل ، ج۲، ص۳۷۱؛ البهوتی، الشیخ منصوربن یونس بن ادریس، کشّاف القناع عن متن الاقتاع، ج۲، ص۱۱۳٫

۸۵٫ النووی، ابی ذکریا یحیی الدین شرف، کتاب المجموع شرح المهذّب للشیرازی، ج۵، ص۱۳۸ـ۱۳۹٫

۸۶٫ الضّهاجی، ابی العباس احمد بن ادریس بن عبدالرحمن المصری، المشهور بالقرآنی (م۶۸۴ق)، الذّخیره فی فروع المالکیه، تحقیق و تعلیق: ابی اسحاق احمدعبدالله، بیروت، الاولی، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۲۸۳٫

۸۷٫ الجزیری، عبدالرحمن و السیدمحمد الغروی و…، الفقه علی المذاهب الاربعه ومذهب اهل البیت(ع)، ج۱، ص۶۷۰٫

۸۸٫ الحلّی، علاّمه الحسن بن یوسف بن مطهر (۶۴۸ـ۷۲۶ق)، تذکره الفقهاء، ج۳، ص۲۳۲، مسئله۲۹۳٫

۸۹٫ فخرالمحققین بن العلامه الحلی، ایضاح الفوائد، تحقیق: الکرمانی و اشتهاردی و…، قم، ط الاولی، بامر آیه الله السیدمحمد شاهرودی، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۵و۶٫

۹۰٫ النراقی، المولی احمد بن محمد مهدی (م ۱۲۴۵ق)، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج ۵، ص۳۳۶؛ السیدمحمد الشیرازی، الفقه، ج۲۲، ص۲۳۵٫

۹۱٫ الخوئی، السیدابوالقاسم الموسوی (۱۳۱۷ـ۱۴۱۳ق)، مستند العروه الوثقی، قم، ط الاولی، مطبعه العلمیه، ۱۳۶۸ش، ج۴، ص۴۲۵٫

۹۲٫ السبزواری، السیدعبدالاعلی، مهذّب الاحکام فی بیان حلال والحرام، قم، ط الرابعه، دفتر آیت الله العظمی السیدالسبزواری، ۱۴۱۳ق، ج۷، ص۱۲۲٫

۹۳٫ الفیاض، الشیخ محمداسحق، منهاج الصالحین، ج۱، ص۲۹۰٫

۹۴٫ القرطبی، ابی عبدالله محمدبن احمد الانصاری (م۶۷۱ق)، الجامع للاحکام القرآن ،ج۱۳، ص۱۷۱٫

۹۵٫ الشوکانی، محمدبن علی بن محمد (۱۱۷۳ـ۱۲۵۰ق)، فتح القدیرالجامع بین فنّی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، ج۴، ص۳۶۵٫

۹۶٫ الزمخشری، جارالله محمودبن عمرالخوارزمی (۴۶۷ـ ۵۳۸ق)، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۴۶۷ـ۵۳۸ (با تلخیص).

۹۷٫ الفقیه یوسف، یوسف بن احمد بن عثمان الشهیر یا الفقیه یوسف، التفسیر الثمرات الیانعه و الاحکام الواضحه القاطعه، ج۵، ص۹۰ـ۹۱ (با تخلیص).

۹۸٫ الکاسانی، ابی بکر بن مسعود الحنفی، بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع، ج۱، ص۳۱۷٫

۹۹٫ النراقی، المولی احمد بن محمد مهدی (م ۱۲۴۵ق)، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج۵، ص۳۳۷؛ الخوئی، السیدابوالقاسم الموسوی (۱۳۱۷ـ۱۴۱۳ق)، مستند العروه الوثقی، ج۴، ص۴۲۵؛ البحرانی، الشیخ یوسف (م۱۱۸۶ق)، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، تحقیق و تعلیق: محمدتقی الایروانی، تصحیح و فهرست، الدکتور یوسف البقاعی، بیروت، الثالثه، دارالاضواء، ۱۴۱۳ق، ج۸، ص۴۲۳٫

۱۰۰٫ السیوری، الشیخ جمال الدین عبدالله المقداد (معروف به فاضل المقداد) (م۸۲۶ق)، کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق السیدمحمد القاضی، اشراف آیهالله شیخ واعظ زاده خراسانی، ج۱، ص۱۹۴٫

۱۰۱٫ بهائی، الشیخ محمدبن الحسین بن عبدالصمد المعروف بالشیخ بهائی (۱۰۳۱ق)، مفتاح الفلاح، بیروت، موسسه الاعلمی، ص۲۷ (با تلخیص).

۱۰۲٫ القمی، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه، معروف به شیخ صدوق (م۳۸۱ق)، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۵۰۵، حدیث۹۴۸؛ ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ مفید، تحقیق الشیخ محمدجواد الفقیه، فهرست و تصحیح، الدکتور یوسف البقاعی، بیروت، الثانیه، دارالاضواء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۴، حدیث۳۷۳/۱۴۱٫

۱۰۳٫ البغدادی، محمدبن النعمان بن معلم معروف به شیخ صدوق(۴۳۱ق)، المقنعه، ص۱۱۳٫

۱۰۴٫ الطبری، ابی جعفرمحمد بن جریر (م۳۱۰ق)، الجامع البیان عن تأویل القرآن، مقدمه الشیخ خلیل المش، ضبط و توثیق و تخریج: صدقی جمیل العطّار، بیروت، الاولی، دارالفکر، ۱۴۲۱ق، ج۱۲، ص۴۸، ح۲۱۸۴۹؛ البخاری، ابی عبدلله محمدبن اسماعیل (۱۹۴ـ۲۵۶ق)، صحیح البخاری (الجامع الصحیح المسند من حدیث رسول الله)، تحقیق نجب الدین الخطیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی ،ج ۳، ص۲۸۰، کتاب التفسیر، باب۱۰، حدیث ۴۷۹۷؛ البیهقی، ابی بکراحمدبن الحسین(۴۸۵ق)، السنن الکبری ،ج۲، ص۵۰۷، حدیث ۲۹۱۸؛ النیشابوری، ابی الحسین مسلم بن الحجاج القشیری (۲۰۶ـ۲۶۱ق)، صحیح مسلم، تحقیق و تعلیق: الدکتور موسی شاهین و…، بیروت، الاولی، مؤسسه عزّالدین للطباعه و النشر، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۸۶، حدیث ۶۵؛ القزوینی، ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه (۲۰۹ـ۳۷۳ق)، سنن ابن ماجه، حقّقه و خرّج احادیثه و علّق علیه، الدکتور بسّارعوّاد معروف، بیروت، الاولی، دارالجلیل، ۱۴۱۸ق، ج ۲، ص۱۶۹، ح ۹۰۴٫

۱۰۵٫ البخاری، ابی عبدلله محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۲۸۰، حدیث ۴۷۹۸ و ج۴، ص۱۶۴، کتاب الدعوات حدیث ۶۳۵۸؛ القزوینی، ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۷۰، حدیث ۹۰۳، باب ۲۵٫

۱۰۶٫ البخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۶۴، حدیث۶۳۶۰؛ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن (م۹۱۱ق)، الدّرالمنثور فی تفسیر الماثور، ج۵، ص۴۰۸٫

۱۰۷٫ النجفی، الشیخ محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۱۴۵ (مجموعه ۱۵جلدی).

۱۰۸٫ الحرالمعالی، الشیخ محمدحسن، وسایل الشیعه، ج۷، ص۲۰۲؛ کتاب الصلاه، ابواب ذکر، باب۴۲، حدیث۲٫

۱۰۹٫ الهیتمی، احمد بن حجر الملکی (۸۹۹ـ۹۷۴ق)، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه و یلیه کتاب، تطهیر الجنان، تخریج احادیث و تعلیق و مقدمه، عبدالوهاب عبد الوهاب عبداللطیف، قاهره، شرکه الطباعه الفتّینه المتحده، بی تا، ص۱۴۶٫

۱۱۰٫ الفیروزآبادی،ابراهیم بن علی، المهذب، ج۱، ص۱۱۱؛ النووی، ابی ذکریا یحیی الدین شرف (م۶۷۲ق)، کتاب المجموع شرح المهذّب للشیرازی، ج۱، ص۳۰۹٫

۱۱۱٫ الفقیه یوسف، یوسف بن احمد بن عثمان الشهیر یا الفقیه یوسف، التفسیر الثمرات الیانعه و الاحکام الواضحه القاطعه، ج۵، ص۹۱٫

۱۱۲٫ البیهقی، ابی بکراحمد بن الحسین، شعب الایمان، تحقیق ابی هاجر محمدالسعید، بیروت، اولی، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۲۲۴، حدیث ۱۵۸۵٫

۱۱۳٫ المقدسی، ابی محمد عبدلله بن احمد قدامه، المغنی، ج۱، ص۵۴۲٫

۱۱۴٫ الزمخشری، جارالله محمودبن عمرالخوارزمی (۴۶۷ـ ۵۳۸ق)، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج۳، ص۴۲۷٫

۱۱۵٫ احزاب: ۳۳٫

۱۱۶٫ ترمذی، ابی عیسی بن سوره (۲۰۹ـ ۲۹۷ق)، الجامع الصحیح و هو سنن ترمذی، تحقیق و شرح، احمد شاکر، بیروت، الاولی، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۶۲۱؛ کتاب المناقب، باب۳۲؛ الطبری،احمد بن عبدالله(م ۶۹۴ق)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، بیروت، مکتبه القدسی لحسام الدین القدسی، ۱۳۵۶ش، ص۴۷؛ الکلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۴۶٫

۱۱۷٫ ترمذی، ابی عیسی بن سوره، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۲۱؛ اسماعیل بن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۳۶۶٫

۱۱۸٫ الطبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج۲۲، ص۱۲٫

۱۱۹٫ الطبری، احمدبن عبدلله، ذخائر العقبی، ص۲۰٫

۱۲۰٫ الهیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، ص۱۴۳٫

۱۲۱٫ المقدسی، عبدالرحمن بن قدامه، الشرح الکبیر، ج۷، ص۳۶۷ .

۱۲۲٫ الحرّ العاملی، الشیخ محمدالحسن، وسایل الشیعه، ج۷، ص۱۹۴، ابواب الذکر، باب۳۴، حدیث۷٫

۱۲۳٫ همان، باب۴۲، حدیث۳٫

۱۲۴٫ الکلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی (موسوعه الکتب الاربعه فی احادیث النبی والعتره)، ج۲، ص۴۶۱٫

۱۲۵٫ الکلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۶۰، ح۱، «لا یزال الدعاء محجوبا حتّی یصلّی علی محمد و آل محمد».

۱۲۶٫ الدمشقی، اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۲۸۴٫

۱۲۷٫ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الدّر المنثور فی تفسیرالمأثور، ج۵، ص۴۰۹٫

۱۲۸٫ همان، ص۴۰۸و۴۰۹٫

۱۲۹٫ الحرّ العاملی، الشیخ محمدحسن، وسایل الشیعه، ج۷، ص۱۵۲، ابواب الذکر،باب۳، حدیث۲٫

۱۳۰٫ السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الدّر المنثور فی تفسیرالمأثور، ج۵، ص۴۰۹٫

۱۳۱٫ الحرّ العاملی، الشیخ محمدحسن، وسایل الشیعه،ج۷، ص۲۰۶، ابواب الذکر، باب۴۲، حدیث۱۳٫

۱۳۲٫ الکلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۶۴، کتاب الدعا والذکر، حدیث۲۱٫

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

رفتن به نوار ابزار